5 / 4
گريستن عبد اللَّه بن رَواحه
۶۰۲.تاريخ الطبرى- به نقل از عُروة بن زُبير -: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در جمادى الاولى سال هشتم [هجرى] ، لشكريانش را به سوى موته گسيل داشت و زيد بن حارثه را به فرماندهى آن گماشت و فرمود: «اگر زيد بن حارثه كشته شد، جعفر بن ابى طالب ، فرمانده است و اگر جعفر كشته شد ، عبد اللَّه بن رواحه جانشين اوست» .
سپاهيان اسلام - كه سه هزار نفر بودند - ، ساز و برگ بر گرفتند و آماده رفتن شدند. چون زمان حركتشان فرا رسيد، مردم با فرماندهان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خداحافظى كردند و بِدرودشان گفتند. عبد اللَّه بن رواحه، هنگام خداحافظى با او ، گريهاش گرفت. گفتند: چرا گريه مىكنى ، اى پسر رواحه؟
گفت: به خدا سوگند كه مرا نه علاقهاى به دنياست و نه شوقى به شما [كه موجب گريهام شده باشد] ؛ بلكه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه آيهاى از كتاب خدا را مىخواند كه در آن ، از آتش [دوزخ] ، ياد شده است: (و هيچ يك از شما نيست ، مگر به آن وارد مىشود . اين امر ، همواره بر پروردگارت ، حكمى قطعى است) ، و من نمىدانم كه پس از وارد شدنم [به آتش] ، چگونه از آن خارج شوم !
مسلمانان گفتند: خدا يارتان باشد و از شما ، دفاع كند و شما را سالم، به سوى ما باز گردانَد!
عبد اللَّه بن رواحه گفت:
امّا من از [خداوند] مهربان ، آمرزش مىخواهمو ضربتى كوبنده كه خون بپراكَنَد
يا ضربتى كُشنده با دستانى محكمبا نيزهاى كه رودهها و جگر را از هم بدَرَد
تا چون بر جسدم بگذرند، بگويند:چه جنگاور رشيدى ! راستى كه رشيد بودهاى!