233
شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۴

ر . ك : ج‏2 ص‏153 (آيه‏هايى كه منسوخ ناميده شده‏اند) و ص 196 (پژوهشى در باره نسخ در قرآن) .

4 / 19

آگاهى دادن نسبت به تفسيرهاى نادرست‏

۱۶۶۷.عيون أخبار الرضا عليه السلام- به نقل از ابو صلت هروى -: وقتى مأمون، صاحب‏نظران مسلمان و يهودى و مسيحى و مجوس و صابئيان و نيز صاحب‏نظران ديگر اديان را در مجلس امام رضا عليه السلام گرد آورد، هيچ كسى اقدام به احتجاج نكرد، مگر اين كه امام عليه السلام چنان او را محكوم كرد كه گويى سنگ در دهانش نهاده شده است.
على بن محمّد بن جهم برخاست و به ايشان گفت:
اى پسر پيامبر خدا! آيا قائل به عصمت پيامبران هستى؟
امام عليه السلام فرمود: آرى.
گفت: پس در اين سخن خداى عزّ وجلّ چه مى‏كنى: (آدم، پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت) و نيز در اين سخن خداوند عزّ وجلّ : (و صاحب ماهى، آن گاه كه خشمگين رفت، گمان برد كه ما بر او توانايى نداريم)؟ و در باره سخن خداوند عزّ وجلّ در باره يوسف: (آن زن (زليخا) قصد او را كرد، و او (يوسف) هم قصد وى را مى‏كرد)؟ و در باره داوود عليه السلام: (داوود دانست كه ما او را آزموديم)؟ و در باره سخن خداوند متعال در باره پيامبرش محمّد صلى اللَّه عليه و آله: (آنچه تو در دلْ پنهان داشتى، خدا آشكار كننده آن نيست) .
امام رضا عليه السلام فرمود: «اى على! واى بر تو! از خدا بترس و به پيامبران خدا، نسبت فحشا مده و كتاب خدا را به رأى خودت تأويل مكن كه خداوند عزّ وجلّ فرموده است: (تأويل آن را جز خدا و استواران در علم نمى‏دانند) . امّا سخن خداوند در باره آدم كه: (آدم، پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت) ، خداوند عزّ وجلّ آدم را حجّت در زمين خود و خليفه در شهرهايش قرار داد، و او را براى بهشت نيافريد. معصيت آدم در بهشت بود و نه در زمين، و عصمت او لازم است كه در زمين باشد تا تقديرهاى امر خدا تمام شود. وقتى او به زمين فرود آورده شد و حجّت و خليفه گرديد، معصوم گشت ، به قول خداى عزّ وجلّ: (خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد) .
امّا سخن خداوند عزّ وجلّ كه : (و صاحب ماهى، آن گاه كه خشمگين رفت و گمان برد كه ما بر او توانايى نداريم)، گمان در اين جا ، به معناى [ يقين است ، يعنى ] يقين كرد كه خداوند ، دامنه روزى‏اش را بر او تنگ نمى‏كند . آيا سخن خداى عزّ وجلّ را نشنيده‏اى: (امّا هر گاه او انسان را گرفتار كرد و روزى‏اش را بر او تنگ گرفت)، يعنى روزى‏اش را كم كرد. اگر گمان كرده بود كه خدا بر او توان ندارد، كه كافر شده بود.
امّا سخن خداوند در باره يوسف عليه السلام كه (آن زن (زليخا) قصد او را كرد و او هم قصد وى را مى‏كرد)، يعنى زليخا قصد گناه با او را كرد؛ ولى يوسف تصميم گرفت كه اگر زليخا به زور و اجبار روى آورد، او را بكشد، به خاطر اين كه زليخا به كار بزرگى روى آورده بود، و خداوند، يوسف را از قتل زليخا و اقدام به فحشا باز داشت، و آن، اين سخن خداى عزّ وجلّ است: (اين گونه [كرديم‏] تا بدى و فحشا را از او باز گردانديم)، يعنى كشتن و زنا را.
امّا داوود عليه السلام، آنان كه با شما هستند، در باره او چه مى‏گويند؟».
على بن محمّد بن جهم گفت: مى‏گويند كه داوود در اتاقش نماز مى‏خواند . ابليس به صورت پرنده‏اى كه زيباتر از آن نبود، آشكار شد. داوود نمازش را شكست و برخاست تا آن پرنده را بگيرد. پرنده از اتاق بيرون آمد و به بام رفت. داوود هم دنبال او بالا رفت. پرنده به خانه اوريا بن حَنان افتاد. داوود در پى گرفتن پرنده، با زن اوريا برخورد كرد كه در حال شستشوى خود بود. وقتى چشمش به اوريا افتاد، دلش هواى او را كرد. اوريا در جنگى شركت داشت و داوود به فرمانده‏اش نوشت كه اوريا را از پيش‏گامان تابوت قرار دهد. اوريا هم جلو رفت و در جنگ با مشركان پيروز شد. اين بر داوود گران آمد و بار ديگر به فرمانده نوشت كه او را پيش‏گام تابوت قرار دهد، و او هم چنان كرد، تا اين كه اوريا كشته شد. آن گاه، داوود با زن او ازدواج كرد.
امام رضا عليه السلام با دستش بر پيشانى خويش زد و فرمود: «إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون! شما به پيامبرى از پيامبران خدا نسبت سهل‏انگارى در نماز مى‏دهيد، تا جايى كه به دنبال پرنده‏اى راه مى‏افتد و سپس نسبت فحشا و قتل به او مى‏دهيد؟!».
او گفت: اى پسر پيامبر خدا! پس خطاى او چه بود؟
امام عليه السلام فرمود: «واى بر تو! داوود، گمان برد كه خداوند عزّ وجلّ آفريده‏اى داناتر از او نيافريده است. خداوند عزّ وجلّ دو فرشته به سوى او اعزام كرد و آنان از ديوار خانه او بالا رفتند و گفتند: (دو تن هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است. پس ميان ما به حق داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست ره‏نمون شو . اين برادر من، نود و نُه ميش دارد و من يك ميش دارم. او [به من‏] مى‏گويد: «آن را به من بسپار» و در گفتار، بر من غالب شده است) .
داوود عليه السلام با شتاب به مدّعا عليه گفت: (او با درخواست يك ميش تو جهت افزودن به ميش‏هايش، به تو ستم كرده است) و از مدّعى، بيّنه نخواست و حرف مدّعى (شاكى) را عليه مدّعى عليه (متّهم) شنيد و از مدّعى عليه نپرسيد كه: تو چه مى‏گويى؟ اين خطاى شيوه داورى بود و نه آنچه شما سراغ آن رفته‏ايد. آيا نشنيده‏اى كه خداى عزّ وجلّ مى‏گويد: (اى داوود! ما تو را در زمين، خليفه قرار داديم. پس ميان مردم به حق داورى كن و از هوس پيروى مكن)؟».
او گفت: پس قصه او با اوريا چيست؟ اى پسر پيامبر خدا!
امام رضا عليه السلام فرمود: «در دوران داوود عليه السلام وقتى زنى شوهرش مى‏مُرد يا كشته مى‏شد، ديگر زن هيچ گاه ازدواج نمى‏كرد. نخستين كسى كه ازدواج زنى را كه شوهرش كشته شده بود، مباح كرد، داوود عليه السلام بود. او وقتى اوريا كشته شد و عدّه زنش تمام شد، با آن زن ازدواج كرد. اين بر وابستگان اوريا گران آمد.
امّا محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سخن خداى عزّ وجلّ در باره او: (و آنچه تو در دلْ پنهان داشتى، خدا آشكار كننده آن نيست، و تو از مردم مى‏ترسى، در حالى خدا سزاوارتر است كه از او بترسى)، خداى عزّ وجلّ ، نام همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در دنيا به او گفته بود، و نيز همسران او را در آخرت و اين كه آنان، مادر مؤمنان هستند. يكى از آنان، به نام زينب بنت جحش بود و اين زن، آن روز، همسر زيد بن حارثه بود. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، نام آن همسرش را در دل داشت و بر ملا نمى‏كرد تا مبادا منافقان بگويند كه پيامبر، زنى را همسر خود و مادر مؤمنان مى‏داند كه همسر مردى ديگر است و در خانه اوست. او از گفته منافقان دل‏نگران بود. پس خداوند عزّ وجلّ فرمود: (تو از مردم مى‏ترسى، در حالى كه خدا سزاوارتر است كه از او بترسى) . يعنى در دلت. و خداوند، ازدواج هيچ يك از بندگانش را بر عهده نداشت، جز به ازدواجِ آدم در آوردن حوّا را و به ازدواج پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آوردن زينب را - با اين سخن خود: (پس چون زيد از او كام گرفت، او را به ازدواج تو در آورديم) - ، و همين طور به همسرىِ على در آوردن فاطمه» .
على بن محمّد بن جهم گريست و گفت: اى پسر پيامبر خدا! من به سوى خداى عزّ وجلّ توبه مى‏كنم كه از اين پس، ديگر باره در باره انبياى الهى، سخن بگويم، مگر بر اساس آنچه شما بيان كرديد.


شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۴
232

راجع : ج 2 ص 152 (الآيات التي سميت منسوخة) .

4 / 19

ما يُنَبِّهُ عَلَى الخَطَأِ فِي التَّفسيرِ

۱۶۶۷.عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الصَّلت الهِرَويّ : لَمّا جَمَعَ المَأمونُ لِعَلِيِّ بن موسَى الرِّضا عليه السلام أهلَ المَقالاتِ من أهلِ الإِسلامِ وَالدِّياناتِ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى‏ وَالمَجوسِ وَالصّابِئينَ وسائِر أهلِ المَقالاتِ ، فَلَم يَقُم أحَدٌ إلّا وقَد ألزَمَهُ حُجَّتُهُ كَأَنَّهُ اُلقِمَ حَجَراً ، قامَ إلَيهِ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الجَهمِ ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، أتَقولُ بِعِصمَة الأَنبِياءِ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَما تَعمَلُ في قَولِ اللَّهِ عزّ وجلّ : (وَ عَصَى‏ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‏)۱ ، وفي قَولِهِ عزّ وجلّ : (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ )۲ ، وفي قَولِهِ عزّ وجلّ في يوسُفَ عليه السلام : (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا)۳ ، وفي قَولِهِ عزّ وجلّ في داوودَ : (وَ ظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّهُ)۴ ، وقُولُهُ تَعالى‏ في نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله (وَتُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ)۵ .
فَقالَ الرِّضا عليه السلام : وَيحَكَ يا عَلِيُّ ، اتَّقِ اللَّهَ ولا تَنسِب إلى‏ أنبِياءِ اللَّهِ الفَواحِشَ ، ولا تَتَأَوَّل كِتابَ اللَّهِ بِرَأيِكَ ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ قَد قالَ : (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ [فِى الْعِلْمِ‏]۶) .
وأمّا قَولُهُ عزّ وجلّ في آدَمَ : (وَ عَصَى‏ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‏) فَإِنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ خَلَقَ آدَمَ حُجَّةً في أرضِهِ وخَليفَةً في بِلادِهِ ، لَم يَخلُقهُ لِلجَنَّةِ وكانَتِ المَعصِيَةُ مِن آدَمَ فِي الجَنَّةِ لا فِي الأَرضِ ، وعِصمَتُهُ يَجِبُ أن يَكونَ فِي الأَرضِ لِيُتِمَّ مقاديرَ أمرِ اللَّهِ ، فَلَمّا اُهبِطَ إلَى الأَرضِ وجُعِلَ حُجَّةً وخَليفَةً عُصِمَ بِقَولِهِ عزّ وجلّ : (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى‏ ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَ هِيمَ وَءَالَ عِمْرَ نَ عَلَى الْعَلَمِينَ)۷ .
وأمّا قَولُهُ عزّ وجلّ : (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ) إنَّما ظَنَّ بِمَعنَى : استَيقَنَ أنَّ اللَّهَ لَن يُضَيِّقُ عَلَيهِ رِزقَهُ ، ألا تَسمَعُ قَولَ اللَّهِ عزّ وجلّ : (وَ أَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ)۸ أي ضَيَّقَ عَلَيهِ رِزقَهُ ، ولَو ظَنَّ أنَّ اللَّهَ لا يَقدِرُ عَلَيهِ لَكانَ قَد كَفَرَ .
وأمّا قَولُهُ عزّ وجلّ في يوسُفَ : (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا) فَإِنَّها هَمَّتِ بِالمَعصِيَةِ وهَمَّ يوسُفُ بِقَتلِها إن أجبَرَتهُ ؛ لِعِظَمِ ما تَداخَلَهُ ، فَصَرَفَ اللَّهُ عَنهُ قَتلَها ، وَالفاحِشَةُ ، وهُوَ قَولُهُ عزّ وجلّ : (كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ)۹ يَعنِي القَتلَ وَالزِّنا .
وأمّا داوودُ عليه السلام فَما يَقولُ مَن قِبَلِكُم فيهِ؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الجَهمِ : يَقولونَ : إنَّ داوودَ عليه السلام كانَ في مِحرابِهِ يُصَلّي ، فَتَصَوَّرَ لَهُ إبليسُ عَلى‏ صورَةِ طَيرٍ أحسَنَ ما يَكونُ مِنَ الطُّيورِ ، فَقَطَعَ داوودُ صَلاتَهُ وقامَ لِيَأخُذَ الطَّيرَ ، فَخَرَجَ الطَّيرُ إلَى الدّارِ ، فَخَرَجَ الطَّيرُ إلَى السَّطحِ فَصَعِدَ في طَلَبِهِ ، فَسَقَطَ الطَّيرُ دارَ اُورِيَا بنَ حَنانٍ ، فَأَطلَعَ داوودُ في أثَرِ الطَّيرِ فَإِذا بِامرَأَةِ اُورِيا تَغتَسِلُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيها هَواها ، وقَد أخرَجَ اُورِيا في بَعضِ غَزَواتِهِ ، فَكَتَبَ إلى‏ صاحبِهِ أن قَدِّم اُورِيا أمامَ التّابوتِ ، فَقَدَّمَ فَظَفِرَ اُورِيا بِالمُشرِكينَ ، فَصَعُبَ ذلِكَ عَلى‏ داوودَ فَكَتَبَ إلَيهِ ثانِيَةً ، أن قَدِّمهُ أمامَ التّابوتِ فَقَدَّمَ ، فَقُتِلَ اُورِيا ، فَتَزَوَّجَ داوودُ بِامرَأَتِهِ .
قالَ : فَضَرَبَ الرِّضا عليه السلام بِيَدِهِ عَلى‏ جَبهَتِهِ ، وقالَ : إنّا للَّهِ‏ِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ! لَقَد نَسَبتُم نَبِيّاً مِن أنبِياءِ اللَّهِ إلَى التَّهاوُنِ بِصَلاتِهِ ، حَتّى‏ خَرَجَ في أثَرِ الطَّيرِ ، ثُمَّ بِالفاحِشَةِ ، ثُمَّ بِالقَتلِ!
فَقالَ : يَا بنَ رَسولِ اللَّهِ ، فَما كانَ خَطيئَتُهُ؟
فَقالَ : وَيحَكَ! إنَّ داوودَ إنَّما ظَنَّ أن ما خَلَقَ اللَّهُ عزّ وجلّ خَلقاً هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَبَعَثَ اللَّهُ عزّ وجلّ إلَيهِ المَلَكَينِ فَتَسَوَّرا المِحرابَ ، فَقالا : (خَصْمَانِ بَغَى‏ بَعْضُنَا عَلَى‏ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِ‏ّ وَلَا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَآ إِلَى‏ سَوَآءِ الصِّرَ طِ * إِنَّ هَذَآ أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ وَ حِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَ عَزَّنِى فِى الْخِطَابِ)۱۰ فَعَجَّلَ داوودُ عليه السلام عَلَى المُدَّعى‏ عَلَيهِ فَقالَ : (لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى‏ نِعَاجِهِ) ولَم يَسأَلِ المُدَّعِي البَيِّنَةَ عَلى‏ ذلِكَ ، ولَم يُقبِل عَلَى المُدَّعى‏ عَلَيهِ فَيَقولَ لَهُ : ما تَقولُ؟ فَكانَ هذا خَطيئَةُ رَسمِ الحُكمِ لا ما ذَهَبتُم إلَيهِ ، ألا تَسمَعُ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ : (يَدَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ‏ّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏)۱۱ إلى‏ آخِرِ الآيَةِ .
فَقالَ : يَا بنَ رَسولِ اللَّهِ فَما قِصَّتُهُ مَعَ اُورِيا؟
فَقالَ الرِّضا عليه السلام : إنَّ المَرأَةَ في أيّامِ داوودَ عليه السلام كانَت إذا ماتَ بَعلُها أو قُتِلَ لا تَتَزَوَّجُ بَعدَهُ أبَداً ، وأوَّلُ مَن أباحَ اللَّهُ لَهُ أن يَتَزَوَّجُ بِامرَأَةٍ قُتِلَ بَعلُها كانَ داوودَ عليه السلام ، فَتَزَوَّجَ بِامرَأَةِ اُوريا لَمّا قُتِلَ ، وَانقَضَت عِدَّتُها مِنهُ ، فَذلِكَ الَّذي شَقَّ عَلَى النّاسِ مِن قِبَلِ اُوريا .
وأمّا مُحَمَّدٌ صلى اللَّه عليه و آله وقَولُ اللَّهِ عزّ وجلّ : (وَتُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ)فَإِنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ عَرَّفَ نَبِيَّهُ صلى اللَّه عليه و آله أسماءَ أزواجِهِ في دارِ الدُّنيا ، وأسماءَ أزواجِهِ في دارِ الآخِرَةِ ، وأنَّهُنَّ اُمَّهاتُ المُؤمِنينَ ، وأحَدُ۱۲ مَن سَمّى‏ لَهُ : زَينَب بِنت جَحشٍ ، وهِيَ يَومَئِذٍ تَحتَ زَيدِ بنِ حارِثَةَ ، فَأَخفَى اسمَها في نَفسِهِ ولَم يُبدِه ، لِكَيلا يَقولَ أحَدٌ مِنَ المُنافِقينَ : إنَّهُ قالَ فِي امرَأَةٍ في بَيتِ رَجُلٍ إنَّها إحدى‏ أزواجِهِ مِن اُمَّهاتِ المُؤمِنينَ ، وخَشِيَ قَولَ المُنافِقينَ ، فَقالَ اللَّهُ عزّ وجلّ : (وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ) يَعني في نَفسِكَ ، وإنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ ما تَوَلّى‏ تَزويجَ أحَدٍ مِن خَلقِهِ إلّا تَزويجَ حَوّا مِن آدَمَ عليه السلام ، وزَينَبَ مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله بقوله : (فَلَمَّا قَضَى‏ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَكَهَا)۱۳الآية ، وفاطِمَةَ عليها السلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام .
قالَ : فَبَكى‏ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الجَهمِ ، وقالَ : يَا بنَ رَسولِ اللَّهِ ، أنَا تائِبٌ إلَى اللَّهِ عزّ وجلّ مِن أن أنطِقَ في أنبِياءِ اللَّهِ عليهم السلام بَعدَ يَومي إلّا بِما ذَكَرتَهُ‏۱۴ .

1.طه : ۱۲۱ .

2.الأنبياء : ۸۷ .

3.يوسف : ۲۴ .

4.ص : ۲۴ .

5.الأحزاب : ۳۷ .

6.أثبتناها من الأمالي للصدوق .

7.آل عمران : ۳۳ .

8.الفجر : ۱۶ .

9.ص : ۲۲ و ۲۳ .

10.ص : ۲۶ .

11.في المصدر «إحداهُنّ» صَحَّحناه كما في سائر المصادر .

12.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۱۹۲ ح ۱ ، الأمالي للصدوق : ص ۱۵۰ ح ۱۴۸ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۱ ص ۷۲ ح ۱ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج۴
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/137-.html
تعداد بازدید : 62694
صفحه از 580
پرینت  ارسال به