421
شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۲

5 / 11

آه عميق كشيدن اويس قَرَنى‏

۶۱۲.المستدرك على الصحيحين- به نقل از هرم بن حيّان عبدى -: به كوفه وارد شدم و تنها آرزويم ديدن اويس قرنى بود. در جستجوى او بر آمدم و سراغش را مى‏گرفتم تا اين كه هنگام نيم‏روز ، او را ديدم كه در ساحل فرات ، تنها نشسته است... . گفتم: برادرم! آياتى از كتاب خدا را برايم بخوان تا آنها را از زبان تو بشنوم ؛ چرا كه تو را به خاطر خدا ، سختْ دوست مى‏دارم . چند دعايى و توصيه‏اى [نيز ]بكن تا آنها را از تو به ياد بسپارم.
پس در ساحل فرات ، دستم را گرفت و گفت: پناه مى‏برم به خداى شنواى دانا ، از شيطانِ رانده شده! به نام خداى مهرگسترِ مهربان.
سپس آهى بلند كشيد و در جا گريست . آن گاه گفت: پروردگارِ بلندمرتبه‏ام فرموده و درست‏ترين سخن ، فرموده اوست و راست‏ترين سخن ، سخن او و زيباترين كلام ، كلام اوست: (و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست ، به بازى نيافريديم. آنها را جز به حق ، خلق نكرديم) تا رسيد به: (كسى را كه خدا رحمت كرده است ؛ زيرا اوست همان ارجمند مهربان) .
سپس آهى بلند كشيد و خاموش شد. به او كه نگريستم، به نظرم آمد كه از هوش رفته است.

5 / 12

آيه روزى و باديه‏نشين تربيت نشده‏

۶۱۳.تفسير القرطبى- به نقل از اَصمَعى -: يك بار از مسجد بصره مى‏آمدم كه باديه‏نشينى بى‏فرهنگ و خشن ، سوار بر اشترى جوان، در حالى كه شمشيرش را به ميان بسته و كمان در دست داشت، نمايان شد . نزديك آمد و سلام كرد و گفت: از كدام تيره‏اى؟
گفتم: از بنى اَصمَع.
گفت: تو اَصمَعى هستى؟
گفتم: آرى.
گفت: از كجا مى‏آيى؟
گفتم: از جايى كه در آن، سخن [خداى‏] رحمان ، تلاوت مى‏شود.
گفت: مگر [خداى‏] رحمان را سخنى است كه آدميان ، تلاوتش كنند؟
گفتم: آرى.
گفت: پس چيزى از آن را برايم بخوان.
من خواندم: (سوگند به بادهاى ذرّه‏افشان) تا (و در آسمان است روزى شما).
باديه‏نشين گفت: بس است ، اى اصمعى!
سپس به سوى ناقه‏اش رفت و آن را نَحر كرد و آن را با همان پوستش ، تكّه تكّه كرد و گفت: به من كمك كن كه اينها را تقسيم كنيم .
سپس گوشت آن ناقه را ميان كسانى كه آمد و شد مى‏كردند، تقسيم كرديم. سپس شمشير و كمانش را برداشت و آنها را شكست و زير جهاز شترش گذاشت و به سوى باديه رفت و مى‏گفت: (و در آسمان است روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ايد). من از خودم ، بدم آمد و به سرزنش خويش پرداختم . سپس با رشيد به حج رفتم. در حال طواف بودم كه آوازى ضعيف شنيدم . به طرف آن برگشتم . ديدم كه همان باديه‏نشين است كه نحيف و زرد ، گشته است. به من سلام كرد و دستم را گرفت و گفت: سخن [خداى‏] مهربان را برايم تلاوت كن .
آن گاه ، مرا پشت مقام‏[ ابراهيم عليه السلام‏] نشاند. من خواندم: (سوگند به بادهاى ذرّه‏افشان) تا رسيد به: (در آسمان است روزىِ شما و آنچه وعده داده شده‏ايد).
باديه‏نشين گفت: ما آنچه را كه [خداى‏] مهربان ، وعده‏مان داده است، حق يافتيم .
سپس گفت: آيا باز هم هست؟
گفتم: آرى . خداوند - تبارك و تعالى - مى‏فرمايد: (سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حق است ، همان گونه كه خودِ شما سخن مى‏گوييد).
باديه‏نشين ، فريادى كشيد و گفت: سبحان اللَّه! چه كسى خداوند بزرگ را به خشم آورده است تا جايى كه سوگند خورده است؟! آيا سخن او را باور نكرده‏اند تا مجبورش كردند كه سوگند بخورد؟!
سه بار ، اين جمله را گفت و جان داد.


شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۲
420

5 / 11

شَهقَةُ اُويسٍ القَرَنِيِ‏

۶۱۲.المستدرك على الصحيحين عن هرم بن حيان العبدي :قَدِمتُ الكوفَةَ فَلَم يَكُن لي بِها هَمٌّ إلّا اُوَيسَ القَرَنِيَّ ، أطلُبُهُ وأسأَلُ عَنهُ حَتّى‏ سَقَطتُ عَلَيهِ جالِساً وَحدَهُ عَلى‏ شاطِئِ الفُراتِ نِصفَ النَّهارِ.... فَقُلتُ : يا أخي ، اقرَأ عَلَيَّ آياتٍ مِن كِتابِ اللَّهِ أسمَعهُنَّ مِنكَ ؛ فَإِنّي اُحِبُّكَ فِي اللَّهِ حُبّاً شَديداً ، وَادعُ بِدَعَواتٍ وأوصِ بِوَصِيَّةٍ أحفَظها عَنكَ . قالَ : فَأَخَذَ بِيَدي عَلى‏ شاطِئِ الفُراتِ وقالَ:
أعوذُ بِاللَّهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، قالَ : فَشَهِقَ شَهقَةً ، ثُمَّ بَكى‏ مَكانَهُ ثُمَّ قالَ: قالَ رَبّي تَعالى‏ ذِكرُهُ ، وأحَقُّ القَولِ قَولُهُ ، وأصدَقُ الحَديثِ حَديثُهُ ، وأحسَنُ الكَلامِ كَلامُهُ : (وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لَعِبِينَ * مَا خَلَقْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِ‏ّ) حَتّى‏ بَلَغَ إلى‏ (مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ)۱ ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً ثُمَّ سَكَتَ ، فَنَظَرتُ إلَيهِ وأنَا أحسَبُهُ قَد غُشِيَ عَلَيهِ.۲

5 / 12

آيَةُ الرِّزقِ وأعرابِيٌّ جِلفٌ‏

۶۱۳.تفسير القرطبي عن الأصمعي : أقبَلتُ ذاتَ مَرَّةٍ مِن مَسجِدِ البَصرَةِ ، إذ طَلَعَ أعرابِيُّ جِلفٌ جافٍ عَلى‏ قَعودٍ۳ لَهُ مُتَقَلِّداً سَيفَهُ وبِيَدِهِ قَوسُهُ ، فَدَنا وسَلَّمَ وقالَ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ قُلتُ : مِن بَني أصمَعَ ، قالَ: أنتَ الأَصمَعِيُّ؟ قُلتُ: نَعَم. قالَ: ومِن أينَ أقبَلتَ ؟ قُلتُ: مِن مَوضِعٍ يُتلى‏ فيهِ كَلامُ الرَّحمنِ ، قالَ: ولِلرَّحمنِ كَلامٌ يَتلوهُ الآدَمِيّونَ؟ قُلتُ: نَعَم؛ قالَ: فَاتلُ عَلَيَّ مِنهُ شَيئاً ؛ فَقَرَأتُ (وَ الذَّ رِيَتِ ذَرْوًا) إلى‏ قَولِهِ: (وَ فِى السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ)۴ فَقالَ: يا أصمَعِيُّ حَسبُكَ!! ثُمَّ قامَ إلى‏ ناقَتِهِ فَنَحَرَها وقَطَّعَها بِجِلدِها ، وقالَ: أعِنِّي عَلى‏ تَوزيعِها ، فَفَرَّقناها عَلى‏ مَن أقبَلَ وأدبَرَ ، ثُمَّ عَمَدَ إلى‏ سَيفِهِ وقَوسِهِ فَكَسَرَهُما ، ووَضَعَهُما تَحتَ الرَّحلِ ووَلّى‏ نَحوَ البادِيَةِ وهُوَ يَقولُ: (وَ فِى السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ)۵ فَمَقَتُّ نَفسي ولُمتُها ، ثُمَّ حَجَجتُ مَعَ الرَّشيدِ ، فَبَينَما أنَا أطوفُ إذا أنَا بِصَوتٍ رَقيقٍ ، فَالتَفَتُّ فَإِذا أنَا بِالأَعرابِيِّ وهُوَ ناحِلٌ مُصفَرٌّ ، فَسَلَّمَ عَلَيَّ وأخَذَ بِيَدي وقالَ: اُتلُ عَلَيَّ كَلامَ الرَّحمنِ ، وأجلَسَني مِن وَراءِ المَقامِ ، فَقَرَأتُ (وَ الذَّ رِيَتِ) حَتّى‏ وَصَلتُ إلى‏ قَولِهِ تَعالى‏: (وَ فِى السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ)فَقالَ الأَعرابِيُّ: لَقَد وَجَدنا ما وَعَدَنَا الرَّحمنُ حَقّاً ، وقالَ: وهَل غَيرُ هذا؟ قُلتُ: نَعَم ، يَقولُ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏: (فَوَ رَبِ‏ّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ)۶قالَ: فَصاحَ الأَعرابِيُّ وقالَ: يا سُبحانَ اللَّهِ! مَنِ الَّذي أغضَبَ الجَليلَ حَتّى‏ حَلَفَ! ألَم يُصَدِّقوهُ في قَولِهِ حَتّى‏ ألجَؤوهُ إلَى اليَمينِ؟ فَقالَها ثَلاثاً وخَرَجَت بِها نَفسُهُ.۷

1.الدخان : ۳۸ - ۴۲ .

2.المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۴۵۹ ح ۵۷۲۶ ، تاريخ دمشق : ج ۹ ص ۴۲۷ نحوه وراجع: الطبقات الكبرى : ج ۶ ص ۱۶۵ و ج ۷ ص ۱۳۲ و تاريخ دمشق : ج ۹ ص ۴۴۸ .

3.القَعُود : هو البَكرُ من الإبل حين يُركب ، ولا تكون البَكرةُ قَعُوداً ، وإنّما قَلُوصاً (الصحاح : ج ۲ ص ۵۲۵ «قعد») .

4.الذاريات : ۱ - ۲۲ .

5.الذاريات: ۲۲ .

6.الذاريات : ۲۳ .

7.تفسير القرطبي: ج ۱۷ ص ۴۲ ، كتاب التوّابين لابن قدامة : ص ۲۷۴ ح ۱۱۲ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۲
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64856
صفحه از 506
پرینت  ارسال به