ادوار تاريخى و رويكردهای مستشرقان در باره مهدویت

پرسش :

ادوار تاريخى و رويكردهای مستشرقان در باره مهدویت چگونه است؟



پاسخ :

مطالعات استشراقى در باره مهدويّت را به لحاظ تاريخى و نوع رويكرد در هر دوره مى توان به ادوار و انواعى تقسيم كرد. وقتى سير مطالعات غربيان را در باره مهدويّت به لحاظ تاريخى بررسى مى كنيم روشن مى شود كه مهدويّت پژوهى در غرب روندى تدريجى - تكاملى داشته و متأثر از تحولات اجتماعى و سياسى جهان اسلام، بويژه كشورهاى شيعى بوده است. توجّه رسمى مستشرقان به مهدويّت از نيمه دوم قرن هجدهم ميلادى آغاز شد. زمانى كه مستشرقان مصمم شدند دايرةالمعارف اسلام را تأليف كنند، بايد مدخلى را هم به مهدى در انديشه اسلامى اختصاص مى دادند. از اين رو مستشرقان در دوره نخست خيلى پراكنده و گسسته، و بيشتر در لابه لاى مباحث حديثى و تاريخى به مهدويّت پرداخته اند. نخستين آثار مستقل آنان در باره مهدويّت مربوط به دهه هاى اخير است.

دوره اول : تشكيك و اسطوره پندارى مهدويّت

اين دوره با ترديدافكنى هاى گلدزيهر در اعتبار ميراث روايى اسلام و شبهه عدم وثاقت تاريخى روايات شروع شد و بعدها با اسطوره پندارى مهدويّت اسلامى توسط شاگردان او به اوج رسيد. گلدزيهر ديدگاه خود را در باره مهدويّت اسلامى چنين بيان مى كند:

انديشه مهدى، كه در اصل به عناصر يهودى و مسيحى برمى گردد، بعضى ويژگى هاى سَوشيانت زردشتى به آن اضافه شد. چنان كه اذهان خيال پردازان نيز به آن مطالبى افزود، و عقيده به مهدى مجموعه اى از اساطير شد... . آنان احاديثى را به پيامبر اسلام نسبت دادند كه اوصافِ دقيق مهدى در آن تصوير شده بود؛ در حالى كه اين احاديث به هيچ وجه در تأليفاتى كه احاديث صحيح را جمع آورى كرده، نيامده است.[۱]

بعدها اين شبهه توسط مارگليوث در مدخل «مهدى» از دائرةالمعارف دين و اخلاق چنين تكرار شد:

احاديث را هر گونه هم تفسير كنند، دليل قانع كننده اى در دست نيست كه تصور كنيم پيامبر اسلام ظهور يك مهدى را براى احيا، تحقّق، اكمال و تقويت اسلام، لازم و حتمى شمرده باشد.[۲]

از مجموع پژوهش هاى نشر يافته توسط نويسندگان يهودى تبار به دست مى آيد كه اين رويكرد هنوز در ميان برخى از مستشرقان رواج دارد. شايان ذكر است كه ريشه تاريخى ترديد در اعتبار روايات مربوط به مهدويّت در جهان اسلام به ابن خلدون بر مى گردد. در دوره معاصر هم شبهه افسانه پندارى مهدويّت را احمد كسروى تكرار كرد.

دوره دوم : تنوع رهيافت

افزون بر نگاه ترديدآميز به مهدويّت، رهيافت هاى ديگرى هم ميان مستشرقان وجود دارد كه مهدويّت را فارغ از اعتبار آن، و از منظر تأثيراتش در انديشه اسلامى پژوهيده اند. اين رهيافت ها را مى توان دوره اى خاص در مطالعات مهدويّت پژوهى مستشرقان دانست.

۱ . رهيافت سياسى و جامعه شناختى

پيدايش برخى از فرقه ها بر اساس مهدويّت، و انشعاب هاى صورت گرفته در اين فرق و بازتاب هاى اجتماعى آن، از دوره قاجار توجّه غربيان را به خود جلب كرده بود. براى نمونه ادوارد براون در كتاب يك سال در ايران به خوبى تلاش كرده است كه اين تحول فرقه اى و تأثيرات اجتماعى آن را نشان دهد. روش براون امروزه در مطالعات دين پژوهى ، توسعه يافته و به طور گسترده مورد استفاده محقّقان قرار گرفته است.

در اين رهيافت فارغ از ترديدهاى دوره پيشين، آموزه مهدويّت به منزله پديده اى فرهنگى و تأثيرگذار در روابط اجتماعى و سياسى كشورهاى اسلامى، بويژه ايران، نگريسته مى شود و از منظر جامعه شناسى فرهنگى مورد پژوهش قرار مى گيرد. اين رويكرد بيشتر در مطالعات آمريكايى مشهود است.

پيوند مهدويّت شيعى با مسئله مديريت سياسى جامعه و توانمندى آن در ارائه دكترين جهانى شدن، در سه دهه اخير از مسائل جدى مستشرقان در مهدويّت پژوهى بوده است. ريشه اين مهم را بايد در تأثير اين آموزه در تحولات سياسى و اجتماعى ايران در سه دهه اخير جستجو كرد.

با رخداد انقلاب اسلامى ايران و تحقّق عينى نظريه ولايت فقيه در اداره جامعه، بار ديگر توجّه مستشرقان به مسئله مهدويّت اوج گرفت. در اين دوره مهدويّت به منزله راهبردى سياسى و مديريتى براى غربيان اهميّت يافت.

۲ . رهيافت عرفانى - معنوى به مهدويّت

برخى از مستشرقان آموزه مهدويّت را به لحاظ تأثيرات عرفانى و معنوى آن در هدايت انسان و جامعه به كمال، بررسيده و ارزيابى كرده اند. هانرى كُربَن، فيلسوف فرانسوى، از مشهورترين صاحب نظران در اين رهيافت به شمار مى آيد. وى در اين باره مى نويسد:

به عقيده من، مذهب تشيّع تنها مذهبى است كه رابطه هدايت الهى را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا مى گذارد. مذهب يهود نبوّت را، كه رابطه اى است واقعى ميان خدا و عالم انسانى، درحضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوّت حضرت مسيح و حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مى كند و نيز مسيحيان در حضرت عيسى متوقف شدند و اهل سنّت از مسلمانان نيز در حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله توقّف نموده و با ختم نبوّت در ايشان، ديگر رابطه اى ميان خالق و خلق موجود نمى دانند. تنها مذهب تشيّع است كه نبوّت را با حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله ختم شده مى داند؛ ولى ولايت را، كه همان رابطه هدايت و تكميل مى باشد، بعد از آن حضرت و براى هميشه زنده مى داند؛ رابطه اى كه از اتصال عالم انسانى به عالم الوهى حكايت مى كند؛ به واسطه دعوت هاى دينى قبل از موسى و دعوت دينى موسى و عيسى و محمّد عليهم السلام ، و بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وى (به عقيده شيعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و اين حقيقتى است زنده كه هرگز نظر علمى نمى تواند آن را از خرافات شمرده و از ليست حقايق حذف نمايد. به عقيده من، همه اديان برحق اند و يك حقيقت زنده را دنبال مى كنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشترك اند. آرى! تنها مذهب تشيّع است كه به زندگى اين حقيقت، لباس دوام و استمرار پوشانده است.[۳]


[۱]العقيدة و الشريعة فى الاسلام: ص ۹۳، نقل از: ذهنيت مستشرقين: ص ۶۰.

[۲]Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol. VIII.

[۳]ظهور شيعه، مجموعه مصاحبه هاى استاد علامه طباطبايى وپروفسور هانرى كربن: ص ۷، «امام عصر از منظر پروفسور هانرى كربن»، موعود: ش ۱۴ ص ۴۰.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت