۶۳۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از ابن ابى نصر از ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام كه آن حضرت فرمود كه:«امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه: جز اين نيست كه داستان سلاح در ميان ما، چون داستان تابوت است در ميان بنى اسرائيل. در هر جا كه آن تابوت دور مى زد، پادشاهى دور مى زد. و در هر جا كه سلاح دور زند، علم دور مى زند».
40. اين باب بابى است كه ذكر جفر و جامعه و مصحف فاطمه عليهاالسلامدر آن است
۶۳۷.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از عبداللّه حجّال، از احمد بن عمر حلبى، از ابوبصير كه گفت: بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شدم و عرض كردم كه: فداى تو گردم، مى خواهم كه تو را از مسأله اى سؤال كنم. آيا در اينجا كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ ابوبصير مى گويد كه: پس حضرت عليه السلام پرده اى را كه در ميان او و اطاقى ديگر بود، بالا گرفت و در آن نگريست، بعد از آن فرمود كه:«اى ابا محمد، بپرس از هر چه به خاطرت رسيده» .
ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، به درستى كه شيعيان تو حديث مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درى از علم را به على عليه السلام تعليم داد كه هزار در از براى او گشوده مى شد. حضرت فرمود كه: «اى ابا محمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام هزار در را تعليم داد كه از هر درى هزار در از برايش گشوده مى شد». ابوبصير مى گويد: گفتم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. حضرت ساعتى سر انگشت يا طرف عصا را بر زمين زد و متفكّرانه بود، پس فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم، آنچه ما مى دانيم نيست». بعد از آن فرمود كه: «اى ابا محمد، به درستى كه جامعه در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه جامعه چيست؟»
عرض كردم كه: فداى تو گردم، جامعه چه چيز است؟ فرمود كه: «صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذراع است، به ذراع رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و رسول آن را بالا داده از شكاف دهان خويش، و على عليه السلام به دست راست خود نوشته (يا به املاى رسول و خط على است)، و در آن است هر حلال و حرامى، و هر چيزى كه مردمان به آن احتياج دارند، حتّى ديه اى كه در خَراش است». و دست خويش را به سوى من آورد و بر بعضى از اعضاى من گذاشت، بعد از آن به من فرمود كه: «اى ابا محمد، اذن مى دهى كه به دست خويش تو را فشارى دهم؟» ابوبصير مى گويد: كه عرض كردم كه: فداى تو گردم، جز اين نيست كه من بنده توام، پس بكن آنچه خواهى. پس به دست خويش مرا فشارى داد و فرمود كه: «حتّى ديه اين در آن است». در حالتى كه گويا كسى آن حضرت را به خشم آورده بود (يعنى: حضرت در وقت گفتن اين قول، به كسى مى مانست كه غضب داشته باشد؛ زيرا كه در نزد تذكّر اينها و ملاحظه انكار خلق و احوال ايشان اسباب تغيّر و غيظ در سر حدّ كمال است).
ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: به خدا سوگند كه علم، همين است و منحصر است در اين. فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آنچه ما مى دانيم نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «جفر، در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه جفر چه چيز است؟» ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه جفر چيست؟ فرمود: «ظرفى است از پوست، كه علم همه پيغمبران و اوصياى ايشان و علم علماى از بنى اسرائيل كه در گذشته اند، همه در آن است». عرض كردم كه: اين علم، همان علمى است كه شما داريد؟ حضرت فرمود كه: «اين، علم تمامى است، وليكن اين علم آن نيست». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود: «مصحف فاطمه عليهاالسلام، در نزد ما است ، و ايشان چه مى دانند كه مصحف فاطمه چه چيز است؟» ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم كه: مصحف فاطمه چيست؟ حضرت فرمود كه: «مصحفى است كه در آن است سه برابر همين قرآنى كه شما داريد. و به خدا سوگند، كه يك حرف از قرآن شما در آن نيست» (يعنى: به طور آيه و طريق قرآنيّت).
ابوبصير مى گويد كه: گفتم: به خدا سوگند، كه علم منحصر است در اين. حضرت فرمود كه: «اين، علم كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مى دانيم». پس ساعتى ساكت شد، بعد از آن فرمود كه: «نزد ما است علم آنچه بوده، و علم آنچه خواهد بود تا قيامت برپا شود». ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، به خدا سوگند كه اين، آن علمى است كه شما را باشد. فرمود كه: «اين، علم بسيار كاملى است، وليكن اين علم آن نيست كه ما مى دانيم». ابوبصير مى گويد كه: عرض كردم: فداى تو گردم، پس از علم كه شما داريد چه چيز است؟ فرمود: «آنچه در شب و روز به هم مى رسد، امرى بعد از امر ديگر، و چيزى بعد از چيزى ديگر تا روز قيامت».