شخصيّت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم الحسنی علیه السلام

شخصيّت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم الحسنی علیه السلام

برگرفته از مقاله : مقام علمى و فضيلت زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام

شخصيّت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم

جايگاه وى در نزد امامان

شيخ صدوق (م ۳۸۱ ق) در كتاب هاى الأمالى و إكمال الدين حديثى نقل كرده كه بيانگر مقام والاى حضرت عبدالعظيم است، به طورى كه اگر هيچ دليلى جز آن وجود نمى داشت، مقام آن حضرت به خوبى روشن مى گشت. حديث، چنين است كه حضرت عبدالعظيم مى گويد:

بر سَرورم امام هادى عليه السلام وارد شدم. هنگامى كه نگاهش به من افتاد، فرمود: «آفرين به تو اى ابوالقاسم! به راستى كه تو دوست مايى».

گفتم: اى پسر رسول خدا! مى خواهم دين خود را بر تو عرضه كنم تا چنانچه پسنديده است، تا زمان مرگ بر آن پايدار بمانم. فرمود: «بگو اى ابوالقاسم!».

پس گفتم: من معتقدم كه خداوندِ بلندمرتبه، يكى است و مانند او وجود ندارد و از حدِّ ابطال و تشبيه خارج است. او جسم و صورت و عَرَض و جوهر نيست؛ بلكه پديدآورنده اجسام و شكل دهنده صورت ها و آفريننده عَرَض ها و جوهرها، پروردگار و مالك و سازنده و پديدآورنده هر چيزى است.

و نيز معتقدم محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده خدا و آخرين پيامبر است و پس از او تا روز قيامت، پيامبرى نخواهد بود و دين او آخرين دين آسمانى است و تا روز قيامت، دين ديگرى نخواهد آمد.

معتقدم پس از پيامبر، امام و جانشين و رهبر مسلمانانْ، امير مؤمنان، على بن ابى طالب است و پس از او حسن و پس از حسن حسين، سپس على بن الحسين، سپس محمّد بن على، سپس جعفر بن محمّد، سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمّد بن على و سپس تو، اى سرورم!

امام هادى عليه السلام فرمود: «و پس از من، پسرم حسن امام است. مردم، در زمان خَلَف او (مهدى) چگونه اند!». گفتم: مگر چگونه اند سرورم؟ فرمود: «شخصِ او ديده نمى شود و بر زبان آوردن نام او حلال نيست، تا آن كه خروج كند و زمين را از عدل و داد، پُر كند، به همان گونه كه از ستم و جور، پُر شده است».

سپس گفتم: اعتراف مى كنم و معتقدم كه دوستدار آنان، دوستدار خداوند و دشمن آنان دشمن خداست؛ فرمانبرى از آنان، فرمانبرى از خداوند و سركشى در برابر آنان سركشى در برابر خداوند است.

و معتقدم معراج، حق است و سؤال و جوابِ در قبر، حق است و بهشت، حق است و دوزخ، حق است و پل صراط، حق است و سنجيده شدن اعمال، حق است و معتقدم كه روز قيامت، آمدنى است و ترديدى در آن نيست و معتقدم كه خداوند، مردگانِ [آرميده] در قبرها را برمى انگيزد.

معتقدم كه واجبات، بعد از ولايت [و دوستى با اهل بيت عليهم السلام]، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر است. امام هادى عليه السلام فرمود: «اى ابوالقاسم! به خدا سوگند، چيزى كه تو گفتى، همان دينى است كه خداوند براى بندگانش پسنديده است. بر آن، پايدار باش. خداوند، تو را در زندگانى دنيا و آخرت، با سخن استوار، پايدار بدارد!».[۱]

در اين حديث، چند نكته قابل توجّه وجود دارد:

نخست. اين كه چهره دينىِ حضرت عبدالعظيم، نزد امام هادى عليه السلام روشن بوده و ايشان نسبت به تعبّد او به مقام ولايت و امامت، شناخت كامل داشته اند؛ زيرا قبل از اين كه حضرت عبدالعظيم عقايد خود را عرضه بدارد، امام عليه السلام به او مى فرمايد: «آفرين به تو اى ابوالقاسم! به راستى كه تو دوست مايى».

دوم. تعبيراتى كه حضرت عبدالعظيم در بيان عقايد خود به كار برده، شبيه تعبيراتى است كه امام على عليه السلام در خطبه ها و امام رضا عليه السلام در خطبه توحيد خويش داشته اند و اين، نشان از نفوذ كلام امامان معصوم در قلب و جان حضرت عبدالعظيم دارد.

سوم. در بين حكماى الهى مسلّم است كه ارائه تعريفى از «حدّ ابطال»، «حدّ تشبيه»، «تنزيه حقّ متعال»، نيز تفسير نمودن عبارت «ليس بجسم و لا صورة و لا عَرَض و لا جوهر» و تحقيق كردن در معناى «صمد»، از جمله مشكل ترين مسائل فلسفه است. به همين جهت، ممكن نيست حضرت عبدالعظيم بدون پشتوانه علمى و تحقيق، در نزد امام معصوم نسبت به اين مسائل، اظهار عقيده كند و مورد تأييد نيز قرار بگيرد.

و چهارم. از دعاى امام عليه السلام : «خداوند، تو را در زندگانى دنيا و آخرت، با سخن استوار، پايدار بدارد!»، مى توان فهميد كه حضرت عبدالعظيم، مصداق آيه شريف: «يثبّت اللّه الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة؛ خداوند، كسانى را كه ايمان آوردند، در زندگانى دنيا و آخرت، با سخن استوار، پايدار مى دارد»[۲]است و اين، نمايانگر مقام بلند آن حضرت است.

در حديثى ديگر، ابوتراب رويانى چنين گويد: شنيدم ابوحَمّاد رازى گفت:

در سامرا به خدمت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم و مسائلى از حلال و حرام پرسيدم ، ايشان پاسخ فرمود. هنگامى كه بيرون مى آمدم، فرمود: «اگر مسئله اى در امر دين بر تو مشكل شد، در محلّ خود (رى) از عبدالعظيم حسنى سؤال كن و از جانب من به او سلام برسان».[۳]

جايگاه وى در نزد علما

در اين بخش، براى اختصار، تنها به بيان سخنان برخى از علما بسنده مى كنيم:

  1. شيخ صدوق (م ۳۸۱ ق) در كتاب أخبار عبدالعظيم كه درباره حضرت عبدالعظيم تأليف نموده، مى نويسد:

«[او] عابد و پارسا و پسنديده بود».[۴]

  1. صاحب بن عبّاد (م ۳۸۵ ق) در رساله اى كه در احوال حضرت عبدالعظيم

نوشته، مى آورد:

...[او فردى] پارسا و ديندار، عابدى مشهور به امانتدارى و صدقِ گفتار، عالِم به امور دين و آگاه به علم توحيد و عدل و نشر حديث بوده و از امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام روايات و نامه هايى دريافت نموده است... .[۵]

  1. سيّد مرتضى (م ۴۳۶ ق) حضرت عبدالعظيم را با صفاتى چون سيّد پارسا، عالِم، زاهد، بلندمرتبت و بزرگ منزلت، ستوده است.[۶]
  2. ابوالعبّاس نجاشى (م ۴۵۰ ق) در كتاب رجال خود، داستان آمدن حضرت عبدالعظيم به رى و مخفى زيستن و به عبادت پرداختن او را آورده، سپس سلسله روايت خود را از حضرت عبدالعظيم از طريق احمد بن على تا ابوتراب رويانى مى آورد و مى نويسد:

«عبدالعظيم بن عبداللّه، همه روايت هاى خود را براى ما حديث كرد».[۷]

  1. شيخ طوسى (م ۴۶۰ ق) مى نويسد:

«[او] عابد، پارسا و پسنديده بود».[۸]

  1. علاّمه حلّى (م ۷۲۶ ق) مى نويسد:

«او عالم، عابد و پارسا بود و او را حكايتى است كه بر حسن حال او دلالت مى كند...».[۹]

روايات منقول از وى

برخى از علماى قرن هاى سوم و چهارم، آن دسته از روايت معصومان عليهم السلام را كه به وسيله حضرت عبدالعظيم (بدون واسطه و يا با واسطه) نقل شده، در كتاب هاى خود ضبط نموده اند. به برخى از اين كتاب ها، اشاره مى كنيم:

الكافي (الأصول)، تأليف محمّد بن يعقوب كلينى (م ۳۲۸ ق).[۱۰]

المحاسن و عقاب الأعمال، تاليف احمد بن خالد برقى (م ۳۷۴ ق). كامل الزيارات، تأليف جعفر بن محمّد بن قولويه (م ۳۶۸ ق).[۱۱]

من لايحضره الفقيه[۱۲]و التوحيد و الأمالى و إكمال الدين[۱۳]و علل الشرائع و الخصال و عيون الرضا عليه السلام و معانى الأخبار، تأليف شيخ صدوق (م ۳۸۱ ق).

الإختصاص و الأمالى، تأليف محمّد بن نعمان (شيخ مفيد) (م ۴۱۳ ق). الأمالى، تأليف شيخ طوسى (م ۴۶۰ ق).[۱۴]

طبقات الرجال (الموسوعة الرجاليّة)، تأليف آيه اللّه سيّد حسين طباطبايى بروجردى (م ۱۳۸۰ ق).[۱۵]

مشايخ

افرادى كه حضرت عبدالعظيم به واسطه آنها از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلامحديث نقل نموده، بيست و پنج نفرند. برخى از ايشان همچون: على بن جعفر صادق، هشام بن حكم، محمّد بن ابى عمير، حسن بن محبوب، و صفوان بن يحيى فضايل و كمالات خاصّى داشته اند، به طورى كه در شأنشان رواياتى وارد شده است.[۱۶]

راويان

شمار راويان (شاگردان) حضرت عبدالعظيم -كه از طبقه هفتم و هشتم اند- پانزده نفرند؛ افرادى چون: محمّد بن خالد بَرْقى، احمد بن محمّد بن خالد، سهل بن زياد رازى، عبيداللّه بن موسى رويانى، حمزة بن قاسم علوى و ابراهيم بن هاشم قمى كه در نزد امام عسكرى عليه السلام داراى قدر و منزلت، و از نائبان خاصّ امام مهدى عليه السلام بوده اند.

تأليفات

از حضرت عبدالعظيم دو اثر به نام هاى خُطَب أميرالمؤمنين عليه السلام[۱۷]و اليوم و الليلة[۱۸](در بيان عمل هاى واجب و مستحبّ شب و روز) به جاى مانده است.


[۱]حدّثنا علىّ بن أحمد بن موسى الدقّاق و علىّ بن عبداللّه الورّاق رضى اللّه عنهما قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى، قال: حدّثنا أبوتراب، عبداللّه بن موسى الرّويانى عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، قال: دخلتُ على سيّدى علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن أبى طالب عليه السلام . فلمّا بصر بي، قال لي: «مرحبا بك يا أباالقاسم! أنت وليّنا حقّا». (قال:) قلت له: يابن رسول اللّه! إنّى أريد أن أعرض عليك دينى؛ فإن كان مرضيّا، ثبّت عليه حتّى ألقى اللّه - عزّوجلّ-. فقال: «هات يا أباالقاسم!». فقلتُ: إنّى أقول إنّ اللّه تعالى واحدٌ، ليس كمثله شى ء، خارج عن الحدّين: حدّ الإبطال و حدّ التشبيه. إنّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر؛ بل هو مجسِّم الأجسام و مصوِّر الصُوَر و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شى ء و مالكه و جاعله و محدِّثه و إنّ محمّدا عبده و رسوله صلى الله عليه و آله خاتم النّبيين، فلا نبىّ بعده إلى يوم القيامة و إنّ شريعته خاتمة الشرايع، فلا شريعة بعدها إلى يوم القيامة و أقول إنّ الإمام و الخليفة و ولىّ الأمر بعده أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ علىّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن علىّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثم موسى بن جعفر، ثمّ علىّ بن موسى، ثمّ محمّد بن علىّ، ثمّ أنت يا مولاى! فقال الإمام الهادي عليه السلام : «و من بعدي الحسن، إبني. فكيف النّاس بالخلف من بعده!». (قال عبدالعظيم:) فقلت: و كيف ذاك يا مولاى؟ قال عليه السلام : «لأنّه لا يُرى شخصه و لا يحلّ ذكره باسمه حتّى يخرج؛ فيملأ الأرض قسطا و عدلاً، كما مُلئتْ ظلما و جورا». (قال:) فقلت: «أقررت و أقول إنّ وليّهم ولىّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصيتهم معصية اللّه و أقول إنّ المعراج حقّ و المسائلة فى القبر حقّ و إنّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و الصراط حقّ و الميزان حقّ و إنّ الساعة آتية لا ريب فيها و إنّ اللّه يبعث من فى القبور و أقول إنّ الفرائض الواجب بعد الولاية، الصلاة و الزكاة و الصوم و الحجّ و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر. فقال علىٌّ الهادى عليه السلام : «يا أباالقاسم! هذا -واللّه- دين اللّه الذي ارتضاه لعباده، فأثبتْ عليه، ثبّتك اللّه بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة!».
(إكمال الدين، ج ۲، باب ۳۷، ص ۳۷۹ و ۳۸۰. و با اندكى اختلاف در سلسله راويان: الأمالى، المجلس الرابع و الخمسون، ۵۵۷/۲۴؛ التوحيد، باب ۲ = باب التوحيد و نفى التشبيه، ج ۳۷؛ روضات الجنّات، ج ۴، ص ۲۰۷ و ۲۰۸.حدیث عرض دین

[۲]ابراهيم (۱۴)، آيه ۲۷.

[۳]روى أبوتراب الروياني: قال: سمعت أبا حمّاد الرازي يقول: دخلت على علىّ بن محمّد بسُرّ من رأى، فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام؛ فأجابنى فيها. فلمّا ودّعته، قال لي: يا حمّاد! إذا أشكل عليك شى ء من أمر دينك بناحيتك، فاسأل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، و اقرأه منّى السلام. (روضات الجنّات، ج ۴، ص ۲۱۱؛ رساله صاحب بن عبّاد به نقل: رى باستان، حسين كريمان، ج ۱، ص ۳۵۶؛ مستدرك الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۲۱، ح ۲۱۴۷۰.

[۴]جنة النعيم و العيش السليم.

[۵]روضات الجنّات، ج ۴، ص ۲۰۸.

[۶]جنة النعيم و العيش السليم، ص ۴۷؛ رى باستان، ج ۱، ص ۳۸۷.

[۷]رجال النجاشي، ص ۲۴۷ و ۲۴۸.

[۸]جنّة النعيم و العيش السليم، ص ۴۷۱.

[۹]خلاصة الأقوال، ص ۲۲۶، باب ۲۵ (فى الآحاد)، شماره ۱۲.

[۱۰]ج ۱، كتاب التوحيد، باب هاى: ۱۶ (معانى الأسماء)، حديث ۱۱؛ و ۲۴ (البداء)، ح ۵.

ج ۱، كتاب الحجّة، باب هاى: ۱۳ (إنّ الأئمّة عليهم السلام نور اللّه -عزّوجلّ-)، ح ۴؛ ۱۸

(إنّ الآيات الّتي ذكرها اللّه -عزّوجلّ- في كتابه هم الأئمّة عليهم السلام)، ح ۱؛ ۲۸

(إنّ المتوسّمين الّذين ذكرهم اللّه تعالى في كتابه هم الأئمّة عليهم السلام)، ح ۱؛ ۳۰

(إنّ الطريقة الّتي حُثَّ على الاستقامة عليها ولاية عليّ عليه السلام )، ح ۱؛ ۸۴

(إنّه من عرف إمامه لم يضرّه)، ح ۶؛ ۸۷

(من مات و ليس له إمام من أئمّة الهدى)، ح ۴؛ ۹۵

(التسليم و فضل المسلّمين)، ح ۸؛ و ۱۰۸

(فيه نُكَت و نُتَف من التنزيل فى الولاية)، ح ۵۶ - ۶۴.

ج ۲، كتاب الإيمان و الكفر، باب هاى: ۲۲ (نسبة الإسلام)، ح ۳؛ ۱۱۲ (الكبائر)، ح ۲۴.

گفتنى است در الكافى (الفروع) نيز در كتاب هاى: الطهارة، الصلاة، النكاح و الزكاة، احاديثى از طريق ايشان، روايت شده است. علاوه بر روايات مذكور، شصت و دو حديث ديگر، گردآمده از كتاب هاى مختلف، در كتاب عبدالعظيم الحسنى، حياته و مسنده، ارائه شده است.

[۱۱]احاديث مذكور، در مورد زيارت امام حسين عليه السلام هستند.

[۱۲]كتاب الصلاة، كتاب الصوم، كتاب الصيد و الذباحة.

[۱۳]باب هاى: معنى الرجيم و معنى التفث. اين احاديث، در بيان خصوصيّات غيبت امام زمان عليه السلام است.

[۱۴]احاديث مذكور، در موضوعات موعظه، معانى و مفاهيم قرآن كريم و علم كلام وارد شده است.

[۱۵]ايشان حضرت عبدالعظيم را از راويان طبقه هفتم (راويانى كه ولادتشان از حدود سال ۱۸۵ قمرى به بعد و وفاتشان تا سال ۲۷۰ قمرى بوده است) مى داند. (الموسوعة الرجاليّة، ج ۱، ص ۵۷)

[۱۶]رجوع كنيد به: رجال الكشّى، ذيل نام ها.

[۱۷]الذريعة، ج ۷، ص ۱۹۰.

[۱۸]الذريعة، ج ۲۵، ص ۲۵۸.