«و سنتی» به جای «و اهل بیتی» در حدیث ثقلین

پرسش :

حدیث ثقلین با عبارت «و سنتی» از نظر اعتبار چگونه است؟



پاسخ :

در برابر متن متواتر حديث ثقلين که در آن، پيامبر خدا امّت را به تمسّک به قرآن و عترت توصيه مى فرمايد، در برخى از منابع حديثى به جاى «عترت»، «سنّت» آمده است، چنان که مالک در موطّأ از پيامبر(ص) به صورت مرسل چنين نقل کرده است:

تَرَکتُ فيکم أمرَينِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَکتُم بِهِما؛ کتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ؛

دو چيز را در ميان شما بر جا گذاشتم که اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گم راه نمى شويد: کتاب خدا و سنّت پيامبرش.

حاکم، در المستدرک، روايت را اين گونه آورده است:

يا أيُّهَا النَّاسُ، إنِّى قَد تَرَکتُ فيکم ما إن اعتَصَمتُم بِهِ فَلَن تَضِلُّوا أبَدا؛ کتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ؛

اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جاى گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنيد، هرگز گم راه نمى شويد: کتاب خدا و سنّت پيامبرش.

با عنايت به ناهمگونى اين دو متن با گزارش مشهور حديث ثقلين، بررسى آنها ضرورى است.

بررسى سند اين گزارش

الف ـ مهم ترين مصدرِ سفارش به سنت پیامبر(ص) موطّأ مالک است که اين روايت را به گونه مُرسَل نقل کرده است. با توجّه به اين که هيچ يک از اصحاب صحاح ششگانه، آن را نقل نکرده اند و منابعى مانند: صحيح مسلم، سنن الترمذى، سنن النسائى، سنن الدارمى و مسند ابن حنبل، عبارت «کتابَ اللّهِ و عِترَتى» را گزارش کرده اند، آنچه در موطّأ آمده، از اعتبار لازم برخوردار نيست.

ب ـ حاکم نيشابورى، روايت پيش گفته را از دو طريق، نقل کرده که هر دو، شامل برخى راويانِ «ضعيف» اند. صالح بن موسى طلحى و اسماعيل بن ابى اويس، جزو گزارشگران اين متن هستند که از طرف رجاليان اهل سنّت، به شدّت، تضعيف شده و مورد انکار قرار گرفته اند.

درباره صالح بن موسى، الفاظ: «ضعيف الحديث (احاديث جدّا ضعيف نقل مى کند)»، «متروک الحديث (احاديث مطرود نقل مى کند)»، «يَروى المَناکير (احاديث قبيح نقل مى کند)» و... آمده است.[۱]علاوه بر اين، او جزو رجال بخارى و مُسلِم نيست و حديث او، به اشتباه، در کتاب المستدرک على الصحيحين آمده است.

اسماعيل بن ابى اويس نيز، از رجال مُسلِم است، ولى تضعيفات بسيار و شديدى دارد. درباره او گفته اند: «مُخلِّط (پريشان حال)»، «کذّاب (دروغزن)»، «ليس بشىء (بى ارزش)»، «کانَ يَضَعُ الحديث (حديث، جعل مى کرده است)»، «يسرق الحديث (حديث مى دزدد)» و.... همچنين از قول او آورده اند:

هنگامى که ميان اهل مدينه درباره چيزى اختلاف مى شد، من برايشان حديثْ جعل مى کردم.[۲]

اين دو نفر در تمام نقل هاى «کتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» حضور دارند و موجب بى اعتبارى همه آنها شده اند.

ج ـ حاکم نيشابورى، اصل روايت ثقلين را صحيح دانسته؛ ولى گزارش لفظ «سنّتى» را غريب شمرده است:

اين حديثِ خطبه پيامبر(ص) که بر صحيح بودنش بر اساس تخريج از مصادر، اتّفاق نظر هست، اين است: «اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جاى گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنيد، هرگز گم راه نمى شويد و آن، کتاب خداست و شما از آن، بازخواست خواهيد شد. پس چه جوابى براى آن داريد؟». ذکر «چنگ زدن به سنّت» در اين [گزارش از] خطبه، امرى غريب (نادر) است، گرچه لازم به نظر مى رسد.[۳]

از اين رو، گزارش مذکور از حديث ثقلين، معتبر نيست و نمى تواند جايگزين «کتاب اللّه و عترتى» گردد.

د ـ در برخى از احاديث شيعى نيز، «کتابَ اللّهِ و سُنَّتى»، به جاى «کتابَ اللّهِ وَ عِترَتى» آمده است. شيخ صدوق در کتاب کمال الدين پس از نقل روايت مشهور حديث ثقلين، اين متن را از ابو هريره نقل کرده است.[۴]

سند اين حديث، ضعيف است و احتمالاً وى براى اشاره به تفاوت مذکور، اين گزارش را آورده است؛ زيرا اين اقدام با هدف او از نگارش کتاب کمال الدين و نيز با عنوان باب: «اتّصال الوصيّة من لدن آدم(ع)» هماهنگ نيست.

تذکر چند نکته در خاتمه بحث، مفيد است:

۱. سخن بالا به معناى نفى حجّيت سنّت پيامبر(ص) نيست؛ زيرا دلايل قرآنى، روايى و عقلىِ حجّيت سنّت پيامبر(ص)، چنان محکم و قوى است که احتمال عدم اعتبار و حجّيت آن، منتفى است. بنا بر اين، انکار صدور اين گزارش ها، به معناى انکار سنّت پيامبر(ص) نيست.

۲. وجوب تمسّک به عترت در کنار حجيّت قرآن و سنّت، دلالت مى کند که پيامبر(ص) در صدد بيان اين مطلب بوده که هدايتگرى قرآن و سنّت، با تمسّک به عترت، امکان پذير است. ممکن است قرائت هاى مختلفى از «سنّت» وجود داشته باشد ـ چنان که در گروه هاى فکرى متفاوت شيعه و سنّى يافت مى شود ـ ؛ ولى تنها گزارشى از سنّت پيامبر(ص) حجّت است که از طريق «عترت» به دست بيايد. اين معناست که کمال تلازم عترت و سنّت را در بر دارد.

۳. اين احتمال، بسيار قوى مى نمايد که حکومت طولانى بنى اميّه و بنى عبّاس موجب شد که نقل حديث در بيان فضايل اهل بيت عترت، بسيار سخت و مشکل شود. طبيعى است که در چنان موقعيت خطرناکى، نقل چنين حديثى با اين صراحت، ممکن نبوده و پيامدهاى خطرناکى داشته است. از اين رو، برخى مطابق با تصوّر خويش، به «نقل به معنا» روى آوردند و در حديث، «عترتى» را به «سنّتى» تبديل نمودند تا زندگى آسوده اى داشته باشند، خصوصا آن که راوىِ مورد بحث (اسماعيل بن ابى اويس) تصريح کرده که در موارد اختلاف اهل مدينه، براى آنان حديثْ جعل مى کند.

۴. در برابر احتمال گذشته، احتمال صدور «کتاب اللّه و سنّتى» و نقل به معنا شدن آن به «کتاب اللّه و عترتى» بسيار بعيد و غير قابل قبول است؛ چرا که در فضاى آن روزگار، انگيزه نقل به معنايى اين چنين ـ که براى نقل کننده خطرساز باشد ـ وجود نداشته است.


[۱] . ر. ک: تهذيب التهذيب، ج ۲، ص ۵۳۵.

[۲] . تهذيب التهذيب، ج ۱، ص ۲۵۷.

[۳] . المستدرک على الصحيحين، ج ۱، ص ۱۷، ح ۳۱۸.

[۴] . ر. ک: کمال الدين، ص ۲۳۵، ح ۴۷.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت