ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

گناهان كبيره و صغيره - بخش سوم : امن از مكر الهى - قسمت اول

امن از مكر الهى

سيّم اَمن از مكر اللّه ، يعنى ايمنى ، و ترسان نبودن از غضب الهى است ، و چون بسيارى از غضب هاى الهى در وقتى متوجّه بدان مى شود كه مستغرق انواع نعمت هاى الهى باشند (مثل صحّت و سلامت و وفور مال و كثرت اولاد و تسلّط بر مردمان و نفاذ حكم) ، پس غضب كردن در چنين حالتى ، شبيه است به آن كه كسى با كسى در مقام حيله باشد و خلاف آنچه در خاطر دارد ، ظاهر سازد . لهذا اطلاق لفظ مكر ، بر غضب واقع مى شود و گاه هست كه جزاى مكر و مكافات آن را «مكر» مى نامند . و بر اين وجه ، حمل نموده اند قول الهى را كه فرموده :«وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»؛[۱]يعنى : ايشان ، مكر مى كنند و خداى تعالى ، مكر مى كند ؛ و خدا ، بهترين مكركنندگان است .

و اوّل ، از راه مشابهت و دويّم ، از قبيل مشاكله است و خداى تعالى ، در كلام مجيد فرموده كه :«فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»؛[۲]يعنى : ايمن از مكر الهى نمى شوند ، مگر طايفه زيان كاران .

و ايمنى از غضب الهى ، فى الحقيقه ، انكار معصيت خود و قهر الهى و قدرت بر عِقاب است و منافى خوف و ترس از خداى تعالى است ، همچنانچه يأس از رحمت الهى ، منافى رجا و اميدوارى به كَرَم الهى است و چنان نيست كه خوف ، هر چند در نهايت مرتبه كمال باشد ، منافات با رجا داشته باشد ، يا آن كه به مرتبه يأس و نااميدى از رحمت الهى منتهى شود ، يا آن كه اميد ، وقتى كه در مرتبه كمال باشد ، به معنى امن از مكر و غضب الهى راجع شود ؛ زيرا كه در تقصير در بندگى الهى ، دو جهت هست ، هر دو در مرتبه خود ، در مرتبه كمال : يكى ، معصيت بنده كه با وجود نهايتِ حقارت و بى قدرى و تربيت يافتن از ابتداى فطرت تا وقت معصيت به انواع نعمت هاى الهى ، جرئت بر مخالفت و تمكين نكردن امر و سهل شمردن اطّلاع جناب اقدس او بر فعلِ بدِ خود كه كرده است و باعث خوف و ترس ، اين معنى است . و شك نيست كه ملاحظه و تأمّل در اين معنى ، مستلزم اشدّ مراتب خوف است كسى را كه بصيرتى بوده باشد .

و جهت ديگر ، كَرَم و بزرگى الهى است كه اگر جميع نعمت ها كه آفريده ، به يكى از بندگان خود عطا كند ، نقصى به خزانه او نمى رسد و به هر يكديگر ، اضعافِ مضاعفه آن مى تواند بخشيد . و اگر همه خلايق ، منكر خدايى و پادشاهى او شوند ، در بزرگى او نقصى به هم نمى رسد و ضررى به او عايد نمى شود و قادر است بر آن كه ايشان را فانىِ مطلق و به اكراه ، مطيع و منقاد سازد . و ملاحظه اين معنى ، موجب رجا و كمال اميد است و در همه احوال ، بنده از تقصير ، و خداوند از كَرَم ، خالى نمى باشد .

پس خوف و رجا ، در همه حال بايد كه موجود باشد و ملاحظه بدى خود ، باعث يأس و قنوط نشود ، و نظر به كَرَم الهى ، باعث ايمنى و اغترار نگردد . و به اين معنى ، حضرت سيّد السّاجدين ، در مقام طلب عفو و رحمت در بعضى ادعيه صحيفه كامله ، اشاره فرموده به لفظى كه حاصل معنايش اين است كه : خداوندا! اگر مرا در معرضِ عفو خود در آورى و از عذاب[۳]خود ، نجات بخشى ، اين كَرَم را نسبت به كسى فرموده خواهى بود كه انكار نمى نمايد استحقاقِ عقوبت تو را و خود را از مستوجب عذاب بودن ، مبرّا نمى داند . و اين فضل و كَرَم را درباره كسى خواهد بود كه ترستش از تو ، بيشتر است از طمعى كه در بابِ بندگى تو دارد ، و نااميدى اش از نجات يافتن ، زياده از اميد خلاصى است ، نه آن كه يأسش از قبيل قنوط و نااميدى از كَرَم تو باشد يا آن كه طَمَعى كه از كَرَم تو دارد ، از قبيل اغترار و اميدش به عمل خود باشد ؛ بلكه يأسش از اين جهت است كه نظر به اعمال خود كه مى كند ، حَسَنات خود را نسبت به سيّئات ، قليل و بى قدر مى بيند و عذر و حجّت خود را در باب تقصيراتى كه كرده ، سست و ضعيف مى يابد . امّا چون نظر به كَرَم و بزرگى تو مى كند ، مى داند كه تو سزاوار آنى كه به تو مغرور بشوند صدّيقان ، با وجود عباداتى كه كرده اند ، و نااميد از كَرَم تو نباشند گناه كاران ، با وجود معاصى كه از ايشان صادر شده ؛ زيرا كه تو ، آن خداوند بزرگ مرتبه اى كه فضل و كَرَم خود را از كسى باز نمى گيرى و حقّ خود را به تمامى از كسى بازيافت نمى نمايى .[۴]

و از اين كلام شريف ، ظاهر مى شود كه منشأ خوف بنده ، ملاحظه اعمال قبيحه است ، و منشأ اميد و رجا ، نظر به كَرَم و رحمت بى منتهاى سبحانى . و ظاهر مى شود كه خوف ، ممدوح است و قنوط ، مذموم . و همچنين ، رجا خوب است و اغترار ، خوب نيست .

فرق ميان خوف از خدا و ياس از رحمت الهى

و فرق ميانه خوف و قنوط ، و همچنين ميانه رجا و اغترار ، چند احتمال دارد : يكى موافق ظاهر سياقِ اين كلام شريف كه : اگر ترس آدمى از راه ملاحظه عمل خود و اطّلاع بر قبح و شناعت مخالفت الهى باشد ، خوب و مسمّا به خوف باشد ، و اگر از ندانستن مرتبه كَرَم الهى و احتمال نقص و كوتاهى در طرفِ رحمتِ نامتناهى باشد ، خوب نيست و مسمّا به قنوط باشد . و همچنين ، منشأ اميد ، اگر نظر كردن به بلندى مرتبه كَرَم و رحمت باشد ، ممدوح و موسوم به رجا باشد ، و اگر از توهّم خوبىِ اعمال و كثرت عبادات باشد ، مذموم و مسمّا به اغترار و گول خوردن باشد .

و احتمال ديگر ـ چنانچه از بعضى احاديث ظاهر مى شود ـ ، آن است كه خوف و رجا ، عبارت از اميد و ترسِ صادق است و قنوط و اغترار ، به معنى اميد و ترسِ كاذب است ؛ يعنى اگر از ترس آثار و علاماتْ ظاهر شود و موجب اجتناب از قبايح شود ، صاحبش در دعوى خوف ، صادق خواهد بود و معنى خوف در حال او محقَّق خواهد ، و اگر چنين نباشد ، دعوى اش دروغ و خوفش بى اصل خواهد بود . چنانچه اگر كسى دعوى كند كه : «من از شير مى ترسم» يا «از خودن زهر قاتل ، انديشه دارم» و بعد آن كه شير يا كاسه زهر حاضر شود ، بى باكانه با شير بازى كند و بر او سوار شود و بى تابانه از شربتِ زهر ، نوش نمايد ، همه عقلا حكم مى كنند به آن كه در دعوى خوف ، كاذب است و اصلاً از اين دو چيز نمى ترسد . و اگر وقتى كه نظرش بر شير افتد ، گريزد و اگر او را به تكليف خواهند به او نزديك سازند ، اِبا و امتناع نمايد و بعد از ديدن كاسه زهر ، آثار تنفّرِ طبيعت از او ظاهر و هويدا باشد ، تصديقش مى نمايند و خائفش مى نامند .

و در باب اميد ، اگر كسى دعوى اش مقارن شواهد و آثار باشد[۵]، مثل آن كه گويد : «از پادشاه ، اميد جايزه و عطا دارم» و «از مزروع خود ، اميد حاصل» يا «از تجارت [ خود ] ، توقّع نفع دارم» ، و به مراسم خدمت پادشاه ، چنانچه دَأب چاكران و طالبانِ قرب و عطاست ، قيام نمايد و لوازمِ تربيت مزروع را از آب دادنِ به وقت و حفظ از مخرّب و ساير مفسدات و آنچه معهود ميانه زارعان است ، به جا آورد ، و در تجارت ، به قانون تجّار عمل نمايد ، صاحب اميد و صادقش مى دانند و اگر چنين نباشد ، دروغ گو و مأيوسش مى خوانند . پس كسى كه دعوىِ خوف از عذاب اليم و اميد به فضل عميم نمايد ، چگونه با ارتكاب مناهى و قبايح ، و اِعراض از لوازم بندگى و ترك عبادات ، صادق تواند بود و عاقلى ، اطلاق لفظ «راجى» و «خائف» بر او خواهد نمود؟! و اين معنى از كلام حضرت امير المؤمنين على عليه السلام كه در باب دروغ مذكور شد ، ظاهر بود .

و كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه به آن حضرت گفتند كه : جمعى از شيعيان شما ، مرتكب معاصى مى شوند و مى گويند كه : ما اميد داريم . فرمود كه : دروغ مى گويند . اين جماعت ، شيعه ما نيستند . اين طايفه ، تابع آرزوهاى خودند . كسى كه اميد چيزى مى دارد ، در تحصيل آن سعى مى كند ، و كسى كه از چيزى مى ترسد ، از آن مى گريزد .[۶]و قريب به اين مضمون ، حديثى ديگر روايت كرده .

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : مؤمن ، به مرتبه ايمان نمى رسد تا صاحب خوف و رجا نباشد ، و صاحب خوف و رجا نمى شود تا سعى و عمل در بابِ آنچه اميد و خوف دارد ، به جا نياورد .[۷]

و احتمال ديگر ، آن است كه خوف و رجا ، اگر به سرحدّ افراط و غلبه بر ضدّ خود رسند ، مذموم باشند . و اوّل ، مسمّا شود به قنوط و يأس مِن روح اللّه . و دويّم ، موسوم باشد به اغترار و اَمنِ مِن مكر اللّه .


[۱]. سوره انفال ، آيه ۳۰ .

[۲]. سوره اعراف ، آيه ۹۹ .

[۳]. ب و ج : «غضب» .

[۴]. صحيفه سجّاديه ، دعاى ۳۹ .

[۵]. الف: - «تصديقش مى نمايند و خائفش مى نامند . و در باب اميد ، اگر كسى دعوى اش مقارن شواهد و آثار باشد» .

[۶]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۸ و ۶۹ ، ح ۶ .

[۷]. همان ، ص ۷۱ ، ح ۱۱ .