[ ردّ نسبت دادن اباحه غنا به پيامبر صلى الله عليه و آله يا ائمّه عليهم السلام ]
و از جمله احاديثى كه در باب تكذيب جمعى كه اباحت غنا را به حضرت پيغمبر يا ائمّه ـ عليهم الصلاة والسلام ـ نسبت مى داده اند ، وارد شده، آن است كه ابن بابويه رحمه الله در كتاب عيون أخبار الرضا، به سند صحيح ، روايت كرده از ريّان بن الصلت كه گفت : از حضرت امام رضا عليه السلام در خراسان سؤال كردم و گفتم : يا سيّدى! به درستى كه هشام بن ابراهيم عبّاسى از شما نقل مى كند كه او را در شنيدن غنا، رخصت داده ايد. فرمود كه : دروغ گفته آن زنديق. به غير اين نبود كه از من سؤال كرد كه : غنا، چون است؟ گفتم : مردى از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام اين را سؤال كرد. آن حضرت فرمود كه : وقتى كه خداى تعالى، حقّ و باطل را از يكديگر جدا سازد، غنا در كجا خواهد بود؟ آن مرد گفت : با باطل خواهد بود. پس آن حضرت عليه السلام فرمود كه : تو خود ، حكم كردى. ۱
و كلينى رحمه الله همين مضمون را به روايت يونس از آن حضرت، روايت كرده ، ۲ و حِميَرى در كتاب قرب الإسناد و كشّى در رجال، موافق ابن بابويه از ريّان بن الصلت روايت كرده اند. ۳
و كلينى رحمه الله از عبد الأعلى روايت كرده كه گفت : از حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام سؤال كردم از غنا و گفتم : ايشان مى گويند كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله رخصت داده كه بگويند : «جِئْناكُمْ جِئْناكُم حيونا حيونا نحيكم ». فرمود : دروغ مى گويند. به درستى كه خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ مى فرمايد : «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّـآ إِن كُنَّا فَاعِلِينَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِـلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» ؛ ۴ يعنى : ما آسمان ها و زمين را از روى بازى نيافريده ايم و اگر اراده لهو مى كرديم، هر آينه، نزد خود خواستيم كرد (يعنى چنان مى كرديم كه خلايق، اطّلاع نيابند) ؛ زيرا كه قادر بر اخفاى عيب ۵ هستيم يا آن كه اگر زوجه و ولد مى خواستيم ، از ملائكه اختيار مى كرديم و لهو را به فعلِ باطل و زوجه و ولد ، تفسير كرده اند) ؛ بلكه ما مى زنيم حق را بر باطل ، (چنانچه سنگى بر سر كسى زنند كه سرِ او را به نوعى بشكند كه اثر آن ، به مغزِ سر برسد و زنده نماند. يعنى به حُجَج و دلايل ، شُبهات را باطل مى كنيم تا اثر از آنها نماند) و «وَيْل» ، از براى شماست ، به سبب آنچه وصف مى كنيد (و «وَيل» ، كلمه عذاب است يا وادى يا چاهى است در جهنّم يا به معنى هلاك [شدن] و افتادن در مشقّت و عذاب است).
بعد از آن ، حضرت فرمود كه : وَيل از براى فلان ، مهيّاست يا واى بر او از آنچه وصف مى كند ! او مردى است كه در مجلس ، حاضر نبوده ؛ يعنى بى اطّلاع ، سخن مى گويد. ۶
و مراد از لفظ «فلان» ، مردى است كه نسبت تجويز غنا به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله داده. و از اين دو حديث ، ظاهر مى شود كه جمعى كه به سبب متابعت هوا ، راغب به استماع غنا مى بوده اند ، دروغ بر حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام مى بسته اند و در اين زمان ها شايع است كه بعد از عجز از اقامت دليل و اتمام حجّت ، مستند مى شوند به آن كه فلان و فلان ـ كه به صفت علم و صلاح ، اشتهار دارند ـ ، استماعِ غنا نموده اند ، و از اين معنى غافل اند كه فعلِ كسى كه معصوم نباشد ، حجّت شرعى نمى شود . بسيارى از معروفينِ به فضل و صلاح را ديده ايم كه هر گاه به مقتضاى ميل طبع و متابعت شيطان مايل باشند ، به يكى از فسوق كه در حرمت آن ، كسى را شك نباشد (مثل غيبت مؤمنين و اظهار عيوب يكديگر و امثال آن) ، محافظتِ خود نمى كنند. و ظاهر است كه اين معنى ، باعث اباحتِ آن فسوق نمى شود .
و غرض از تطويل در اين مقام ، آن بُوَد كه جمعى كه غرض ايشان ، تحصيل رضا و اجتناب از مساخط الهى بوده باشد ، بر دلايل اين مطلب و سخن طرفين ، اطّلاع يابند تا بعد از آن ، بدانچه در نظر بصيرت ايشان ، مطابق حق و صواب بوده باشد ، عمل نمايند و به اين سبب ، در سِلك اصحاب هدايت و ارباب عقل ، انتظام يابند ، چنانچه حق تعالى مى فرمايد : «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» ؛ ۷ يعنى : آن جماعتى كه گوش به سخن مى اندازند و بعد از آن ، آنچه بهتر باشد از سخنان ، آن را متابعت و پيروى مى نمايند ، آنها طايفه اى اند كه خداى تعالى ، ايشان را هدايت فرموده ، و ايشان ، صاحبان عقل اند .
1.. عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج ۱، ص ۱۷ ، ح ۳۲ .
2.. الكافى ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ ، ح ۲۵ .
3.. قرب الإسناد ، ص ۳۴۲ ، ح ۱۲۴۹ ؛ رجال الكشّى ، ج ۲ ، ص ۷۹۱ ، ش ۹۵۷ .
4.. انبيا ، آيه ۱۶ ـ ۱۸.
5.. ب : «غيب» .
6.. الكافى ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ ، ح ۱۲ .
7.. زمر ، آيه ۱۸.