احادیث داستانی نهی از مجازات پیش از جرم

امام علی(ع) می دانست که طلحه و زبیر میخواهند فتنه کنند اما حاضر به مجازات آنها نشد.

الجمل:

دَخَلَ [ابنُ عَبّاسٍ] عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ(ع) فَابتَدَأَهُ(ع) وقالَ: یابنَ عَبّاسٍ، أعِندَک خَبَرٌ؟

فَقالَ: قَد رَأَیتُ طَلحَةَ وَالزُّبَیرَ.

فَقالَ لَهُ: إنَّهُمَا استَأذَنانی فِی العُمرَةِ، فَأَذِنتُ لَهُما بَعدَ أنِ استَوثَقتُ مِنهُما بِالأَیمانِ ألّا یغدِرا ولا ینکثا ولا یحدِثا فَسادا. وَاللّهِ یابنَ عَبّاسٍ ما قَصَدا إلَا الفِتنَةَ، فَکأَنّی بِهِما وقَد صارا إلی مَکةَ لِیستَعینا عَلی حَربی، فَإِنَّ یعلَی بنَ مُنیةَ الخائِنَ الفاجِرَ قَد حَمَلَ أموالَ العِراقِ وفارِسَ لِینفِقَ ذلِک، وسَیفسِدُ هذانِ الرَّجُلانِ عَلَی أمری، ویسفِکانِ دِماءَ شیعَتی وأنصاری.

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ: إذا کانَ عِندَک الأَمرُ کذلِک فَلِمَ أذِنتَ لَهُما؟ وهَلّا حَبَستَهُما وأوثَقتَهُما بِالحَدیدِ، وکفَیتَ المُسلِمینَ شَرَّهُما؟

فَقالَ لَهُ(ع): یابنَ عَبّاسٍ، أ تَأمُرُنی أن أبدَأَ بِالظُّلمِ وبِالسَّیئَةِ قَبلَ الحَسَنَةِ، واُعاقِبَ عَلَی الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِ وآخُذَ بِالفِعلِ قَبلَ کونِهِ؟ کلّا! وَاللّهِ لا عَدَلتُ عَمّا أخَذَ اللّهُ عَلَی مِنَ الحُکمِ بِالعَدلِ، ولَا القَولِ بِالفَصلِ. یابنَ عَبّاسٍ، إنَّنی أذِنتُ لَهُما وأعرِفُ ما یکونُ مِنهُما، لکنَّنِی استَظهَرتُ بِاللّهِ عَلَیهِما، وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّهُما ولَیخیبَنَّ ظَنُّهُما، ولا یلقَیانِ مِنَ الأَمرِ مُناهُما، فَإِنَّ اللّهَ یأخُذُهُما بِظُلمِهِما لی، ونَکثِهِما بَیعَتی، وبَغیهِما عَلَی.[۱]

الجمل:

ابن عباس بر امیر مؤمنان وارد شد و علی(ع) آغاز [به سخن] کرد و فرمود: «ای ابن عباس! آیا نزد تو خبری است؟».

گفت: طلحه و زبیر را دیدم.

به وی فرمود: «آن دو از من برای عمره اجازه خواستند و من هم، پس از آن که با سوگندهایی از آنان پیمان گرفتم که حیله نکنند و بیعت نشکنند و فسادی ایجاد نکنند، اجازه دادم.

ای ابن عباس! به خدا سوگند، آنان جز فتنه، قصدی ندارند. گویا می بینم که به مکه رفته اند تا برای نبرد با من مدد جویند؛ چرا که یعلی بن منیه خیانت پیشه تبهکار، ثروت های عراق و فارس را با خود بُرده تا در این راه هزینه کند، و به زودی این دو مرد، کارم را تباه می کنند و خون پیروان و یارانم را می ریزند».

عبد اللّه بن عباس گفت: اگر چنین نظری داری، چرا به آنان اجازه دادی و چرا آنان را زندان نکردی و با آهن به بند نکشیدی تا مسلمانان را از شرّشان آسوده داری؟

فرمود: «ای ابن عباس! آیا مرا وا می داری که ستمْ آغاز کنم و بدی را پیش از نیکی به کار گیرم و آنان را بر پایه گمان و اتهام، کیفر دهم و پیش از انجام دادن کار، مؤاخذه کنم؟ هرگز! به خدا سوگند، از آنچه خداوند از من پیمان گرفته از داوری بر پایه عدل و سخن حق عدول نمی کنم.

ای ابن عباس! من بدانها اجازه دادم و آنچه را از آنان سر می زنَد، می دانم؛ لیک در برابر آنان، از خداوند کمک خواستم و به خدا سوگند، آنان را خواهم کشت و امیدشان را ناامید خواهم ساخت، و آن دو به خواسته شان نخواهند رسید؛ چرا که خداوند، آنان را بر ستمشان بر من و بیعت شکنی با من و تعدّی بر من، مجازات خواهد کرد.


[۱]. الجمل: ص ۱۶۶، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۷، ص ۵۵۲.