هنوز اين بدعت باقى است كه به اتّفاق امّت مصطفى مدح گبركان خواندن، بدعت و ضلالت است.۱
از اين گزارش معلوم مىشود كه در آن روزگار، شيعيان به داستانسرايى در باره پهلوانان ايرانى نمىپرداختند و كار بزرگ و باارزش حكيم فردوسى - كه به بازسرايى اين داستانها همّت گماشت - در آن روز چندان بين شيعيان معمول و شايد هم مقبول نبود و دست كم از ديد علماى شيعه، نوعى مدح گبركان به شمار مىآمد. از سوى ديگر، اين كار بيشتر از سوى فضيلتخوانان اهل سنّت بود كه هم مدح شيخين را داشتند و هم مدح پهلوانان ايرانى را مىكردند. فقر قهرمان در بين سنّيان، لاجرم آنان را به جايگزينى قهرمانان ايرانى به جاى قهرمانىهاى على بن ابى طالب عليه السلام سوق مىداد وموضعگيرى علماى شيعى در برابر داستانسرايى در باره پهلوانان ايرانى در حقيقت، به مقوله مدح گبر و امثال آن باز نمىگشت؛ بلكه دليل اصلى آن، قرار گرفتن اين مدحها در برابر مدح على عليه السلام بود.
دو. شيوه عزادارى
يكى ديگر از آداب و سننى كه آن روزه در بين شيعيان رى و ديگر بلاد شيعى متداول بود و نويسنده بعض فضائح الروافض، آن را به عنوان فضيحت براى شيعه نقل كرده است و عبد الجليل قزوينى، آن را به طور كامل رد نكرده، بلكه از سخنان وى چنين به دست مىآيد كه چنين رفتارى وجود داشت، شيوه عزادارى بود. در اين شيوه، عزاداران بر سر