33
عبدالجليل رازي قزويني

اندى سال بود كه صباح كل مجبّر به الموت رفته بود.۱
اين عبارت‏ها به خوبى، وحشتى را كه حسن صباح در بيست و اندى سال بر جامعه آن روز، چيره ساخته بود، نشان مى‏دهد. تزلزل و ناپايدارى افسارگسيخته‏اى هم در بين سياستمداران و حاكمان ايجاد كرده بود و هم در بين عالمان دينى، بيمى بزرگ به وجود آورده بود. اقبالى كه در بين مردم براى انديشه‏هاى افراطى حسن صباح به وجود آمده بود، چيزى جز بازتاب خشم و نفرت مردم از حاكميت سلسله‏هاى ترك به نمايندگى از خليفه عربى نبود. جنگ‏هايى كه در گوشه و كنار ايران در بين بازماندگان حاكمان و اتابكان محلّى براى به دست گرفتن قدرت به وقوع مى‏پيوست و در اين جنگ‏ها توده‏هاى مردم، طعمه شمشير مى‏شدند و دارايى‏هاى آنان به غارت مى‏رفتند و زن و فرزندانشان به اسارت گرفته مى‏شدند، آن قدر نفرت در بين مردم ايجاد مى‏كرد كه در پى پناهگاهى به سوى دژهاى قوى و مستحكم الموت هجوم بياورند و در مدّتى اندك چنان سپاهى براى حسن صباح تشكيل دهند كه خليفه وقت و حاكمان وى در ايران، از شكست دادن آنان درمانده شوند. انديشه‏هاى حسن صباح چنان جاذبه داشت كه حتّى عالم سنّى بلفتوح گورخر را در هشتاد سالگى و بعد از عمرى ارشاد و هدايت مسلمانان سنّى مذهب قزوين، از درون محراب به دژ الموت بكشاند.۲

1.همان، ص ۴۷۸- ۴۷۹.

2.همان، ص ۱۲۵.


عبدالجليل رازي قزويني
32

عظيم در توقّف مى‏داشتند تا آن ملعون قوى شد و گرچه سلاطين را غم سلطنت باشد، ائمّه و خلفا را به همه روزگار بايد كه غم دين و شريعت باشد. چون تتش كشته آمد و سلطنت بر بركيارق سلطان قرار مى‏گرفت، دگر باره دو هوايى پديد آمد و چند مصاف برفت على الجمله تا سلطنت به كلّى بى‏منازعت با سلطان محمّد - رحمة اللَّه - افتاد و سلطان سنجر ملك بود خراسان بر وى مقرّر شد و چون كار بدين حد انجاميد، الحاد قوّت گرفته بود و صباح قوى شده در آن حدود، و سلاح‏ها و ذخيره‏ها بر قلعه‏ها برده بود، و راه‏ها بگرفته، چون زين الاسلام كشته آمد و قصد امير احمد يل مى‏كردند، سلطان محمّد به كلى دل در خرابى الموت و قمع ملاحده بست و لشگرهاى گران با سازها و آلت‏هاى وافر فرستاد و اميران بزرگ و سپه‏سالاران با عدّت را بر اين قلعه الموت فرستاد و صباح كل هنوز در قيد حيات بود و آن جا صبورآبادها به حكم بكردند و حصن و حصار بر آن ملاعين چون وادى جهنّم كردند، تا بستانند و شرّ آن مخاذيل از مسلمانان كفايت كنند چون به آخرى رسيد، سلطان سعيد محمّد را - نوّر اللَّه قبره - به روضه رضاى خدا بردند و آن ملاعين بشارت زدند. امير على باركردى بود با منكبرس مهم‏ترين فرزندان سلطان محمّد را بگرفت و به حدود شام رفت، و قراچه ساقى سلجوق را برگرفت و روى به فارس نهاد، و ملك طغرل در حكم اتابك نوشتكين شيرگير بود، امّا با وى نبود، عماد الدوله يلقفشت پسر بزرگ شيرگير را بگرفت و به قلعه‏اى فرستاد و عالم متزلزل شد، و هنوز بيست و

  • نام منبع :
    عبدالجليل رازي قزويني
تعداد بازدید : 75268
صفحه از 172
پرینت  ارسال به