۱۲۳.الطبقات الكبرىـ به نقل از عايشه ـ: نزد پيامبر خدا ، هيچ خصلتى منفورتر از دروغ نبود و هرگاه مطّلع مى شد كه يكى از اصحابش دروغى گفته است، به او بى اعتنايى مى كرد ، تا آن كه مى فهميد توبه كرده است.
  ۱۲۴.سنن ابن ماجةـ به نقل از عبد اللّه بن سلاّم ـ: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمد، مردم براى ديدن وى مى شتافتند و كسى مى گفت : پيامبر خدا وارد شد. 
 من هم با مردم رفتم تا ايشان را ببينم. وقتى چهره پيامبر خدا را ديدم ، متوجّه شدم كه چهره او چهره يك فرد دروغگو نيست. نخستين سخنى كه از پيامبر شنيدم ، اين بود كه مى فرمود : «اى مردم! به يكديگر سلام گوييد و مردم را اطعام كنيد و صله رحم به جا آوريد و شب هنگام كه مردم خفته اند، نماز بگزاريد ؛ تا به سلامت وارد بهشت شويد» .
د ـ دادگرى
قرآن
«بنا بر اين ، به دعوت بپرداز و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى كن، و هوس هاى آنان را پيروى مكن و بگو: «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم و مأمور شدم كه ميان شما عدالت كنم . خدا پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما ، از آنِ ما و اعمال شما ، از آنِ شماست . ميان ما و شما خصومتى نيست؛ خدا ميانِ ما را جمع مى كند و فرجامْ به سوى اوست» .
حديث
  ۱۲۵.امام على عليه السلام :فردى يهودى ، از پيامبر خدا چند دينار طلبكار بود . هنگامى كه آنها را مطالبه كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى مرد يهودى! فعلاً چيزى ندارم كه به تو بدهم» . 
 او گفت : اى محمّد! رهايت نمى كنم تا طلبم را بپردازى. 
 پيامبر خدا فرمود : «پس من هم با تو مى نشينم» . 
 آن قدر در كنار او نشست كه در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خواند. اصحاب پيامبر خدا ، آن مرد را تهديد مى كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان نگاه كرد و فرمود : «با او چه مى كنيد؟!» . 
 عرض كردند : اى پيامبر خدا! يك نفر يهودى ، شما را باز بدارد؟! 
 فرمود: «پروردگارم عز و جل مرا مبعوث نكرده است كه به معاهد و غير معاهد ستم كنم». 
 چون روز بالا آمد ، مرد يهودى گفت : گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست و گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست. نصف مالم را در راه خدا مى دهم . به خدا قسم ، اين كار را با تو نكردم، مگر براى اين كه اوصافى را كه از تو در تورات آمده است ، امتحان كنم. من اوصاف تو را در تورات چنين خوانده ام كه : محمّد بن عبد اللّه ، زادگاهش مكّه است و هجرتگاهش طَيْبَه ؛ نه تندخوست و نه خشن و نه داد و بيداد به راه مى اندازد و نه زبانش را به فحش و ناسزا مى آلايد. اكنون من گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست و تو پيامبر خدا هستى . اينك اموال من ، در اختيار شماست و هرگونه كه خداوند دستور داده ، درباره آن حكم فرما. 
 آن مرد يهودى ، مال و ثروت فراوانى داشت. 
 بستر پيامبر خدا ـ كه درود خدا بر او باد ـ يك عبا بود و بالش او پوستى پُر شده از الياف درخت خرما. يك شب ، آن را براى پيامبر دولا كردم. صبح كه شد ، پيامبر فرمود : «اين بستر، ديشب مرا از نماز ، باز داشت» . 
 آن گاه ، دستور داد كه يك لا شود .