القا و بيان ائمه عليهم السلام نسبت به احكام الزامى و ترخيصى است . امام عليه السلام خود را موظّف نمى بيند براى كسى كه مى تواند با مراجعه به قرينه ، كراهتى بودن نهى و جايز بودن عمل را مى فهمد ، به صراحت ، سخن بگويد و امر را در استحباب و نهى را در كراهت به كار نبرد ، زيرا مجازى شايع و متداول است و نيز امام عليه السلام فايده اى در تصريح به استحبابى بودن امر نمى بيند ، چون مى داند كه مخاطب او به واجب و مستحب ، به ديده مطلوبيت و محبوبيت فعل از سوى خدا مى نگرد و هر دو را انجام مى دهد .
اين دقتها و ظرافت هاست كه محدّثى را برجسته مى سازد و او را از حديث خوانى و حديث گويى بر مى كشد و به درايت و فقاهت در حديث مى رساند و به او توانايى فهم ژرف اخبار و جمع تعارض ها و اختلاف هاى ريز و درشت و آشكار و نهان آن را مى دهد .
قرينه هاى لفظى
در سير دستيابى به قرينه ها براى فهم مقصود حديث ، بيشترين و شايد مهم ترين قرينه ها ، قرينه هاى لفظى هستند اگر چه اين قرينه ها هم متصل و چسبيده به كلام هستند و هم منفصل و جدا از متن اصلى اما آنچه مهمتر و بيشتر و مؤثرتر است ، قرينه هاى لفظى منفصل است . . ما به هنگام شنيدن سخن ، شنيده هاى قبلى را در نظر مى آوريم و بويژه ديگر سخنان مرتبط و متشابه گوينده ، به سخن او وضوح و روشنى مى بخشد و يا آن را محدود و معين و مرزهايش را مشخص مى كند . در حديث و با توجه به يكى بودن نور ائمه عليهم السلام و وحدت منشأ علم آنان و يكسانى آبشخور حكمت ايشان ، محدوده جستجوى اين قرينه ها از سخنان گوينده فراتر مى رود و مى توان و بلكه بايد احاديث و مجموعه سخنان ديگر ائمه عليهم السلام را نيز جستجو كرد و به اصطياد قرينه ها پرداخت . آنان خود گفته اند :
ما اگر سخن مى گوييم سخن ما موافق قرآن و سنت است ؛ ما از خدا و رسولش سخن مى گوييم نه اين كه بگوييم : فلانى و فلانى گفت تا اين كه سخنان متناقض باشد ؛ بلكه سخن آخر ما همانند سخن اول ماست و سخن اول ما ، سخن آخرمان را تصديق مى كند . ۱