نكاتى درباره احاديثِ ستاينده فقر

نكاتى درباره احاديثِ ستاينده فقر

در نگاه نخست به نظر مى رسد كه ميان دو دسته از روايات ، تعارض وجود دارد . یک دسته، فقر (نادارى) و فرودستىِ اقتصادى را مى ستايند و آن را بر توانگرى و رفاه ، ترجيح مى دهند ، در حالى كه آيات و احاديث دیگر ، توسعه اقتصادى را ارجمند مى شِمُرند و خطرهاى فقر و پيامدهاى فاجعه بار واپس ماندگى اقتصادى را گوشزد مى كنند .

در نگاه نخست به نظر مى رسد كه ميان روايات دسته هاى اوّل و دوم اين فصل با آيات و روايات فصل هاى گذشته ، تعارض وجود دارد . اين روايات ، فقر (نادارى) و فرودستىِ اقتصادى را مى ستايند و آن را بر توانگرى و رفاه ، ترجيح مى دهند ، در حالى كه آيات و احاديث فصل هاى پيشين ، توسعه اقتصادى را ارجمند مى شِمُرند و شكوفايى معيشتى را گران مايه ، بابركت و از آثار برنامه وعده داده شده توسعه اقتصادى در اسلام مى نامند و خطرهاى فقر و پيامدهاى فاجعه بار واپس ماندگى اقتصادى را گوشزد مى كنند . اكنون بايد ديد كه : مراد از روايات ستاينده فقر چيست و آيا مى توان به مفاد آنها ملتزم شد و معناى برآمده از آنها را پذيرفت ؟

دانشمندان مسلمان و كارشناسان علم حديث ، براى سازگارى بخشيدن به اين متون ، راه هاى مختلفى را پيموده اند . برخى مفهوم فقر موجود در احاديث ستايشگرِ فقر را از مفهوم فقر در روايات سرزنشگرِ آن ، متمايز شمرده اند . بعضى ، ويژگى هاى فقرِ ستوده و فقرِ نكوهيده را متفاوت دانسته اند . گروه سوم هم روايات ستاينده فقر را كنار نهاده اند ؛ زيرا سندهاى آنها را ضعيف شمرده اند و روايات نكوهنده فقر را معتبر دانسته اند .[۱]

با اين حال ، به نظر مى رسد كه آيات و احاديث اين بخش ، چنان چينش شده اند كه پژوهشگر به سادگى مى تواند از ره گذر تأمّل در آنها ، ديدگاه اسلام را در باب توسعه اقتصادى دريابد و بدين سان ، به مفهوم احاديث ستاينده فقر ، با فرض درستىِ اسناد آنها ، پى ببرد .

براى آن كه اين دريافت، وضوحى بيشتر يابد، تأمّل در نكات زير مفيد است:

۱ . در فصول پنجگانه نخست اين بخش ، آيات و احاديثى درباره اهمّيت توسعه اقتصادى و زيان هاى ناشى از فقر ، آمده است . ديگر فصل هاى اين بخش نيز متضمّن مباحثى در باب اصول و مبانى توسعه و پيامدها و آفات آن هستند . با ملاحظه مجموع اين مباحث ، جاى هيچ ترديدى در اين نكته باقى نمى ماند كه اسلام ، هرگز به فقر ، گرايش ندارد و به سوى آن ، جهتگيرى نمى كند؛ بلكه توسعه اقتصادى ، به شكلى برجسته ، از اهداف مهمّ اين دين به شمار مى رود .

به بيان ديگر ، جهتگيرى و مبارزه اسلام در رويارويى با فقر و برنامه ريزى هايش در مسير توسعه اقتصادى ، از اصول مسلّم اسلامى است . بر اين پايه ، هر گاه احاديثى به چشم بخورند كه ظاهرا مردم را به سوى فقر دعوت مى كنند ، پس از قطعى شدن انتساب آنها به پيشوايان دين ، چاره اى جز آن نيست كه مقصود از اين احاديث را در ظاهر آنها نجوييم .

۲ . توانگرى و فقر، از هر جهت ، همانند دانش و نادانى اند و مى توان آنها را از دو زاويه ارزيابى كرد . از يك زاويه ، دارايى به طور مطلق و همانند دانش ، ارزش تلقّى مى شود ؛ زيرا از مظاهر نظام آفرينش است كه در خدمت انسان و نيازمندى هاى وى قرار دارد ، در برابرِ فقر كه به ازاىِ خواست هاى انسان ، همچون نادانى ، داراى بارِ منفى ارزيابى مى شود . امّا از زاويه ديگر ، دارايى با توجّه به نقشى كه در زندگى انسان ايفا مى كند، ارزيابى مى شود .

اين نكته را مى توان با چنين تعبيرى نيز بيان كرد: در نگاه اوّل ، آنچه ارزيابى مى شود ، ثروت و علم است ؛ امّا در نگاه دوم ، ثروتمند و عالِم ، ارزيابى مى گردد .

آن گاه كه ثروت از زاويه نگاه آفرينشى ارزيابى شود ، بى شك در برابر فقر ، داراى ارزش و نوعى نعمت شمرده مى شود ، همانند دانش در برابر نادانى ؛ امّا آن گاه كه ثروت از زاويه ارتباطش با انسان ثروتمند ارزيابى گردد ، اين معادله شكلى ديگر مى پذيرد . همان گونه كه دانش براى هر دانشمندى سودمند و نادانى براى هر جاهلى زيانمند نيست ،[۲]ثروت هم چنين است . هر توانگرى از ثروت سود نمى برد ، همان گونه كه هر فقيرى از فقر ، زيان نمى بيند ؛ بلكه به تعبير امير مؤمنان :«بسا توانگرى كه فقرِ جاويدان بر جاى نهد»[۳]و«بسا فقرى كه به توانگرىِ هميشگى بينجامد»[۴]و«بسا كاسته كه سودمند است و بسا افزوده كه زيان بخش».[۵]

بر اين پايه ، آن گاه كه ثروت از جهتِ نوع ارتباطش با ثروتمند ، و فقر از ناحيه چگونگى پيوندش با فقير ارزيابى گردد ، نمى توانيم با قاطعيّت بگوييم كه ثروت ، مطلقا ارزش يا ضدّ ارزش است . در اين حال ، سزاوار است كه ارزيابى را از ره گذر نتايج به دست آوريم . اگر ثروتمند از ثروتش به شكل مطلوب بهره برده باشد ، ثروت ، ارزش است ؛ وگرنه ، خير ! درباره فقر نيز چنين است . اگر فقر به خوارى و ويرانى بينجامد ، عاملى منفى است ؛ امّا اگر موضعگيرى هاى صحيحِ فقير ، او را از فقر به غناى حقيقى برساند و راه كمال او را هموار كند ، چنين فقرى ارزشمند است .

به طور كلّى ، فصول پنجگانه نخست ، موضوع توسعه اقتصادى را از دريچه نگاه نخست ، بررسى كرده و آيات و احاديث فصل ششم ، آن را از نظرگاه دوم نگريسته است . پس تعارضى ميان اين دو دسته نيست .

۳ . گروه سوم از احاديث فصل ششم ، چند معيار را در ارزيابى فقر و توانگرى به دست مى دهند كه مى توان آنها را چنين دسته بندى كرد:

الف . ثروت براى انسان ثروتمند ، خير است و فقر براى انسان فقير ، شر ؛ امّا نه به طور مطلق ، بلكه با توجّه به نقشى كه در زندگى انسان ايفا مى كنند . با اين معيار ، ثروت براى همگان خير نيست ، همان گونه كه فقر براى همه شر به شمار نمى آيد .

ب . از جهت استفاده نيازمندان اجتماع از ثروت ، توانگرى ارزشمند و مثبت است .

ج . در جامعه اى كه فقر در آن رواج دارد ، انتخاب فقر به منظور خدمت به نيازمندان ، يك ارزش پسنديده به شمار مى رود .

د . هر گاه فقر با حفظ ارزش ها و پايبندى به مواضع درست همراه گردد ، برتر از ثروتى است كه با اعمال نادرست و ضدّ ارزش درآميزد .

ه . براى گروهى كه در مسير اوج و دستيابى به كمال گام نهاده اند ، فقر و توانگرى يكسان است ؛ زيرا اينان مى توانند از هر گونه فضا و وضعيّتى ، براى رسيدن به ترقّى و كمال ، بهره ببرند .

۴ . در اصطلاح قرآن و حديث ، فقر ، داراى معانى متفاوت است ؛ گاه به معناى نياز در اصل وجود است ، چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد:

«يَـأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ . [۶]

اى مردم! شماييد نيازمندان به خدا»  .

و گاه به معناى احتياج مادّى است ، چنان كه خداى سبحان مى فرمايد:

«إِنَّمَا الصَّدَقَـتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَـكِينِ.[۷]

همانا صدقه ها براى نيازمندان و مستمندان است»  .

گاهى به مفهوم فقر معنوى است ، همان سان كه در بيانِ امام على عليه السلام آمده است :

فَقرُ النَّفسِ شَرُّ الفَقرِ . [۸]

فقرِ نفس (روح) ، بدترين فقر است .

و گاه نيز به مفهوم احساس نياز به خداوند و احتياج به اوست ، همان طور كه در حديث شريف پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

اللّهُمَّ أغنِنى بالاِفتِقارِ إلَيكَ . [۹]

بار خدايا! مرا با فقر به درگاه خود ، بى نيازى بخش .

آشكار است كه در برخى از احاديث بخش نخست از فصل ششم ، فقر به همين معناى چهارم آمده است ـ و اين ، پس از فراغت جستن از اعتبار سندىِ آن احاديث است ـ ، همچون اين حديث كه : «فقر ، [مايه] افتخار من است و به آن ، مباهات مى ورزم» .

در پرتو اين بحث ، آشكار مى شود كه اين دسته از احاديث ، با مبحث توسعه اقتصادى ، خواه به شكل اثباتى و خواه به صورت نفيى ، هيچ پيوندى ندارند .


[۱] ر.ك : المحجة البيضاء : ج ۷ ص ۳۱۹ ـ ۳۳۰ ، بحار الأنوار : ج ۷۲ ص ۶ ـ ۷ و ۳۴ ، معراج السعادة : ص ۹۱ و ۲۹۵ و ۲۹۶ ، مسلكنا ، على المشكينى : ص ۱۸۲ ، تفسير نمونه : ج ۱۶ ص ۱۷۴ .

[۲] همان گونه كه از امام على عليه السلام روايت شده :«رُبَّ جاهلٍ نجاتُه جَهله ؛ بسا جاهلى كه نجات او در جهل اوست»(غرر الحكم : ح ۵۳۰۱) .

[۳] غرر الحكم : ح ۵۳۲۸ .

[۴] غرر الحكم : ح ۵۳۲۷ .

[۵] غرر الحكم : ح ۶۹۶۰ .

[۶] فاطر: آيه ۱۵.

[۷] توبه : آيه ۶۰.

[۸] غرر الحكم: ح ۶۵۴۷.

[۹] مفردات ألفاظ القرآن : ص ۶۴۲.