امنیت - صفحه 75

۱۱۲.الأموالـ به نقل از كثير بن نَمِر ـ :مردى ، مردى از خوارج را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اى امير مؤمنان! ديدم كه اين مرد ، تو را دشنام مى دهد .
فرمود: «به او دشنام ده،همان گونه كه به من دشنام داد».
گفت : تو را دوزخى مى انگاشت!
فرمود : «آن را كه با من پيكار نكند ، نمى كُشم» .
[ سپس ]فرمود : «آنها بر ما سه حق دارند : آنان را از مساجد ، باز نداريم ، كه در آن ياد خدا كنند ؛ و آنان را از ثروت هاى عمومى باز نداريم ، تا زمانى كه دستان آنان با دست هاى ماست ؛ و با آنان پيكار نكنيم ، تا زمانى كه با ما پيكار نكنند» .

۱۱۳.المصنَّف ، ابن ابى شَيبهـ به نقل از كثير بن نَمِر ـ :مردى ، مردى [ ديگر ] را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اينان ، تو را دوزخى مى انگاشتند! امّا فرار كردند و من اين [ مرد ] را گرفتم .
فرمود : «آيا آن را كه با من پيكار نكرده است ، بكُشم ؟» .
گفت : تو را دشنام داد!
فرمود : «او را دشنام ده ، يا رها كن» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 419 (بخش ششم / پيكار سوم /
فصل سوم / شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان) .

3 / 12

تبعيد يا زندانى كردن توطئه گران

۱۱۴.شرح نهج البلاغة :گزارش شده كه عمران بن حُصَين ، از كناره گيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد ؛ چرا كه مى گفت : اگر على بميرد ، نمى دانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود ـ كه اميد داريم كشته شود ـ ، برايش اميدوارم [كه اهل نجات باشد] !

۱۱۵.الغاراتـ به نقل از سعيد اشعرى ـ :على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان ، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هَوذه بود . وى به على عليه السلام نامه نوشت كه [دو گروهِ] غنى و باهله ، فتنه كرده اند و دعا كرده اند كه دشمنت پيروز گردد .
على عليه السلام به او نوشت : «[همه] آنها را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را جا نگذار» .

صفحه از 75