23
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

2 / 5 ـ 3

رفتن شخص عمر به جنگ با ايرانيان

۱۰۴۱.امام على عليه السلامـ در سخنش در پاسخ عمر ، كه درباره شركت كردن خويش در جنگ فارس ، از ايشان مشورت خواست ـ: پيروزى و شكست اين امر (اسلام) ، به فراوانى و كمى [ افراد ]نبود . اسلام ، دين خدا بود كه خدا خود ، چيره اش ساخت و سپاه او بود كه آماده و يارى اش نمود ، تا اين كه بدان جا رسيد كه بايد مى رسيد و نورش بر همه جا دميد . ما به وعده خدا دل خوش داريم ، و خدا به وعده اش وفا مى كند و لشكرش را نصرت مى دهد .
جايگاه زمامدار اين كار ، جايگاه رشته[ى تسبيح ]است كه مهره ها را گرد و به هم مى آورد ؛ و چون بگسلد ، مهره ها پراكنده مى شوند و از ميان مى روند و هيچ گاه همه آنها براى بار ديگر گرد نمى آيند .
و عرب ، اگر چه امروز اندك اند ، امّا به سبب اسلام ، بسيارند و به سبب اتّحاد و اتّفاق ، نيرومند و پيروز . تو مانند ميله ميان سنگ آسياب باش و آسياب جنگ را با عرب و نه خود ، بگردان . چرا كه اگر تو از اين سرزمين بيرون روى ، عرب از هر سو و هر جا بر تو مى شورند ، تا آن جا كه نگهدارى آنچه پشت سر مى نهى ، از آنچه در پيش روى دارى ، برايت مهم تر مى گردد . عجم نيز اگر فردا تو را ببينند ، مى گويند : «اين ، ريشه و اصل عرب است . اگر آن را ببُريد ، آسوده مى گرديد» و همين موجب مى شود كه حرص و طمع آنان در تو ، بيشتر گردد .
امّا اين كه گفتى آنان ، به عزم رزم با مسلمانان به راه افتاده اند : پس [ بدان كه ]ناخشنودى خداى سبحان از حركتشان ، از [ ناخشنودى] تو بيشتر است و [ او ]بر تغيير آنچه ناپسند مى دارد ، تواناتر است .
امّا آنچه از تعدادشان گفتى : ما در گذشته ، با فراوانىِ نيرو نمى جنگيديم و تنها با نصرت و يارى [ الهى ]مى رزميديم .

۱۰۴۲.امام على عليه السلامـ خطاب به عمر ، هنگامى كه او از مردم ، درباره همراهى با سپاهيانى كه به جنگ فارس مى رفتند ، مشورت خواست ـ: اين امر (اسلام) ، نه پيروزى اش به فراوانى [ افراد ]بود و نه خوارى اش به كمى آنان . اين ، دين خدا بود كه چيره شد و سپاهى كه با فرشتگان ، تأييد و نصرت يافت ، تا بدان جا رسيد كه بايد مى رسيد . ما به وعده خدا دل خوش داريم ، و خدا به وعده اش وفا مى كند و لشكرش را نصرت مى دهد .
جايگاه تو در ميان مردمان ، جايگاه رشته[ى تسبيح ]است كه مهره ها را گرد مى آورد و نگه مى دارد و چون بگسلد ، هر چه در آن است ، پراكنده مى شود و از ميان مى رود و هيچ گاه براى بار ديگر ، همه آنها گرد نمى آيند .
و عرب ، اگر چه امروز اندك اند ، امّا به سبب اسلام ، بسيارند و با عزّت . پس ، در جاى خود بمان و به اهالى كوفه بنويس كه دو سوم آنان به جنگ فارس بروند و يك سومْ باقى بمانند ؛ چرا كه آنان برجستگان و سركردگان عرب اند و گروهى يكدل تر و كاراتر و كوشاتر از آنان نيست . و به مردم بصره نيز بنويس كه آنان را با بخشى از نيروهاى خود ، يارى كنند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
22

2 / 5 ـ 3

الخُروجُ بِنَفسِهِ إلَى غَزوِ الفُرسِ

۱۰۴۱.الإمام عليّ عليه السلامـ في كَلامٍ لَهُ وقَدِ استَشارَهُ عُمَرُ في الشُّخوصِ لِقِتالِ الفُرسِ بِنَفسِهِ ـ:إنَّ هذَا الأَمرَ لَم يَكُن نَصرُهُ ولا خِذلانُهُ بِكَثرَةٍ ولا بِقِلَّةٍ ، وهُوَ دينُ اللّهِ الَّذي أظهَرَهُ ، وجُندُهُ الَّذي أعَدَّهُ وأمَدَّهُ ، حَتّى بَلَغَ ما بَلَغَ ، وطَلَعَ حَيثُ طَلَعَ ، ونَحنُ عَلى مَوعودٍ مِنَ اللّهِ ، وَاللّهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ ، وناصِرٌ جُندَهُ .
ومَكانُ القَيِّمِ بِالأَمرِ مَكانُ النِّظامِ ۱ مِنَ الخَرَزِ ؛ يَجمَعُهُ ويَضُمُّهُ ، فَإِنِ انقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرزُ وذَهَبَ ، ثُمَّ لَم يَجتَمِع بِحَذافيرِهِ أبَدا . وَالعَرَبُ اليَومَ وإن كانوا قَليلاً فَهُم كَثيرونَ بِالإِسلامِ ، عَزيزونَ بِالِاجتِماعِ . فَكُن قُطبا ، وَاستَدِرِ الرَّحى بِالعَرَبِ ، وأصلِهِم دونَكَ نارَ الحَربِ ؛ فَإِنَّكَ إن شَخَصتَ مِن هذِهِ الأَرضِ انتَقَضَت عَلَيكَ العَرَبُ مِن أطرافِها وأقطارِها ، حَتّى يَكونَ ما تَدَعُ وَراءَكَ مِنَ العَوراتِ أهَمَّ إلَيكَ مِمّا بَينَ يَدَيكَ .
إنَّ الأَعاجِمَ إن يَنظُروا إلَيكَ غَدا يَقولوا : هذا أصلُ العَرَبِ ، فَإِذا اقتَطَعتُموهُ استَرَحتُم ؛ فَيَكونُ ذلِكَ أشَدَّ لِكَلَبِهِم ۲ عَلَيكَ وطَمَعِهِم فيكَ . فَأَمّا ما ذَكَرتَ مِن مَسيرِ القَومِ إلى قِتالِ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ هُوَ أكرَهُ لِمَسيرِهِم مِنكَ ، وهُوَ أقدَرُ عَلى تَغيِيرِ ما يَكرَهُ ! وأمّا ما ذَكَرتَ مِن عَدَدِهِم ، فَإِنَّا لَم نَكُن نُقاتِلُ فيما مَضى بِالكَثرَةِ ، وإنَّما كُنّا نُقاتِلُ بِالنَّصرِ وَالمَعونَةِ ! ۳

۱۰۴۲.الإمام عليّ عليه السلامـ لِعُمَرَ لَمَّا استَشارَ النّاسَ في أن يَسيرَ فيمَن مَعَهُ لِقِتالِ الفُرسِ ـ:إنَّ هذَا الأَمرَ لَم يَكُن نَصرُهُ ولا خِذلانُهُ لِكَثرَةٍ ولا قِلَّةٍ ؛ هُوَ دينُهُ الَّذي أظهَرَ ، وجُندُهُ الَّذي أعَزَّ وأيَّدَهُ بِالمَلائِكَةِ ، حتّى بَلَغَ ما بَلَغَ ، فَنَحنُ عَلى مَوعودٍ مِنَ اللّهِ ، وَاللّهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ ، وناصِرٌ جُندَهُ .
ومَكانُكَ مِنهُم مَكانُ النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ ؛ يَجمَعُهُ ويُمسِكُهُ ، فإِنِ انحَلَّ تَفَرَّقَ ما فيهِ وذَهَبَ ، ثُمَّ لَم يَجتَمِع بِحَذافيرِهِ أبَدا . وَالعَرَبُ اليَومَ وإن كانوا قَليلاً فَهِيَ كَثيرٌ عَزيزٌ بِالإِسلامِ ؛ فَأَقِم ، وَاكتُب إلى أهلِ الكوفَةِ ـ فَهُم أعلامُ العَرَبِ ورُؤَساؤُهُم ـ ومَن لَم يَحفِل ۴ بِمَن هُوَ أجمَعُ وأحَدُّ وأجَدُّ مِن هؤُلاءِ : فَليَأتِهِمُ الثُّلُثانِ وَليُقِمِ الثُّلُثُ ، وَاكتُب إلى أهلِ البَصرَةِ أن يُمِدُّوهُم بِبَعضِ مَن عِندَهُم . ۵

1.النظام: ما نَظَمْتَ فيه الشيء من خيط وغيره (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۵۷۸ «نظم») .

2.كَلِبَ على الشيء : إذا اشتدّ حِرْصُه على طلب شيء (تاج العروس : ج ۲ ص ۳۸۱ «كلب») .

3.نهج البلاغة : الخطبة ۱۴۶ ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۹۳ ح ۷۹ .

4.الحَفْل : المُبالاة . يقال : ما أحْفِلُ بفلان ؛ أي ما اُبالي به (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۱۵۹ «حفل») .

5.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۱۲۳ عن أبي طعمة ، البداية والنهاية : ج ۷ ص ۱۰۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 60229
صفحه از 588
پرینت  ارسال به