محمّد بن على شلمغانى (ابن ابى العزاقر)

محمّد بن على شلمغانى (ابن ابى العزاقر)

مدعی دروغین وکالت امام مهدی(ع)

محمّد بن على شلمغانى، از اهالى روستاى شلمغان از توابع واسط عراق بوده است. از ابتداى زندگى او، آگاهى چندانى در دست نيست. شهرت او، به دوران پس از نيابت حسين بن روح، مربوط است.

اوّلين ملاقات حسين بن روح با شيعيان پس از آغاز نيابت خاص، در منزل شلمغانى صورت گرفت.[۱]شلمغانى، پس از آن هم به عنوان نماينده و واسطه حسين بن روح، نايب سوم امام مهدى عليه السلام با مردم ملاقات مى كرد و درخواست هاى آنها را مى گرفت و جواب امام عليه السلام را بدانان تحويل مى داد.[۲]به عبارت ديگر، او نماينده امام مهدى عليه السلام محسوب نمى شد؛ بلكه دست يار حسين بن روح، محسوب مى شد و برخى كارها را انجام مى داد.

اُمّ كلثوم، دختر نايب دوم، مى گويد:

شلمغانى نزد بنى بسطام جايگاه و اعتبارى ويژه داشت زيرا حسين بن روح - كه خداى از او راضى باشد - او را در ميان مردم بزرگ داشته و به او جايگاه و آبرو بخشيده بود .[۳]

در زمانى كه حسين بن روح، بنا بر عللى، مخفيانه زندگى مى كرد، شلمغانى به جانشينى از او، وظايف مقام وكالت را پيگيرى مى نمود.[۴]به احتمال فراوان، شلمغانى از جهت روانى و شخصيتى، ظرفيت تحمّل موقعيت پديد آمده را نداشت. در نتيجه، دچار غرور وخود بزرگ بينى شد.

گفتنى است ابو على بن همام، نمايندگى شلمغانى از جانب حسين بن روح را مردود شمرده و گفته است :

شلمغانى هيچگاه نماينده ويژه و رابط حسين بن روح با مردم نبوده است و حسين بن روح هيچگاه او را بدين مقام نگمارده است و هر كس اين سخن را ادعا كند به خطا رفته است .[۵]

توجّه به گزارش هاى متفاوتى كه در كتاب الغيبة بدان ها اشاره شده است و برخى از آنها را در متن آورديم و برخى ديگر در ادامه مى آيد، روشن مى سازد كه نزديكى و همراهى شلمغانى با حسين بن روح و حتّى پاسخ گويى از جانب وى، براى مردم اين تصوّر را پديد آورده بود كه او باب و طريق حسين بن روح است، حتّى اگر اين منصب به گونه رسمى به وى اعطا نشده باشد. از جهت ديگر، اين مقام و موقعيّت، براى شخص جاه طلبى همچون شلمغانى، اين گمان را پديد آورد كه مى تواند به طور مستقل بدين كار بپردازد و از زير سايه حسين بن روح، خارج شده و خود را وكيل امام مهدى عليه السلام بخواند. رذائل اخلاقى موجود در لايه هاى شخصيّتى وى، در اين دوران بروز نمود و موجب انحراف و سقوط پلّه به پلّه او گشت.

موقعيّت علمى شلمغانى

موقعيّت علمى شلمغانى، در كتاب هاى غيبت نگارى مورد اشاره قرار گرفته است. ابن همام كه از مخالفان جدّى اوست، از او با تعبير «كان فقيهاً من فقهائنا»[۶]ياد كرده است. در الغيبة طوسى آمده است:

آن گاه كه لعن شلمغانى صادر شد ، از حسين بن روح درباره كتاب هاى از او پرسش شد كه با آنها چگونه مواجه شويم در حالى كه خانه هاى ما از كتاب هاى او انباشته است.[۷]

اين سؤال مردم، نشانگر شهرت علمى شلمغانى و نگاشته هاى اوست. شهرت شلمغانى در دوره پيش از انحراف و حتّى پيش از همكارى با حسين بن روح، به جهت نگاشته هاى حديثى و غير حديثى وى بوده است. نجاشى، كتاب هاى فراوانى براى او برشمرده كه نشانگر ذوق و سليقه وى در نگارش و ارائه نظريات خويش است. معروفيّت كتاب التكليف - كه با عبارت «و بيوتنا منها ملأ» توصيف شده است - ، نمونه روشن فعاليت هاى شلمغانى در دوران اوّليه عمر خويش است.[۸]

انحراف شلمغانى

موقعيت اجتماعى و علمى ويژه اى كه شلمغانى در آن قرار گرفته بود، موجب آن گشت كه انحراف او، شوك شديدى بر جامعه شيعى وارد كند. موقعيت زمانى اظهار و ابراز انحراف او نيز به اين حادثه، اهميّت خاص مى بخشيد. در زمان بروز انحراف او، حسين بن روح در زندان بود و ارتباط مستقيم با شيعيان نداشت. به سخن ديگر ، در برهه اى كه بيشترين نياز به شلمغانى به عنوان واسطه حسين بن روح احساس مى شد ، اين واسطه ويژه از مسير، منحرف گشته بود.

نخستين نشانه هاى انحراف او با قول به حلول، آغاز شد. ابن همام مى گويد:

اولين سخن منكرى كه از شلمغانى شنيدم سخنى همانند سخن افراد قائل به حلول بود . او مى گفت : حق و حقيقت ، واحد است و نمودهاى او متفاوت است گاه در لباس سفيد ، گاه در لباس قرمز و گاه در لباس نيلى متبلور مى شود.[۹]

اين سخن به گونه اى آماده سازى فضا براى اعلام نيابت و وكالت توسّط شلمغانى است.

امّ كلثوم، دختر محمّد بن عثمان، نايب دوم امام مهدى عليه السلام نيز حكايتى را از طرفداران شلمغانى نقل مى كند كه آنان، قائل به حلول روح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و امامان عليهم السلام در جسم نايب دوم و سوم و حلول روح حضرت زهرا عليها السلام در امّ كلثوم ياد شده هستند.[۱۰]اين سخنان، بسيار زيركانه ، مخفيانه و براى افراد خاصّى بيان شده است.

ظاهراً در اين دوران، او هنوز خود را زير بيرق حسين بن روح، مخفى كرده بود و عليه او سخن نمى گفت.

شلمغانى، پس از مدّتى ادّعاى خويش را مطرح نمود و خود را شريك در نيابت شمرد. او حسين بن روح را مسئول امور مالى و خود را نماينده امام عليه السلام در مسائل علمى معرّفى كرد. او رسماً در كتاب خويش به اين موضوع، اشاره كرده است.[۱۱]

او همچنين گفته است:

ما و حسين بن روح ، آگاهانه به اين امر ورود پيدا كرديم.[۱۲]

بررسى سير انحراف و گفته هاى شلمغانى، نشانگر آن است كه او مرحله به مرحله، ادّعاى خويش را بالاتر برده و به موضع گيرى در مقابل حسين بن روح و حتّى امام عليه السلام مى پردازد. حسين بن روح به او بى اعتنايى كرد. اين برخورد، شلمغانى را خشمگين ساخت به گونه اى كه به تخريب باور مهدويت و وكالت پرداخت. در نهايت، او خود را نايب خاص دانست و حسين بن روح را دروغگو شمرد و از او درخواست مباهله كرد.[۱۳]

ظاهراً او در پىِ عدم توفيق در يافتن جايگاهى برتر، بر اثر حسادت، به تخريب همه چيز پرداخته است. او حتى به گونه اى جسارت آميز و هنجارشكن، انگيزه خود و ساير افراد سازمان وكالت را نيز دنياطلبى و استفاده از موقعيت، عنوان كرد.

يارگيرى شلمغانى

بر خلاف ابن هلال و ابن بلال كه يارگيرى خويش را از ميان توده مردم آغاز كردند، محمّد بن على شلمغانى در بين گروه هاى شاخص و سرشناس، به تبليغ خصوصى پرداخت. اولين ادّعاهاى او در بين بنى بسطام، مطرح شد كه خاندانى سرشناس بودند. برخى از افراد اين خاندان، از كاتبان حكومت بودند.[۱۴]حسين بن فرات، پسر ابن فرات وزير[۱۵]و يكى از وزيران عبّاسى نيز از مريدان او بودند. هر دو گروه نام برده،[۱۶]از گروه هاى متنفذ اجتماعى - سياسى بودند.

آن گاه كه ابن فرات از وزارت عزل شد، شلمغانى به موصل گريخت و در نزد حمدانيان، جايگاه يافت.[۱۷]

عقايد شلمغانى

شلمغانى با ابراز عقيده به حلول و تناسخ، برخى از ساده انگاران را فريب داد.[۱۸]ظاهراً اعلام حلول و تناسخ، شيوه اى مرسوم براى يارگيرى بوده و پيشينه داشته است.[۱۹]

از عقايد و سخنان او در اين زمان، اطّلاع چندانى نداريم. شيخ طوسى، برخى نظريات او را برشمرده كه براى ما چندان مفهوم نيست[۲۰]و از آوردن بقيّه آن، صرف نظر كرده و گفته است:

و له حكايات قبيحة و اُمور فظيعة ننزّه كتابنا عن ذكرها، ذكرها ابن نوح وغيره.[۲۱]

ظاهراً مقصود شيخ طوسى از «حكايات قبيحة و اُمور فظيعة»، ادّعاى حلول بوده است. ابن اثير و ذهبى، عقايد انحرافى بسيارى به او منتسب كرده اند كه در صورت صحّت انتساب، سخن شيخ طوسى در عدم نقل آنها صحيح مى نمايد.[۲۲]برخى از موارد تبليغات گروه هاى ضدّ شيعى، برگرفته از عقايد شلمغانى و پيروان اوست و احتمالاً بسيارى ديگر نيز به او انتساب داده شده است[۲۳].

آورده اند كه در مجلس محاكمه او كه به صدور حكم اعدام توسّط حكومت عبّاسى منجر شد، يكى از پيروانش او را با الفاظ «إلهى و سَيّدى و رازقى» مخاطب قرار داد؛ ولى شلمغانى، كه اين ادعاها را به ضرر خويش مى دانست سخن او را صحيح نشمرد.[۲۴]

مواجهه با انحراف

پس از گزارش سخنان ناهنجار شلمغانى براى خاندان بنى بسطام، و طرح ادّعاى حلول و تناسخ به وسيله او، حسين بن روح دستور داد تا آنها از او كناره گيرند و به گفته هايش توجّه نكنند؛ ولى پيروى چشم بسته مريدان شلمغانى از وى، همراه با مظلوم نمايى، فرصت طلبى و توجيه گرىِ شلمغانى، موجب شد كه اين فرمان، كارگر نيفتد.

زندانى بودن حسين بن روح در اين زمان، موجب جسارت شلمغانى در ابراز ادّعاهاى خود شد. حسين بن روح از داخل زندان، توقيع امام عليه السلام در باره اعمال شلمغانى را منتشر كرد.

ابو على بن همام - كه واسطه انتقال اين توقيع و عامل انتشار آن است - گفته :

حسين بن روح درباره موضع گيرى خويش [از امام عليه السلام ] پرسش كرد زيرا او در زندان و اسير حاكمان بود . امام عليه السلام امر به اظهار نظر او كرد و اين كه از ديگران ترسى نداشته باشد كه در امان بوده و آزاد خواهد بود . پس از مدت كوتاهى او از زندان آزاد شد .[۲۵]

پس از انتشار اين توقيع، شلمغانى اعتبار خويش را از دست داد و مورد لعن شيعيان قرار گرفت. او سپس به مقابله با حسين بن روح پرداخت و درخواست مباهله كرد. حسين بن روح به اين ادّعاى او نيز وقعى ننهاد و در پاسخ او گفت: هر كدام از ما كه زودتر از دنيا برود، بر باطل باشد. عدم مباهله حسين بن روح با او، شايد بدان جهت باشد كه طرح ادّعاى مباهله نيز گونه اى شهرت و اهميّت يافتن براى شلمغانى بود، ضمن آن كه بهانه اى به دست حكومت مى داد كه به سختگيرى نسبت به ناحيه وكالت اقدام كند و در صورت موفقيت حسين بن روح ، وى بيشتر تحت تعقيب حكومت قرار مى گرفت.[۲۶]

از اين مرحله به بعد، شلمغانى از ادّعاى نيابت، فراتر رفت و به ناسزاگويى و توهين پرداخت.[۲۷]

شلمغانى همچنين ادّعا كرد كه توقيعات امام مهدى عليه السلام را خود نوشته و به ايشان نسبت داده است. اين ادّعا نيز در توقيعى به وسيله امام عليه السلام تكذيب شد.

ظاهراً در اين دوران، شلمغانى اميدى به بازيابى موقعيت خويش به عنوان وكيل امام عصر عليه السلام در ميان شيعيان نداشته و از اين رو، در بى اعتمادسازى مردم نسبت به سازمان وكالت، كوشيده است .

فرجام شلمغانى

عدم توجه شيعيان به ادّعاى وكالت شلمغانى،[۲۸]موجب شد كه او با ادّعاهاى جديد، در پى جذب طرفدار براى خود باشد. او با برخى از وزيران خلافت عباسى ارتباط پيدا نمود[۲۹]و رسماً ادّعاى تناسخ، حلول[۳۰]و اباحه محرّمات را مطرح ساخت. پشتيبانى وزيران و قدرتمندان نيز او را در اين كار، جرى مى ساخت.[۳۱]

بركنارى ابن فرات از وزارت، موجب فرارى شدن او و پناه بردن به دولت حَمْدانى گشت.[۳۲]ظاهراً در اين سال ها هر زمان كه دولتى موافق با او در بغداد و در دستگاه خلافت عبّاسى حضور داشت، او به بغداد مى آمد و به نشر عقايد خويش مى پرداخت. عقايد او در ميان غير شيعيان و افراد لاابالى حكومتى نيز طرفدارانى داشت.[۳۳]

شلمغانى، عاقبت در سال ۳۲۲هجرى و در زمان وزارت ابن مقله، دستگير و به اعدام، محكوم شد.

دقّت در انحراف شلمغانى و ادّعاهاى خاص او در هر مرحله، نشانگر آن است كه رياست طلبى او، ريشه اساسى انحرافش بوده است. او در هر مرحله با طرح ادّعاهاى جديد و بزرگ تر، سعى مى كرد به گونه اى خودنمايى كرده، قدرت خود را بيشتر كند. ناسزاگويى او به سازمان وكالت و حسين بن روح نيز از حسادت او سرچشمه مى گرفت؛ ولى در همه مراحل با شكست رو به رو شد.

شلمغانى و كتاب «التكليف»

اهميّت انحراف شلمغانى، به سبب شهرت شلمغانى به عنوان نويسنده تواناى شيعى بود. كتاب التكليف او در آن سال ها كتاب رسمى و رايج شيعه شناخته مى شد و در منزل بسيارى از شيعيان وجود داشت. انحراف او و تبليغات غاليانه طرفداران او، موجب رواج بى اعتمادى به باورهاى شيعى مى گشت. ظاهراً كتاب التكليف، در سال هاى پيش از انحراف شلمغانى نوشته و توزيع شده بود. بسيارى از مطالب آن هم به تأييد حسين بن روح، رسيده بود.[۳۴]

رواج كتاب التكليف، همراه با انحراف و لعن شلمغانى، موجب پريشانى شيعيان شد. عبد اللّه كوفى خادم حسين بن روح مى گويد:

از شيخ ابو القاسم ، وضعيت نوشته هاى او را جويا شدند و پرسيدند : با كتاب هاى او چه كنيم كه خانه هايمان از آنها پر است؟

ابو القاسم گفت : همان چيزى را مى گويم كه امام حسن بن على عسكرى - كه درودهاى خدا بر هر دوى آنان باد - در پاس خبه سؤالى مشابه فرمود . در باره كتاب هاى بنى فضّال پرسيدند : با كتاب هايشان چه كنيم كه خانه هايمان از آنها پر است؟ امام - كه درودهاى خدا بر او باد - فرمود : «آنچه را روايت كرده اند ، بگيريد و آنچه را نظر داده اند ، رها كنيد».[۳۵]

اين مشكل نيز با بازبينى كتاب التكليف توسّط حسين بن روح و حكم او به صحّت قريب به اتّفاق روايات و احكام موجود در آن، حل شد.

بعضى از محقّقان با توجّه به گزارش هاى در دسترس كتاب التكليف و مقايسه متون آن با كتاب فقه الرضا عليه السلام ، نتيجه گرفته اند كه كتاب المسمّى بفقه الرضا عليه السلام ، همان كتاب التكليف شلمغانى است.[۳۶]

شلمغانى از منظر رجاليان

روشن است كه شلمغانى به سبب اتّهامات دوران پايانى عمر خويش ، به وسيله رجاليان توثيق نشده است .

شيخ طوسى در كتاب الرجال، او را غالى شمرده[۳۷]و در كتاب الفهرست در باره او نوشته است :

از او كتاب ها و رواياتى بر جاى مانده است . او ابتدا بر طريق مستقيم بود و سپس، منحرف گشته، گفتارهاى ناپسندى از او شنيده شد ... از جمله كتاب هايى كه آنها را در دوره استقامت خويش نوشته، كتاب التكليف است .[۳۸]

علّامه حلى و ابن داوود، او را تضعيف كرده اند[۳۹]و روشن است كه اين تضعيف، ناظر به دوران آخر زندگى اوست .

با وجود آن كه در متن گزارش شده از خادم حسين بن روح ، اعتماد به روايات شلمغانى بيان شده است ، آية اللَّه خويى به سبب ناشناخه بودن خادم حسين بن روح ، شلمغانى را توثيق نكرده و روايات او را هم معتبر نمى شمارد .[۴۰]


[۱]سير أعلام النبلاء: ج ۱۵ ص ۲۲۲ ش ۸۵ .

[۲]الغيبة ، طوسى: ص ۳۰۲ ش ۲۵۶.

[۳]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۳.

[۴]الغيبة ، طوسى: ص ۳۰۲ ش ۲۵۷ .

[۵]الغيبة ، طوسى : ص ۳۸۱ ح ۴۰۸.

[۶]همان: ص ۴۰۸ ح ۳۸۱ .

[۷]همان: ص ۳۸۹ ح ۳۵۵.

[۸]رجال النجاشى: ج ۱۱ ص ۳۷۸ ش ۱۰۲۹.

[۹]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۸ ح ۳۸۰.

[۱۰]همان: ص ۴۰۳ ح ۳۷۸.

[۱۱]همان: ص ۳۹۱.

[۱۲]همان: ص ۳۹۱ ح ۳۶۱.

[۱۳]همان: ص ۳۰۷ ح ۲۵۸.

[۱۴]العبر فى خبر من غير: ج ۱ ص ۳۰۳.

[۱۵]تجارب الاُمم: ج ۱ ص ۱۲۳.

[۱۶]خاندان بنى بسطام و بنى فرات.

[۱۷]الكامل فى التاريخ: ج ۵ ص ۱۶۶ .

[۱۸]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۳.

[۱۹]اين نظريه را به حلّاج هم نسبت داده اند. شايد بدين سبب شلمغانى را با عنوان «حلّاجيه» شناسانده اند.

[۲۰]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۶ ح ۴۰۸.

[۲۱]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۳ ح ۳۷۸.

[۲۲]محتمل است كه برخى از متعصّبان سنّى براى مقابله با جريان تشيّع، اين عقايد را به گونه اى زشت و رسوا، نقل كرده اند و آنها را به برخى از شيعيان سابق، منتسب كرده اند تا از اين مذهب، انتقام بگيرند؛ چون بسيارى از اين سخنان با وجهه علمى پيشين شلمغانى سازش ندارد.

[۲۳]ر.ك: الكامل فى التاريخ: ج ۵ ص ۱۶۵ .

[۲۴]همان: ج ۵ ص ۱۶۶.

[۲۵]ر . ك : ص ۱۵۷ ح ۶۶۹ .

[۲۶]الغيبة ، طوسى : ص ۳۰۷ ح ۲۵۸ .

[۲۷]همان: ص ۳۹۱.

[۲۸]همان: ص ۳۹۲.

[۲۹]الكامل فى التاريخ: ج ۵ ص ۱۶۶.

[۳۰]همان جا.

[۳۱]اللّباب فى تهذيب الأنساب: ج ۲ ص ۲۰۶.

[۳۲]الكامل فى التاريخ: ج ۵ ص ۱۶۵.

[۳۳]همان جا.

[۳۴]الغيبة ، طوسى: ص ۳۸۹ ح ۳۵۴.

[۳۵]ر . ك : ج ۳ ص ۳۶۹ ح ۶۳۹ .

[۳۶]قاموس الرجال: ج ۹ ص ۴۴۸. ظاهراً اصل اين نظريه از مرحوم سيّد حسن صدر است. ر.ك: ده مقاله، رضا استادى.

[۳۷]رجال الطوسى : ص ۴۴۸ .

[۳۸]الفهرست ، طوسى : ص ۲۲۴ .

[۳۹]خلاصة الأقوال : ص ۳۹۹ ، رجال ابن داوود : ص ۲۷۴ .

[۴۰]ر .ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۸ ص ۵۴ .