فضائح الروافض، وقتى به خلفاى فاطمى مصر مىرسد، چنان عليه آنان قلمفرسايى و تندى مىكند كه اين احساس به خواننده منتقل مىشود كه كتاب را فردى از درباريان خليفه عبّاسى نگاشته است. وقتى در باره بعضى از فاطميان، اينگونه توضيح مىدهد:
... وى را پسرى آمد نامِ وى عبداللَّه بن عبداللَّه، در مخرقه و شعبده، دستى داشت. از آن جا به ديارِ مغرب رفت و گفت: من فاطمىام علوى. و بدين معروف گشت و بر آن ديار، مستولى گشت. او را پسرى آمد نامِ وى بوالقاسم و آن ملاعين كه اتباعِ او بودند، او را قائم خواندندى... آن ملعون در ترتيبِ كارِ ملاحده، كتابى ساخت نام آن بلاغ الأكبر و ناموس الأعظم. او را پسرى آمد نام او محمّد... آنگه پسرش مَعَدّ بن اسماعيل، كُنيتِ او ابوتميم، و بر مصر و افريقيه مستولى گشت، و فسادهاىِ عظيم از وى تولّد كرد، و در تغييرِ دين و سنّت كوشيد.۱
اين را نمىتوان چيزى جز بازتاب تبليغات عبّاسيان و سلجوقيان عليه فاطميان و وحشتى كه الموتيانِ علاقهمند به فاطميان در ايران ايجاد كرده بودند، دانست. قزوينى چارهاى جز مراعات قدرت سلجوقيان نداشت. شايد همين سياست مدارايى و مماشاتى كه شيعيان دوازده امامى آن روز در برابر قدرت خليفه عبّاسى و اميران سلجوقى وابسته به آنان داشتند و نيز دورى آنان از جريان فاطميان - كه در آن روز چندان مقبوليتى در ايران نداشتند - ، پشتوانه قابل اعتمادى براى