توضیحی در مورد سعادت و شقاوت

توضیحی در مورد سعادت و شقاوت

سعادت ، به معناى نيك بختى ، از ريشه «سعد» به معناى خير ، شادى ، و شُگون است و شقاوت ، ضدّ آن و به معناى تيره روزى و بدبختى است .

سعادت ، به معناى نيك بختى ، از ريشه «سعد» به معناى خير ، شادى ، و شُگون است و شقاوت ، ضدّ آن و به معناى تيره روزى و بدبختى است . ابن فارِس در اين باره مى گويد :

السين والعين والدالّ أصل يدلّ على خير وسرور ، خلاف النحس ، فالسعد : اليُمن في الأمر .[۱]

سين و عين و دال ، ريشه اى است كه دلالت بر خير و خوشى مى كند ، بر خلاف نحس . سعادت ، خوش يمنى در كار است .

وى در ريشه يابى «شقاوت» آورده است :

الشين والقاف والحرف المعتلّ أصل يدلّ على المعاناة ، وخلاف السهولة والسعادة .[۲]

شين و قاف و حرف علّه (ى) ، ريشه اى است كه دلالت بر بدبختى مى كند ، بر خلاف سهولت و سعادت .

ابن منظور نيز مى گويد :

السعد : اليُمن ، وهو نقيض النحس ، والسعودة خلاف النحوسة ، والسعادة خلاف الشقاوة.[۳]

سعد ، خجستگى است و نقيض نحس است . سعودت ، خلاف نحوست است و سعادت بر خلاف شقاوت .

همچنين در عرف عام ، سعيد ، به كسى مى گويند كه از آنچه مردمْ آن را خير (خوبى) مى دانند ، بهره مند باشد .

بنا بر اين ، مى توانيم سعادت را به «دستيابى به خير و كمال» و شقاوت را به «رسيدن به شر و نقص» ، تفسير كنيم . بدين ترتيب ، آنچه در تبيين خير و شر و ملاك تشخيص آن در جهان بينى اسلامى ارائه گرديد ،[۴]با تفسير سعادت و شقاوت نيز قابل انطباق است .

با توجّه به آيات و احاديث اين بخش، توضيح كوتاهى درباره تفسير سعادت و شقاوت در مكتب هاى مختلف و نيز در جهان بينى اسلام ، ضرورى است :

سعادت و شقاوت در مكتب هاى مختلف

همان طور كه اشاره شد ، سعادت به معناى خير و كمال است و شقاوت به معناى شر و نقص . در مورد اين تعريف كلّى ، مى توان گفت كه بين مكتب هاى مختلف فكرى ، اختلافى وجود ندارد ؛ ولى در تفسير مصاديق خير و شر، و نقص و كمال ، در مكتب ها و جهان بينى هاى مختلف، اختلاف نظر وجود دارد . اين مسئله از ديرباز ، مورد توجّه اهل نظر و فلاسفه بوده و هست . براى نمونه :

از نگاه اِپيكور ،[۵]سعادت ، چيزى جز لذّت نيست و لذّت ، غايت مطلوب بشر است . او مى گويد : لذّت ، خير مطلق است و تمام افعال انسان بايد در جهت كسب آن باشد . البتّه مقصود وى از كسب لذّت، كسب فضايل و لذّات روحانى است .[۶]

از منظر ارسطو، سعادت ، رعايت حدّ وسط ، يعنى اعتدال است .[۷]

از نظر نيچه ، كمال ، چيزى جز قدرت نيست .[۸]

و اسپينوزا ، سعادت و كمال را صيانت ذات مى داند .[۹]

به طور كلّى مى توان گفت كه در جهان بينى هاى مختلف ، بجز جهان بينى اسلامى ، گروهى لذايذ و كمالات معنوى را سعادت مى دانند و شمارى ، لذايذ مادّى را .

سعادت و شقاوت در مكتب اسلام

با يك نگاه اجمالى به آيات و احاديث اين فصل ، مشخّص مى گردد كه در جهان بينى اسلام ، نه برخوردارى از لذايذ مادّى به تنهايى، و نه برخوردارى از لذايذ معنوى به تنهايى ، سعادتِ كامل محسوب نمى شوند ؛ بلكه برخوردارى از لذايذ مادّى و معنوى در دنيا و آخرت ، با هم، كمال سعادت است .

در مقابل، هر چيزى كه از بهره مندى مادّى يا معنوى انسان در دنيا و آخرت بكاهد ، شقاوت ناميده مى شود .

به سخن ديگر، اسلام، برنامه تكامل جسم و جان ، مادّه و معنا ، و تأمين كننده سعادت دنيا و آخرت انسان در كنار يكديگر است. بر اين اساس ، آنچه موجب خوشى و آسايش مادّى انسان است ، مشروط به اين كه براى حيات معنوى و زندگى اُخروى او زيانبار نباشد ، سعادت محسوب مى شود و در مقابل ، آنچه موجب رنج و ناراحتى مادّى انسان مى گردد، ولى زمينه ساز حيات معنوى و آسايش كامل تر وى نيست ، شقاوت ناميده مى شود .

بنا بر اين ، آنچه در احاديث در تبيين سعادت آمده (مانند : صورت زيبا، همسر زيبا و شايسته، خانه خوب و بزرگ، مَركب رهوار)[۱۰]و نيز آنچه در تبيين شقاوت آمده (مانند : همسر ناشايست، خانه نامطلوب و مَركب نامناسب) ،[۱۱]تنها بخشى از مصاديق سعادت و شقاوت است .

حقيقت سعادت و شقاوت

نكته مهم و قابل توجّه در تفسير سعادت و شقاوت ، اين است كه سعادت و شقاوت اُخروى ، قابل مقايسه با سعادت و شقاوت دنيوى نيست ؛ چرا كه لذّت ها و رنج هاى دنيا ، هر قدر هم زياد باشند ، ناقص و پايان پذيرند ، در حالى كه لذّت و رنج آخرت ، كامل تر از دنيا و هميشگى اند . از اين رو ، امام على عليه السلام در حديثى ، سعادت حقيقى را چنين تبيين مى فرمايد :

حَقيقَةُ السَّعادَةِ أَن يَختِمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ .[۱۲]حقيقت خوش بختى ، آن است كه مردى ، كارش به خوش بختى پايان پذيرد .

و درباره شقاوت حقيقى مى فرمايد :

حَقيقَةُ الشَّقاءِ أَن يَختِمَ المَرءُ عَمَلَهُ بِالشَّقِاء .[۱۳]حقيقت بدبختى ، آن است كه مردى ، كارش به بدبختى ختم شود .

اين سخن ، بدين معناست كه لذايذ و رنج هاى دنيوى ، به دليل پايان پذير بودن ، شايسته عنوان «سعادت و شقاوت حقيقى» نيستند، چنان كه در سخنى ديگر از ايشان آمده است :

الّذي يَستَحِقُّ اسمَ السَّعادَةِ على الحَقيقَةِ سَعادَةُ الآخِرَةِ ، وَهي أَربَعةُ أَنواعٍ : بَقاءٌ بِلا فَناءٍ ، وَعِلمٌ بِلا جَهلٍ ، وَقُدرَةٌ بِلا عَجزٍ ، وَغِنَىً بِلا فَقرٍ .[۱۴]آنچه حقيقتاً شايسته نام خوش بختى است ، خوش بختى اُخروى است و آن، چهار نوع است : ماندگارى بدون نابودى ، دانايى بدون نادانى ، توانايى بدون ناتوانى ، و بى نيازى بدون نادارى .

بر اين اساس، آنچه در فصل دوم اين بخش ، عامل سعادت شمرده شده است (مانند : معرفت، ايمان، ولايت اهل بيت عليهم السلام و ارزش هاى اخلاقى و عملى) ، در واقع ، تأمين كننده سعادت حقيقى ، يعنى سعادت اُخروى است ، ضمن آن كه سعادت مادّى و دنيوى انسان را نيز به بهترين وجه ، تحقّق مى بخشد . نيز آنچه در فصل سوم ، عامل شقاوت معرفّى شده است (مانند : نادانى ، كفر و ضدّ ارزش هاى اخلاقى و عملى)، در واقع ، عامل شقاوت حقيقى ، يعنى شقاوت اُخروى است ، ضمن آن كه زندگى مادّى و دنيوى انسان را نيز با تلخى و رنج ، همراه مى نمايد .


[۱]معجم مقاييس اللغة : مادّه «سعد» .

[۲]معجم مقاييس اللغة : مادّه «شقو» .

[۳]لسان العرب : مادّه «سعد» .

[۴]ر . ك : ص ۲۰۱ (معيار شناخت خير و شر) .

[۵]اپيكور يا ابيقورس . نام حكيمى يونانى مؤسّس طريقه اپيكورى ، متولّد ۳۴۱ ق . م (لغت نامه دهخدا) .

[۶]تاريخ فلسفه ، كاپلستن : ج ۱ ص ۵۶۱ ؛ لغت نامه دهخدا ، ذيل «ابيقورس» .

[۷]تاريخ فلسفه : ج ۱ ص ۴۵۸ .

[۸]تاريخ فلسفه : ج ۱ ص ۴۵۸ .

[۹]اخلاق ، اسپينوزا : ص ۲۲۵ .

[۱۰]ر . ك : ص ۳۴۹ (نشانه هاى نيك بختى) .

[۱۱]ر . ك : ص ۳۶۱ (نشانه هاى تيره بختى) .

[۱۲]ر . ك : ص ۳۴۴ ح ۶۶۴۵ .

[۱۳]ر . ك : ص ۳۴۸ ح ۶۶۵۲ .

[۱۴]ر . ك : ص ۳۴۴ ح ۶۶۴۷ .