ضرب قرآن به قرآن‏

پرسش :

مراد از ضرب قرآن به قرآن‏ که در روایات منع شده، چیست؟



پاسخ :

ضرب، در لغت، معانى گوناگونى دارد؛ ولى «ضرب الشى ء بالشى ء» به معناى آميختن چيزى با چيز ديگر است.[۱]اين اختلاط و آميختگى ، گاهى با درگيرى و رو در رويى توأم است. در عربى و فارسى ، از ايجاد فاصله، كدورت و قرار دادن افراد در برابر هم ، با عنوان «دو به هم زنى» يا «به هم زدن ميانه دو كس» ياد مى شود.[۲]به نظر مى رسد كه لفظ ضرب، با اين معنا، در جايى به كار مى رود كه ميان افراد يا اشياى به هم زده شده، ارتباط و قرابت باشد.[۳]

بر اساس روايات موجود در منابع حديثى شيعه و سنّى، تعبير «ضرب القرآن بالقرآن» را نخستين بار، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به كار برد و به شدّتْ از آن، نهى كرد.[۴]اين اصطلاح و روايات مرتبط با آن، در مباحث مختلف علوم قرآنى (مانند: تفسير قرآن به قرآن، تفسير موضوعى و تفسير به رأى) مطرح شده است.

دانشمندان مسلمان، در تعريف اين اصطلاح، بر يك نظر نيستند و در تبيين اين مفهوم، تعابير گوناگونى دارند. با نگاه به مجموع روايات، به نظر مى رسد كه «ضرب قرآن به قرآن»، عبارت است از: درگير كردن و رو در رو قرار دادن آيات قرآن - كه مجموعه اى به هم پيوسته است - و تكذيب برخى از آيات به كمك برخى ديگر، از روى عمد يا جهل.

روايات ضرب قرآن به قرآن

بر پايه روايتى، هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيد گروهى به وسيله قرآن با يكديگر منازعه كرده، گفته هاى يكديگر را تكذيب مى كنند، فرمود:

بِهَذَا ضَلَّتِ الْأُمَمُ قَبْلَكُمْ، بِاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ وَضَرْبِهِمِ الْكِتَابَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ، إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَنْزِلْ لِتَضْرِبُوا بَعْضَهُ بِبَعْضٍ، وَلَكِنْ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضًا، فَمَا عَرَفْتُمْ مِنْهُ فَاعْمَلُوا بِهِ، وَمَا تَشَابَهَ عليكم فَآمِنُوا بِهِ .[۵]

با همينِ كار شما ، امّت هاى پيشين گم راه شدند؛ زيرا بر پيامبران خود اختلاف كردند و برخى از كتاب را به برخى ديگر زدند. همانا قرآن نازل نشده تا بعضى از آن را به بعضى ديگر بزنيد، بلكه آيات قرآن همديگر را تصديق مى كند. پس آن جا كه معناى آيه را شناختيد عمل كنيد و آن جا كه بر شما متشابه شد، تصديق كنيد .

احمد بن حنبل با اندكى اختلاف گفته پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را اين گونه نقل مى كند:

إنّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبلَكُم بِهذا؛ ضَرَبوا كِتابَ اللَّهِ بَعضَهُ بِبَعضٍ وَ إنّما نَزَلَ كِتابُ اللَّهِ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً، فَلاتُكَذِّبوا بَعضَهُ بِبَعضٍ، فَما عَلِمتُم مِنهُ فَقولوا ، وَ ما جَهِلتُم فَكِلوهُ إلَى عالِمِهِ .[۶]

همانا كسانى كه پيش از شما بودند به سبب اين كار هلاك شدند؛ زيرا پاره اى از كتاب را با پاره ديگر دفع كردند، در حالى كه كتاب خداوند اين گونه نازل شده كه برخى از آن برخى ديگرش را تصديق مى كند، بنا بر اين (با اين كار) بخشى از كتاب را با بخش ديگرش تكذيب نكنيد، پس آنچه مى دانيد بگوييد و آنچه نمى دانيد به داناى آن واگذاريد.احمد اين ماجرا را با سندهاى گوناگون و با اندكى اختلاف، در مسند خود گزارش كرده است.[۷]بر اساس برخى روايات، پيامبر زمانى اين سخن را فرمود كه اصحاب در موضوع قَدَر با يكديگر مخاصمه داشته اند:

خَرَجَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله عَلى  أصحابِهِ وهُم يَختَصِمونَ فِي القَدَرِ ...[۸]

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به ميان يارانش آمد و ديد كه در باره قَدَر ، بحث مى كنند .

ابن كثير روايات ضرب القرآن بالقرآن را با سندهاى مختلف در تفسير خود گرد آورده است.[۹]

در روايات شيعه نيز موضوع ضرب قرآن به قرآن آمده است: امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل كرده كه مى فرمايد :

ما ضَرَبَ رَجُلٌ القُرآنَ بَعضَهُ بِبَعضٍ إلّا كَفَرَ .[۱۰]

هيچ شخصى، آيات قرآن را با آيات ديگر آن ، رد نكرد ، مگر آن كه كافر شد .

اين روايت از طرق مختلفى در منابع حديثى شيعه گزارش شده است.[۱۱]

بر پايه روايت ديگرى ، امام صادق عليه السلام به تبيين انحراف امّت اسلامى پس از پيامبر پرداخت و راز اين انحراف را اين گونه توضيح داد:

وَذلكَ أنَّهُم ضَربَوا القُرآنِ بِبَعضٍ وَاحتَجّوا بِالمَنسوخِ وهُم يَظُنّونَ أنَّهُ النّاسِخُ ، وَاحتَجّوا بِالخاصِّ وهُم يُقَدِّرونَ أنَّهُ العامُّ وَاحتَجّوا بِأَوَّلِ الآيَةِ وتَرَكُوا السُّنَّةَ في تَأويلِها ، ولَم يَنظُروا إلى  ما يَفتَحُ الكَلامَ وإلى  ما يَختِمُهُ ، ولَم يَعرِفوا مَوارِدَهُ ومَصادِرَهُ ؛ إذ لَم يَأخُذوهُ عَن أهلِهِ ، فَضَلّوا وأضَلّوا .[۱۲]و اين ، از آن روست كه [آيات ] قرآن را با آياتى ديگر زدند، و به منسوخ ، به گمان اين كه ناسخ است، استدلال كردند و به خاص ، در حالى كه آن را عام مى شمردند، استناد نمودند ، و به آغاز آيه، احتجاج كردند و در تأويل آن ، سنّت را وا نهادند، و به آغاز و پايان سخن، دقّت نكردند، و ورودى و خروجى هاى آن را نشناختند؛ چرا كه آن را از اهلش نگرفتند . از اين رو ، هم خود ، گم راه شدند و هم ديگران را به گم راهى انداختند .

در برخى از روايات، ضرب قرآن به قرآن ، به كار يهود و نصارا تشبيه شده و از نحوه تعامل آنان با كتب الهى الگوبردارى شده است.

... إنّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبلَكُم بِأشباهِ هذا؛ ضَرَبوا كِتابَ اللَّهِ بَعضَهُ بِبَعضٍ ... .[۱۳]

پيش تر از شما با همين گونه چيزها ، نابود شدند ؛ بخشى از كتاب را بر بخشى ديگر زدند .

در منابع حديثى به نمونه هايى از ضرب قرآن به قرآن اشاره شده كه عامدانه يا جاهلانه صورت گرفته است.[۱۴]

بررسى ديدگاه ها

دانشمندان مسلمان در تبيين معناى اين روايات و علت نهى از اين نوع به كارگيرى قرآن ، آراى مختلفى دارند:

۱. برخى ضرب قرآن به قرآن را به معناى به هم زدن و برهم كوبيدن مصحف دانسته اند. در اين صورت ضرب قرآن به قرآن اگر سبك شمردن قرآن و بى حرمتى به شأن آن باشد ، كفر و انكار، وگرنه كفران نعمت و ترك ادب است.[۱۵]۲. ضرب قرآن به قرآن ، به كارگيرى رأى و نظر خويش در مجمل، مؤوّل، مطلق، عام، مَجاز، متشابه و ديگر معضلات و نكات پيچيده قرآن و جمع كردن بين اين نكات پيچيده با نظرهاى خيالى و افكار ساختگى، و در نتيجه استنباط احكامى از آن و عمل كردن و فتوا دادن بر اساس آن است، بدون آن كه مستند درست و سخن روشنى از اهل ذكر عليهم السلام در اين باره رسيده باشد .[۱۶]از همين رو ، برخى ضرب قرآن به قرآن را از مصاديق تفسير به رأى بر شمرده اند.[۱۷]

۳. عده اى از دانشمندان نيز بر اين باورند كه ضرب قرآن به قرآن ، خلط ميان آيات و بر هم زدن تناسب و هماهنگى آيات است، به گونه اى كه در معانى و مقاصد آيات اخلال شود كه اين كار با ناديده گرفتن خاص و عام، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و ... و همچنين به كار گيرى آيه اى بدون توجه به جايگاه آن و تناسب و پيوند آن با قبل و بعد صورت مى گيرد.[۱۸]در مواردى آميختن آيات به گونه اى است كه حلال، حرام مى شود و حرام به حلال بدل مى گردد يا آيه روشن و محكم، آيه اى مبهم و متشابه قلمداد مى شود.[۱۹]

۴. شمارى از حديث پژوهان ، ضرب قرآن به قرآن را به معناى تفسير يك آيه به كمك آيه ديگر دانسته اند. آنان از همين رو ، تفسير قرآن به قرآن را جايز ندانسته و از آن منع كرده اند.[۲۰]

۵. با توجه به مضمون روايات پيش گفته از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله[۲۱]و نيز سفارش امير مؤمنان عليه السلام به ابن عباس در پرهيز از احتجاج به قرآن با خوارج ،[۲۲]مى توان گفت كه مراد از ضرب اين است كه در مناظره و مجادله هر يك از طرفين براى تأييد نظر خويش به آيه اى از قرآن استدلال كند و در صدد رد و ابطال نظر طرف مقابل باشد و در واقع بدين سان هر يك با استدلال به آيه اى ، به تكذيب آيه اى مى پردازد كه رقيب به آن استدلال كرده است.

اين حديث از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز تأييدكننده اين نظريه است:

لا تُجادِلوا بِالقُرآنِ وَ لا تَكذِبوا كِتابَ اللَّهِ بَعضَهُ بِبَعضٍ فَوَاللَّهِ إِنّ  المُؤمِنَ لَيُجادِلَ بِالقُرآنِ فَيَغلِبُ وَ إِنَّ المُنافِقَ لَيُجادِلَ بِالقُرآنِ فَيَغلِبُ .[۲۳]

با قرآن، با يكديگر مجادله نكنيد و پاره اى از كتاب خدا را با پاره ديگرش تكذيب نكنيد . به خدا سوگند كه همانا مؤمن به وسيله قرآن مجادله مى كند و پيروز مى شود و منافق نيز به وسيله قرآن مجادله مى كند و پيروز مى شود.

جمع بندى و نتيجه گيرى

با دقت در آراى مطرح شده و روايات موجود در باره ضرب قرآن به قرآن ، مى توان به اين نتايج دست يافت:

۱. با نگاه به مجموعه روايات ، به وضوح روشن مى شود كه تعبير روايى «ضرب القرآن بالقرآن» به مفهوم تكذيب قرآن به قرآن است؛ چنان كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله ضرب قرآن به قرآن را در برابر تصديق قرآن با قرآن به كار برده است و در تبيين مفهوم ضرب قرآن به قرآن مى فرمايد: «ولا تَكذِبوا بَعضَه بِبَعضٍ» و اگر در برخى روايات ، از جمله روايت امام باقر عليه السلام به طور مطلق و بدون تبيين مفهوم آن ، از ضرب قرآن نهى شده، از اين روست كه مفهوم ضرب قرآن به قرآن در آن دوره روشن بوده است . بنا بر اين ، شمارى از مفاهيم ديگرى كه در تبيين ضرب قرآن به قرآن گفته شده از لوازم تكذيب آيات با آيات اند.

۲. بى ترديد ضرب قرآن به قرآن ، به معناى تفسير قرآن به قرآن نيست؛ زيرا كشف مراد متكلم از طريق ديگر سخنان او ، روشى عقلايى است و مفسران متون مقدّس نيز از اين روش بهره برده اند.[۲۴]افزون بر اين كه در تفسير قرآن به قرآن، مفسر با كمك ساير آيات در پى كشف معناى كلام الهى و تصديق برخى آيات با آيات ديگر است، در حالى كه در ضرب قرآن به قرآن ، عامدانه يا جاهلانه در صدد تكذيب قرآن است.

۳. بر اساس روايات فراوان از جمله روايات پيش گفته، آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و به استناد آيه ۸۲ نساء يكى از وجوه اعجاز قرآن نبودِ تناقض و اختلاف در آن است :

(وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَفًا كَثِيرًا .

اگر از جانب غير خدا بود ، در آن اختلاف فراوانى مى يافتند) .

بنا بر اين كسى كه در صدد اثبات وجود تناقض در قرآن است و آيات را در برابر هم قرار مى دهد ، از روى عمد يا جهل در پى بطلان اعجاز قرآن كريم و ترديد در نبوّت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله است و از همين روست كه چنين شخصى در روايات، كافر دانسته شده است: «ما ضَرَبَ رَجُلٌ القُرآنَ بَعضَهُ بِبَعضٍ إلّا كَفَرَ».[۲۵]

۴. قرآن كريم مجموعه اى هماهنگ است . بنا بر اين ، تمسّك به آيه اى بدون رجوع به آيات شارح و مفسّر و نيز بدون توجه به سياق، مستلزم خارج ساختن آن آيه از جايگاه خاصّ آن است. بر اين اساس ، تفسير قرآن به قرآن مايه حفظ انسجام و هماهنگى قرآن است و تفسير بدون استمداد از ساير آيات قرآنى از قبيل (جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِينَ)[۲۶]يعنى پاره پاره كردن پيكر واحد و منسجم قرآن خواهد بود.[۲۷]

۵. در بسيارى از مواردِ ضرب قرآن به قرآن، ضارب بدون دانش لازم و با نگاهى سطحى به تجزيه و تحليل آيات مى پردازد و آيات را در برابر هم قرار مى دهد و در مواردى حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى كند . در حالى كه در چنين مواردى به تصريح روايات بايد به اهل دانش قرآن مراجعه كرد:

وَ ما جَهِلْتُم مِنهُ فَرُدُّوهُ إلى عالِمِه .[۲۸]

هر چه از آن نمى دانيد ، به داناى آن ارجاع دهيد .

۶. بر پايه برخى از روايات، ضرب قرآن به قرآن، از مصاديق جدال در قرآن است.[۲۹]مجادله در قرآن ، يا به معناى جدال در عدم حقّانيت قرآن است و از كافران جهت ردّ قرآن سر مى زند،[۳۰]يا به معناى جدال در معانى قرآن است كه از جاهلان صادر مى شود و در هر صورت در روايات از آن نهى شده است:

لا تُجادِلوا فِى القُرآنِ فَإِنَّ جِدالاً فيهِ كُفرٌ .[۳۱]

در قرآن مجادله نكنيد ؛ زيرا جدال كردن در آن ، كفر است .

۷. بر اساس برخى از آرا، ضرب قرآن به قرآن از مصاديق تفسير به رأى شمرده شده است.[۳۲]از آن جا كه تفسير به رأى، به معناى اِعمال رأى و نظر و تحميل آن بر آيات است ، به ظاهر با ضرب قرآن به قرآن متفاوت است؛ اما حقيقت اين است كه در ضرب قرآن به قرآن نيز ابتدا رأى و نظر شخصى با برداشت نادرست از قرآن ، بر آن تحميل مى شود و سپس با استخدام آن و در قالب قرآن، آن رأى و نظر ارائه مى گردد .

بنا بر اين در ضرب قرآن به قرآن ، چون از خود قرآن استفاده شده و آيه اى در برابر آيه ديگر - يا براى تفسير نادرست آيه ديگر - به كار برده شده با تفسير به رأى تفاوت دارد و چون استفاده از قرآن با اِعمال رأى و نظر صورت گرفته همان تفسير به رأى است.

۸. ايجاد اختلاف در قرآن، بروز جدال و مراء و مخاصمه و اختلاف در جامعه و در نتيجه گمراهى و هلاكت ملّت ها[۳۳]و ايجاد شك و شبهه در قلب ها نسبت به قرآن و معارف آن،[۳۴]از آثار فردى و اجتماعى ضرب قرآن به قرآن است . همچنين از آثار زيانبار ضرب قرآن به قرآن اين است كه ضاربان، قرآن را - كه از حيث علوم و معارف بسيار گسترده و در غناى كامل و «تبيان كلّ شى ءٍ» است - با نظرهاى كوتاه و غير عالمانه خويش محدود مى كنند و آن را در حدّ دانش خود تنزل داده، مانع شكوفايى و گسترش علوم قرآن در جامعه مى شوند.[۳۵]


[۱]فرهنگ جامع : ج ۱ ص ۸۵۳، لسان العرب : ج ۸ ص ۳۸.

[۲]المجازات النبوية : ص ۳۶۱.

[۳]ترجمه الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۱۹ «مقدمه»؛ قرآن در قرآن : ص ۳۹۶.

[۴]بحار الأنوار : ج ۳۰ ص ۵۱۲ - ۵۱۳؛ مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۱۷۸ ، ۱۸۵ و ۱۹۶؛ سنن ابن ماجة : ج ۱ ص ۳۳.

[۵]الطبقات الكبرى : ج ۴ ص ۱۹۲.

[۶]مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۶۱۱ ح ۶۷۵۳ ، المعجم الأوسط : ج ۳ ص ۲۲۷ ح ۲۹۹۵ .

[۷]مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۵۹۴ ح ۶۶۸۰ و ص ۶۳۲ ح ۶۸۶۰ .

[۸]ر . ك : ص ۳۲۲ ح ۱۷۷۱ .

[۹]تفسير ابن كثير : ج ۱ ص ۵۴۲ .

[۱۰]ر . ك : ص ۳۲۲ ح ۱۷۷۰ .

[۱۱]الكافى : ج ۲ ص ۶۳۲ ؛ معانى الاخبار : ص ۱۹۰.

[۱۲]ر . ك : ص ۳۲۴ ح ۱۷۷۳ .

[۱۳]مجمع الزوائد : ج ۷ ص ۲۰۲ ؛ مسند ابى يعلى : ج ۵ ص ۴۲۹؛ مجمع البيان : ج ۲ ص ۳۲۹ ؛ بحار الأنوار : ج ۹ ص ۷۱.

[۱۴]التوحيد : ص ۲۵۵ - ۲۶۵.

[۱۵]شرح اصول الكافى ، مازندرانى : ج ۲ ص ۷۲ و ج ۱۱ ص ۸۳ .

[۱۶]شرح اصول كافى مازندرانى : ج ۱۱ ص ۸۳.

[۱۷]البرهان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۴۲ ؛ تفسير العياشى :ج ۱ ص ۱۸ ؛ منية المريد : ص ۳۶۹.

[۱۸]الميزان فى تفسير القرآن : ج ۳ ص ۸۳ ؛ صراط النجاة : ج ۲ ص ۴۴۹ ؛ قرآن در قرآن : ص ۳۹۶.

[۱۹]المجازات النبوية : ص ۳۶۱ .

[۲۰]الحدائق : ج ۶ ص ۳۵۵ ؛ شرح اصول كافى : ج ۱۱ ص ۸۳ ؛ بحار الأنوار : ج ۸۹ ص ۳۹.

[۲۱]بحار الأنوار : ج ۳۰ ص ۵۱۲ ؛ مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۱۸۵ ؛ سنن ابن ماجة : ج ۱ ص ۳۳.

[۲۲]بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۴۵ ؛ نهج البلاغة : نامه ۷۷ .

[۲۳]مسند الشاميين : ج ۲ ص ۷۴ ؛ كنز العمّال : ج ۱ ص ۶۱۹.

[۲۴]ر.ك: ساختار و تأويل متن : ص ۵۰۲.

[۲۵]ر . ك : ص ۳۲۲ ح ۱۷۷۰ .

[۲۶]حجر : آيه ۹۱.

[۲۷]تفسير تسنيم : ج ۱ ص ۹۹.

[۲۸]مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۱۸۵ .

[۲۹]المعجم الاوسط : ج ۱ ص ۱۶۵ ؛ فيض القدير : ج ۱ ص ۱۶۵.

[۳۰]ر. ك: تفسير العياشى : ج ۱ ص ۱۸؛ المصنف ابن ابى شيبة : ج ۷ ص ۱۸۸؛ بحار الأنوار : ج ۸۹ ص ۳۹.

[۳۱]ر . ك : ص ۳۲۲ ح ۱۷۶۶ .

[۳۲]منية المريد : ص ۳۶۹ ؛ تفسير العياشى : ج ۱ ص ۱۸.

[۳۳]المصنف ، عبد الرزاق : ج ۱۱ ص ۲۱۶؛ كنز العمّال : ج ۱ ص ۱۷۶؛ الآحاد و المثانى : ج ۲ ص ۱۰۹.

[۳۴]المصنف ، ابن ابى شبة : ج ۷ ص ۱۸۸.

[۳۵]تفسير الصافى : ج ۱ ص ۳۵ - ۳۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت