مسجد جامع ساخت. فقيهان شهرها به وى روى آوردند و اين رويكرد براى كرّاميان - كه در شهر هرات جمعيت زيادى داشتند و در غور، همه مردم معتقد به كرّاميه بودند - گران آمد. مردم، فخر را ناخوش داشتند، ملك ضياء الدين، پسر عمو و داماد غياث الدين، وى را از همه بيشتر دشمن مىداشت.
در فيروزكوه، فقيهان كرّاميه، حنفيه و شافعيه براى مناظره نزد غياث الدين گرد آمدند و از جمله فخر الدين رازى و قاضى مجد الدين عبد المجيد بن عمر معروف به ابن قدوه از كرّاميه هيصميه در اين مناظره حضور داشت. ابن قدوه، به خاطر زهد و علم و جايگاه خانوادگىاش نزد كراميه هيصميه، از موقعيت بالايى برخوردار بود. فخر رازى، شروع به سخن كرد و ابن قدوة اعتراض كرد و بحث بين آن دو بالا گرفت. ضياء الدين از مجلس برخاست و فخر، زبان عليه وى گشود و بد گفت و ناسزا داد و بسيار آزردهخاطر كرد. ابن قدوه فقط مىگفت چنين نكن مولانا و استغفار كن!
ضياء الدين به خاطر اين جريان به غياث الدين شكايت كرد و فخر رازى را مذمّت بسيار كرد و وى را زنديق و فيلسوف خواند. غياث الدين به سخن ضياء الدين، توجّه نكرد. روز بعد، ابن قدوه در مسجد جامع به سخنرانى پرداخت و بعد از سپاس خداوند گفت: خدايى جز اللَّه نيست. پروردگارا! ما به آنچه براى ما فرو فرستادى، ايمان داريم واز پيامبر پيروى كرديم. پس ما را از شاهدان قرار بده. اى مردم! ما جز به