51
عبدالجليل رازي قزويني

سلطان بركيارق از خراسان بازگشته بود و به كهستان عراق آمده بود و مجد الملك ابوالفضل قمى، مستوفى حضرت سلطان بود و كار مملكت بدو مفوّض، و چون از قم بود، امراى دولت و اركان حضرت را با او به سبب مذهب و اعتقاد خوش نبود، ساير حشم بدين واسطه بر سلطان بركيارق بيرون آمدند، چون اينانچ بيغو آخر بك و پسران امير اسفهسالار برسق و غيره، ايشان قصد سر مجد الملك مى‏كردند، سلطان اجابت نمى‏كرد و گفت: مهابت و ناموس و نفاذ حكم برخيزد. غوعا كردند و قصد خيمه مجد الملك كردند. او بگريخت و در نوبتى سلطان پيش حرم آمد. خيل‏خانه او جمله غارت كردند و به سلطان پيغام دادند كه او را به ما بسپار. سلطان اجابت نمى‏كرد و مجد الملك مى‏گفت: اى خداوند عالم! چون مى‏دانى كه مصلحت ملك تو در اين است، بگذار تا بنده بيرون شود تا آنچه مراد است ايشان را بكنند. سلطان دستورى نمى‏داد و سپاه جمله برنشسته بودند و پيرامون سراپرده سلطان صف زده، دست به غارت بردند و از حشمت كناره كردند و در نوبتى شدند و مجد الملك را به ريش به در كشيدند و پاره پاره كردند.۱
در همين راستا بايد از رسم توبه‏دهى‏هاى گسترده‏اى ياد كرد كه جريان‏هاى حاكم، افراد و علماى ديگر فرقه‏ها را به توبه‏هاى اجبارى وا

1.جامع التواريخ ( تاريخ آل سلجوق)، ص ۲۴.


عبدالجليل رازي قزويني
50

الملاحده - لعنهم اللَّه - نه همه رافضى بودند و از رفض در الحاد شدند؟۱
اين مهم نيست كه اينان شيعه بودند، سنّى بودند، جبرى بودند، تفويضى بودند، اسماعيلى بودند و يا مذهبى ديگر داشتند، مهم آن است كه كشتن انسان‏ها به اتّهام دينى، امرى عادى و متداول بود و چيزى كه هيچ ارزشى نداشت، جان آدمى بود كه حتّى رئيس روستايى به نام قجقرشان هم به خود حق مى‏دهد كه اعتقاد مردم را سامان دهد و اگر كسى باور ديگرى غير از اعتقاد و باور او را دارد، روستايش را از وجود چنان ملحدى پاك سازد!
شكنجه‏هايى كه در اين روزگار با توجيه مذهبى انجام مى‏گرفت، گاه چنان وحشتناك و غير قابل تصوّر است كه انسان در مى‏ماند كه انسان‏ها چه قدر خودبين و خودباور هستند؟ خاتونى در سارى، زبان منقبت‏خوانى را به اتّهام مذهبى از دهانش بيرون مى‏كشد و مى‏بُرَد۲ و خواجه بوبكر خسروآبادى سنّى حاكم قزوين، صديقك فضايل خوان سنّى را دستور مى‏دهد كه پاره پاره كنند.۳ عشق به كشتار مذهبى به قدرى قوى بود كه گاه اطرافيان يك پادشاه، به خاطر كينه‏هاى مذهبى عليه فردى، بر پادشاهشان عصيان مى‏كردند. رشيد الدين فضل اللَّه همدانى در رابطه با مرگ مجد الملك مى‏نويسد:

1.همان، ص ۱۱۷ -۱۱۸.

2.همان، ص ۱۰۸ - ۱۰۹.

3.همان، ص ۱۰۹.

  • نام منبع :
    عبدالجليل رازي قزويني
تعداد بازدید : 68635
صفحه از 172
پرینت  ارسال به