امانت - صفحه 71

۱۱۲.امام على عليه السلام :هرگاه امانتدارى قوّت گيرد ، راستگويى و صداقت ، افزونى مى يابد .

3 / 3

شريك شدن در اموال مردم

۱۱۳.الكافىـ به نقل از عبد الرحمان بن سَيابه ـ :پدرم سيابه كه درگذشت ، مردى از برادرانش نزد من آمد و درِ خانه ام را زد . من بيرون آمدم . او به من تسليت گفت و پرسيد : آيا پدرت چيزى به ارث نهاده است؟
گفتم : نه .
او هميانى را كه در آن هزار درهم بود ، به من داد و گفت : از اينها خوبْ استفاده كن و سودش را بخور .
من ، خوش حال ، نزد مادرم رفتم و داستان را به او گفتم . بعد از ظهر ، نزد يكى از دوستان پدرم رفتم و او براى من ، مقدارى كالاى [پارچه] شاپورى خريد و من ، در دكانى [به كسب و كار] نشستم ، و خداوند عز و جل از آن كالا ، نفع و بركت بسيارى روزىِ من كرد .
موسم حج ، فرا رسيد . دلم هواى حج كرد . نزد مادرم رفتم و گفتم : دلم هواى رفتن به مكّه كرده است . مادرم به من گفت : پس درهم هاى فلانى را به او بازگردان . من ، آنها را آماده كردم و نزدش بردم و به او دادم . گويى آنها را به او بخشيدم . او به من گفت : نكند مقدارش كم است؟ بيشتر به تو بدهم؟
گفتم : نه ؛ بلكه دلم هواى حج كرده و خواستم كه مالت پيش خودت باشد .
سپس به مكّه رفتم و مناسكم را به جا آوردم . آن گاه به مدينه بازگشتم و با مردم به نزد امام صادق عليه السلام رفتم . ايشان ديدار عمومى داشت . در عقب جمعيت نشستم. من ، نوجوان بودم . مردم ، شروع به پرسش از ايشان كردند و او پاسخ آنها را مى داد .
خلوت كه شد ، امام عليه السلام به من اشاره فرمود . نزديك ايشان شدم . فرمود : «تو كارى دارى؟» .
گفتم : فدايت شوم ! من عبد الرحمان بن سيابه هستم .
فرمود : «از پدرت چه خبر؟» . گفتم : درگذشت .
امام عليه السلام اظهار تأسّف نمود و برايش طلبِ رحمت كرد . سپس به من فرمود : «چيزى هم به ارث گذاشت؟» .
گفتم : خير .
فرمود : «پس از كجا به حج رفتى؟» .
من شروع به گفتن داستان آن مرد كردم . امام عليه السلام نگذاشت آن را تمام كنم و فرمود : «با آن هزار درهم ، چه كردى؟» .
گفتم : به صاحبش برگرداندم .
فرمود : «آفرين برتو!» .
سپس فرمود : «مى خواهى تو را سفارش كنم؟» .
گفتم : آرى ؛ فدايت شوم !
فرمود : «بر تو باد راستگويى و امانتدارى تا با مردم در اموال آنها اين گونه شريك شوى» و انگشتان دو دستش را در هم فرو بُرد . من اين سفارش ايشان را به خاطر سپردم ، و [ثروتم به جايى رسيد كه] سيصد هزار درهم زكات دادم .

صفحه از 170