بايد گفت كه ابن ميمون در اين ردّيه ، هيچ دليلى بر ردّ استدلالهاى مخالفان خود نياورده است جز آن كه با ادبياتى غير علمى و همراه با تمسخر و توهين ، بر انكارهاى خود پاى فشرده است . علاوه بر اين ، وى مدعى شده كه مسلمانان هيچ گاه به آيات مذكور در تورات استدلال نكردهاند ، در حالى كه در روايات شيعه و سنى از همان سدههاى اوليه اسلامى ، به اين آيات و نظاير آن استشهاد شده است . علاوه بر آن ، مىدانيم كه در سرزمين حجاز ، يهوديان و نصرانيان فراوانى كه عالمان كشيش هم در ميان آنها زياد بودند ، زندگى مىكردند . اگر آن طور كه ابن ميمون مىگويد هيچ اشارهاى به پيامبر اسلام در كتاب مقدّس نبود، يهوديان و مسيحيان كتابهاى خود را نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مىآوردند و مىگفتند اسم خود را نشان بده و اگر آن حضرت از چنين كارى عاجز مىماند ، موضوع از سوى آن افراد نشر مىيافت و حتى عقايد مسلمانان را نيز سست مىكرد . اين در حالى است كه هيچ گونه گزارش تاريخى ، نه در ميان منابع مسلمانان و نه يهوديان و مسيحيان دال بر اين معنا وجود ندارد كه آنها در اين مورد با پيامبر محاجّه كرده باشند ؛ در حالى كه بر عكس ، عده بسيارى از يهوديان و مسيحيان آمدند و اعتراف كردند كه نام گرامى آن حضرت و نيز اوصاف آن بزرگوار و آيين گرامى و پيروان او ، در كتابهايشان موجود است . اين نكته مهمى است كه برخى از دانشمندان غربى كه سابقهاى در مسيحيت داشتهاند بر آن تأكيد كردهاند . نيل رابينسون مىگويد : «مسيحيان معاصر پيامبر اسلام ، بر خلاف همكيشان غربى امروزى خود ، مطالب قرآن را امورى پريشان و جعلى تلقى نمىكردند ، بلكه آنها را معتبر مىيافتند» .۱ ويليام مونتگمرى وات ، دانشمند برجسته مسيحى معاصر مىنويسد : «ما از ديدگاههاى دقيق مسيحيانى كه