رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افتراء خلاصى از آن مهلكه بود .
پس پارهاى اوراق آن را بيهوده به هم زدم ، در آن حال حيله ديگر به خاطرم آمد ، پس گفتم : آن را در مقتل حاجى ملا هادى برغانى ديدم ، باز به خادمى فرمود : برو به او بگو كتاب را بياورد ، و رفت و گفت : در صف ششم يا هفتم شخص ششم يا هفتم حاجى مذكور بود ، كتاب را خود برداشت و آورد .
پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب پيدا كنم ، دو مرتبه خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد ، بيهوده مشغول بر گرداندن اوراق بودم با قلب هراسان .
تا آن كه مىگويد : چون از خواب بيدار شد جماعتى از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود نقل نمود و گفت :
اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضهخوانى را نمىبينم ، آن را ترك مىكنم و هر كه مرا تصديق مىكند سزاوار است او نيز دست از آن بكشد . با آنكه ساليانه مبالغ خطيرى از اين راه به او مىرسيد از آن چشم پوشيده دست از روضهخوانى كشيد» .۱
4 . غلوّ
گزارشهاى ذلتبار ، پايين آوردن و غلوّ بالاتر بردن اهل بيت عليهم السلام از جايگاه واقعى آنها است كه متأسفانه ، هر دو آفت در برخى مجالس