از اين نظر حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدى است ، يك مصيبت است ، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه مىكنيم ، در آن ، كشتن بىگناه مىبينيم ، كشتن جوان مىبينيم ، كشتن شيرخوار مىبينيم ، اسب بر بدن مرده تاختن مىبينيم ، آب ندادن به يك انسان مىبينيم ، زن و بچّه را شلاق زدن مىبينيم ، اسير را بر شتر بىجهاز سوار كردن مىبينيم . از اين نظر قهرمان حادثه كيست ؟ واضح است وقتى كه حادثه را از جنبه جنايى نگاه كنيم ، آن كه مىخورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است ، عبيد اللَّه بن زياد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذى الجوشن است ، خولى است و يك عدّه ديگر . لذا وقتى كه صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مىكنيم ، فقط جنايت ورثاء بشريّت را مىبينيم . پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم ؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگرى نيست كه بگوييم . بايد بگوييم :
ز آن تشنگان هنوز به عيّوق مىرسدفرياد العطش زبيابان كربلا۱
امّا آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يك صفحه است ؟
آيا فقط رثاء است ؟ فقط مصيبت است و چيز ديگرى نيست ؟
اشتباه ما همين است . اين تاريخچه يك صفحه ديگر هم دارد كه قهرمان آن صفحه ، ديگر پسر معاويه نيست ، پسر زياد نيست ، پسر سعد نيست ، شمر نيست . در آنجا ، قهرمان حسين است . در آن