وَمِن كَلامِ الإمام أبي جعفر مُحمّدِ بنِ عَليّ الباقِر عليهما السّلام
از سخنان امام محمّد بن على باقر عليه السّلام ۱
۲۸۶.كُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنكَ لِما تَرجو ؛ فإنّ موسى بنَ عِمرانَ عليه السلامُ خَرَجَ يَقتَبِسُ ناراً، فعادَ نَبِيّاً مُرسَلاً. ۲
۲۸۶.به آنچه اميدوار نيستى، اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد بسته اى كه موسى بن عمران عليه السلام در پى آوردن آتش رفت و پيامبر و رسول باز آمد.
۲۸۷.وقال (عليه السلام) لِبعضِ شيعَتِهِ: إنّا لا نُغني عَنكُم ـ واللّهِ ـ شَيئا إلّا بِالوَرَعِ، وإنّ وِلايَتَنا لا تُدرَكُ إلّا بِالعَمَلِ، وإنّ أشدَّ الناسِ يَومَ القيامةِ حَسرةً مَن وَصَفَ عَدلاً وأتى جَوراً. ۳
۲۸۷.به يكى از شيعيانش گفت: به خدا سوگند ما به كار شما نخواهيم آمد جز آن كه وارسته باشيد. و بى گمان، ولايت ما جز با عمل به دست نيايد و آن كس در قيامت بيشترين حسرت را دارد كه از عدل بگويد و ناعادلانه رفتار كند.
۲۸۸.الأدَبُ يَكونُ بِاليَدِ واكتساباً ؛ فَمَن تَكَلَّفَه قَدِرَ عَلَيهِ، والعَقلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ تَعالى يَهَبُهُ لِمَن يَشاءُ ؛ فَمَن تَكَلَّفَهُ لا يَزيدُهُ إلّا جَهلاً. ۴
وتَصديقُ قَولِهِ عليه السلام: ما جَرى عَلى بُزُرجمِهر وابنِ المُقَفَّعِ، وكانا حَكيمَيِ الفُرسِ يَعتَقِدانِ أنَّهما أبوا العَقلِ حَتّى جَرى عَلَيهِما ما شاعَ في الدُّنيا أمره وبَقِيَ عَلَى الأيّامِ ذِكرُهُ مِنَ القَتلِ الذَّريعِ والفِعلِ الشَّنيعِ، فَنَسألُ اللّهَ حُسنَ التَّوفيقِ، وأن لا يَكِلَنا إلى عُقولِنا فَنَضِلّ، ولا إلى نُفوسِنا فَنَعجَزَ، ولا إلى أحَدِ فَنَضيعَ. ۵
۲۸۸.ادب به دست آمدنى و اكتسابى است، پس هر كس بر خود سخت گيرد بر آن دست يابد ولى عقل هديه اى از جانب خداى متعال است و به هركس كه بخواهد مى بخشد، پس هركس خود را در آن به تكلّف اندازد جز نابخردى نيفزايد.
مؤلّف مى گويد: و تصديق اين گفته همان است كه بر سر بزرگمهر و ابن مقفّع آمد. آن دو حكيمان بزرگ فارس بودند و معتقد بودند كه هر دو پدر عقل و خردند تا آنكه كارهايى كردند كه خبرش در دنيا پيچيد و در روزگار باقى ماند. همچون قتل هاى فجيع و كارهاى زشت. پس از خدا حُسنِ توفيق مى خواهيم و اينكه ما را به عقل خود وانگذارد كه گمراه مى شويم و به خودمان واننهد كه ناتوان شويم و به كسى نسپارد كه تباه مى گرديم. ۶
۲۸۹.إذا عَلِمَ اللّهُ تَعالى مِن عَبدٍ حُسنَ نِيَّةٍ اكتَنَفَهُ بِالعِصمةِ. ۷
۲۸۹.چون خداى متعال حسن نيّت بنده اى را بداند او را در پرده عصمت بپيچد.
۲۹۰.اشحَنوا قُلوبَكُم بِالخَوفِ مِنَ اللّهِ تَعالى ؛ فَإن لَم تَسخَطوا شَيئاً مِن صُنعِ اللّهِ تَعالى يُلِمُّ بِكُم، فَاسألوا ما شِئتُم. ۸
۲۹۰.دل هايتان را با ترس از خداى متعال آكنده سازيد و اگر از آنچه خداى متعال ساخته و به سوى شما روانه كرده ناراحت نشديد، هر چه مى خواهيد بطلبيد.
۲۹۱.لا يَصبِرُ عَلَى المُروءَةِ إلّا صاحِبُ طَبعٍ كَريمٍ. ۹
۲۹۱.كسى جز صاحب طبع بزرگ تاب جوانمردى ندارد.
۲۹۲.وكانَ عليه السلام يقولُ: مُعالَجَةُ المَوجودِ أفضَلُ مِنِ انتِظارِ المَفقودِ. ۱۰
۲۹۲.و امام باقر مى فرمود: چاره انديشى با آنچه هست، بهتر است از نشستن به انتظار آنچه نيست.
۲۹۳.مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصيةِ اللّهِ كانَ أقرَبُ لِما يخافُ، وأفوَتُ لِما يَرجو. ۱۱
۲۹۳.هركس با نافرمانى خدا، در پى چيزى باشد، به آنچه مى ترسد، نزديك تر مى شود و اميدش بيشتر از دست مى رود.
۲۹۴.إيّاكَ والكِبرَ ! فَإنّه داعيةُ المَقتِ، ومِن بابِهِ تَدخُلُ النِّقَمُ عَلى صاحِبِهِ، وما أقَلَّ مَقامَهُ عِندَهُ، وأسرَعَ زَوالَهُ عَنهُ ۱۲ !
۲۹۴.مبادا تكبّر ورزى كه به دشمنى و نفرت مى كشد و بدبختى از دريچه آن بر متكبّر درمى آيد و تكبّر و بزرگ منشى كم مى ماند و شتابان مى رود.
۲۹۵.بِإجالةِ الفِكرِ يُسَدَّدُ الرأي المُعشِبُ، وبِحُسنِ التأنّي تَسهُلُ المَطالِبُ وبِخَفضِ الجانِبِ يُقبِلُ النَّفورُ، وبِسَعَةِ الخَلقِ تَطيبُ المَعيشةُ، وبِكَثرةِ الصَّمتِ تَكثُرُ الهَيبةُ، وبِعَدلِ المَنطِقِ تَجِبُ الجَلالةُ، وبِصالِحِ الأخلاقِ تَزكو الأعمالُ، وبِاحتِمالِ المُؤنِ يَجِبُ السُّؤدَدُ، وبِالرِّفقِ والتَّوَدُّدِ تُحبِبكَ القُلوبُ، وبِحُسنِ اللِّقاءِ يألَفُكَ الثَّناءُ، وبِإيثارِكَ عَلى نَفسِكَ تَستَحِقُّ اسمَ الكَرَمِ، وبِالصِّدقِ والوَفاءِ تَكونُ للناسِ رِضىً، وبِتَركِ الإعجابِ تأمَنُ مَقتَ ذَوي الألبابِ، وبِتَركِ ما لا يَعنيكَ يَتِمُّ لَكَ الفَضلُ، وبِالتَّواضُعِ تَنالُ الرِّفعةَ. ۱۳
۲۹۵.با چرخاندن فكر، رأى خام پخته و استوار شود، و با درنگ و تأمّل نيكو راه به سوى مقصود هموار گردد و با فروتنى، رميده و رفته باز آيد و با گشاده خلقى زندگى پاكيزه و خرّم شود و با سكوت فراوان هيبت انسان زياد گردد و سخن معتدلانه، بزرگى آورد و با اخلاق نيكو، كارها پاكيزه شود و با به عهده گرفتن زحمات، سرورى واجب آيد و با مدارا و دوستى، دلها دوستدارت گردد و با خوش برخوردى، مورد ستايش قرار گيرى و با مقدم داشتن ديگران بر خود، سزاوار نام كرم گردى و با صدق و وفا، مردم از تو خشنود شوند و با وانهادن عُجب و خودپسندى، از نفرت خردمندان ايمن مانى و با ترك بيهوده كارى، فضيلتت كامل شود و با فروتنى بلند مرتبه گردى.
۲۹۶.أمرُ الدِّينِ مَعقودٌ بِفَرضٍ عامٍّ، وواجبٍ خاصٍّ، ومُهمَلٍ مُرسَلٍ ومَحدودٍ مُستَقبَلٍ. ۱۴
تَفسيرُ الشَّريفِ المُرشِدِ أبي يَعلى مُحمَّد بنِ الحَسَنِ الجعفري الطالبي ۱۵ لِذلكَ الجَواب ـ وباللّهِ التَّوفيقُ ـ:
أمّا الفَرضُ العامُّ فَهُوَ المَعرِفَةُ بِاللّهِ تعالى لِعُمومِ اللُّطفِ بِها لِكافّةِ المُكَلَّفينَ والنَّظَرُ إنّما وَجَبَ وكانَ أوَّلَ الواجِباتِ لِأجلِ أنّه وُصلةٌ إليها، وأنّه لا طَريقَ إلَيها سِواه، وأمّا الواجِبُ الخاصُّ فَهُوَ الشُّكرُ للّهِِ تَعالى عَلى خَلقِهِ العَبدَ وإسداءِ النِّعَمِ إلَيهِ وحِباهُ، واُصولُ النِّعَمِ الَّتي هِيَ الحَياةُ والقُدرةُ والشَّهوَةُ التي لا تَتِمُّ نِعمةُ مُنعِمٍ إلّا بِتَقَدُّمِها، والعِبادةُ تُستَحَقُّ بِها ؛ لأنّ العِبادةَ كَيفيّةٌ في الشُّكرِ، وذلكَ يَخُصُّ المُنعِمَ عَلَيهِ وقَد تَلحَقُ بِذلكَ الواجِباتُ الشَّرعيّةُ التي يَتَعَيَّنُ فَرضُها عَلَى المُكَلَّفِ ولا يَقومُ فِعلُ الغَيرِ مَقامَ فِعلِهِ فيها كَالطَّهارةِ والصَّلاةِ.
وأمّا المُهمَلُ المُرسَلُ فَيُحتَمَلُ أن يَكوَن المُرادُ بِهِ النَّفَلَ، ومَندوباتِ الشَّرعِ مِن حَيثُ كانَ لِلمُكَلَّفِ الاستِكثارُ مِنها واستحقاقُ الثَّوابِ بِذلِكَ، ولاحَرَجَ عَلَيهِ في تَركِها ولا يُذَمُّ بِالعُدولِ عَنها، فَشُبِّهَت بِالمُهمَلِ المُرسَلِ مِن حَيثُ لا تَضيِيقَ فِيها، ولا عِقابَ يَلحَقُ بِالانصِرافِ عَنها.
والمَحدودُ المُستَقبَلُ ما ضُيِّقَ وَاُوجِبَ ولَم يُجعَل للمُكَلَّفِ فُسحةٌ في تَركِهِ، وتُوُعِّدَ عَلَى العُدولِ عَنهُ بِالعِقابِ.
ولَيسَ يَخرُجُ أمرُ الدِّينِ عَن هذا التَّقسيمِ عَلى طَريقِ الجُملةِ، وإن كانَ تَفصيلُهُ يَطولُ بِهِ الشَّرحُ.
۲۹۶.دين، عبارت است از فريضه اى براى همگان و واجبى بر برخى از مردمان و امرى آزاد و رها و كارى محدود و مضيّق.
«مرشد شريف ابويعلى محمّد بن حسن جعفرى طالبى ۱۶ تفسيرى درباره اين پاسخ دارد كه با توفيق جويى از خدا آن را چنين بيان مى داريم:
اما واجب همگانى، همان معرفت به خداى متعال است، چون اين لطفى بر همه مكلّفان است و بحث و نظر از اين رو واجب شد و در صدر واجبات قرار گرفت كه راه وصول به معرفت است و طريق ديگرى جز آن نيست.
و اما واجب خاصّ، همان سپاسگزارى از خداى متعال بر خلقت انسان و فرستادن نعمت ها و عطاى آنها به اوست، بويژه اساس نعمتها يعنى زندگى و توانايى و ميل ها كه هيچ نعمتى جز از پى آنها به وجود نيايد و عبادت و بندگى خدا به همينها سزاوار گردد، زيرا عبادت گونه اى سپاسگزارى است و اين به كسى اختصاص دارد كه نعمتش بخشيده اند. و گاه واجبات شرعى را نيز به اين گونه ملحق كرده اند، واجبات عينى مانند طهارت و نماز كه بر شخص مكلّف واجب است و كس ديگرى نمى تواند به جايش ادا كند.
و امّا آنچه آزاد و رهاست، ممكن است منظور از آن، نافله ها و مستحبّات شرعى باشد از اين جهت كه مكلّف مى تواند با افزودن آنها بر اعمال خود، سزاوار پاداش شود، اگر چه مشكلى در ترك آنها نيست و به سبب انجام ندادن آنها سرزنش نمى شود، پس چون سختى و تنگى در آنها نيست و عقوبتى بر رويگردانى از آنها نيست، به آزاد و رها تشبيه شد.
و محدود و مضيّق آن است كه واجب است و مفرّى از آنها نيست و براى مكلّف گريزگاهى از ترك آنها نهاده نشده و بر انجام ندادن آنها، وعده عقاب داده شده است. و دين اجمالاً از اين تقسيم خارج نيست، اگر چه تفصيل آن شرح را طولانى مى كند.
۲۹۷.تَوَقّي الصَّرعةِ خَيرٌ مِن سؤالِ الرَّجعةِ. ۱۷
۲۹۷.حفظ خود از فروغلتيدن بهتر از درخواست بازگشت است.
۲۹۸.وقال عليه السلام لابنِهِ جَعفرٍ عليه السلام: يا بُنيّ، إذا أنعَمَ اللّهُ عَلَيكَ بِنِعمةٍ فَقُل: الحَمدُ للّهِِ وإذا حَزَبَكَ أمرٌ فَقُل: لاحَولَ ولاقُوّةَ إلّا بِاللّهِ، وإذا أبطأ عَليكَ الرِّزقُ فَقُل: أستغفِرُ اللّهَ. ۱۸
۲۹۸.امام باقر به پسرش امام جعفر عليه السلام فرمود: پسر عزيزم، چون خداوند نعمتى بر تو بخشيد بگو: الحمدللّه (ستايش ويژه خداست) و چون چيزى تو را انديشناك كرد بگو: لاحول ولا قوة إلّا باللّه (تغيير و نيرويى به جز خدا نيست) و چون روزى ات دير رسيد بگو: استغفراللّه (از خدا آمرزش مى خواهم).
۲۹۹.وقالَ لَهُ أيضاً: يا بُنَيَّ، إنَّ اللّهَ تعالى خَبَّأَ ثَلاثَةَ أشياءٍ في ثَلاثَةِ أشياءٍ: خَبَّأَ رِضاهُ
في طاعَتِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ مِنَ الطَّاعَةِ شَيئاً، فَلَعَلَّ رِضاهُ فيهِ، وَخَبَّأَ سَخَطَهُ في مَعصِيَتِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ مِنَ المَعصِيَةِ شَيئًا فَلَعَلَّ سَخَطَهُ فيهِ، وَخَبَّأَ أولِياءهُ في خَلقِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ أحَدًا فَلَعَلَّ ذلكَ الوَلِيُّ. ۱۹
۲۹۹.خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان كرده است: خشنودى اش را در اطاعتش پنهان كرده، پس هيچ طاعتى را كوچك مشمار كه شايد خشنودى او در آن باشد و ناخشنودى اش را در نافرمانى از خود پنهان كرده، پس هيچ نافرمانى اى را كوچك مشمار كه شايد ناخشنودى اش در آن باشد و اوليايش را در خلقش پنهان كرده، پس هيچ كس را كوچك مشمار كه شايد ولّى خدا باشد.
۳۰۰.إنّ قوما عَبَدوا اللّهَ رَغبةً فَتِلكَ عِبادةُ التُّجّارِ، وإنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ رَهبةً فَتِلكَ عِبادةُ العَبيدِ، وإنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ شُكرا فَتِلكَ عِبادةُ الأحرارِ. ۲۰
۳۰۰.مردمى خدا را به طمع پرستيدند و آن عبادت تاجران است و مردمى خدا را از ترس، پرستيدند و آن عبادت بردگان است و مردمى خدا را از سر سپاس پرستيدند و آن عبادت آزادگان است.
۳۰۱.وقالَ: صانِعِ المُنافِقَ بِلِسانِكَ، وأخلِص وُدَّكَ للمؤمنين، وإن جالَسَكَ يَهودِيٌّ فأحسِن مُجالَسَتَهُ. ۲۱
۳۰۱.با منافق به زبانت سازگارى نشان ده و با مؤمنان، دوستيت را خالص ساز و اگر حتّى يهودى اى با تو همنشين شد، با او به نيكويى همنشينى كن.
۳۰۲.وقالَ الجاحِظُ: جَمَعَ الباقِرُ عليه السلام صَلاحَ شأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ، فَقالَ عليه السلام: صَلاحُ شَأنِ التَّعايُشِ وَالتَّعاشُرِ مِل ءُ مِكيالٍ ثُلثاهُ فِطَنٌ، وثُلثٌ تَغافُلٌ. ۲۲
۳۰۲.جاحظ مى گويد: امام باقر روش نيكو زيستن در دنيا را در دو كلمه گرد آورده و فرموده است: سامان يافتن همزيستى و معاشرت به پيمانه پرى ماند كه دو سومش هوشمندى و يك سومش ناديده گرفتن (خطاى ديگران) است.
۳۰۳.وقالَ عليه السلام لِرَجُلٍ هَنَّأَهُ بِمَولودٍ: أسألُ اللّهَ تَعالى أن يَجعَلَهُ خَلَفاً مَعَكَ وخَلَفاً بَعدَكَ، فَإنَّ الرَّجُلَ يَخلُفُ أباهُ في حَياتِهِ ومَوتِهِ. ۲۳
۳۰۳.در تهنيت به مردى در تولّد فرزندش: از خداوند متعال مى خواهم كه او را جانشينت در زندگى و نيز پس از خودت بنمايد كه مرد، جانشين پدرش در زندگى و پس از مرگ است.
۳۰۴.وكانَ عليه السلام يَدعو ويَقولُ: اللّهُمّ أعِنِّي عَلَى الدُّنيا بِالغِنى، وعَلى الآخِرةِ بِالعَفوِ. ۲۴
۳۰۴.امام باقر عليه السلام دعا مى كرد و مى گفت: خدايا مرا در دنيا با بى نيازى يارى ده و در آخرت با عفو.
۳۰۵.لاعُذرَ لِلمُعتَلِّ ۲۵ عَلى رَبِّهِ، ولاتَوبةَ لِلمُصِرِّ عَلى ذَنبِهِ. ۲۶
۳۰۵.درنگ كننده بهانه جو را نزد پروردگارش عذرى و پافشارى كننده بر گناه را توبه اى نيست.
۳۰۶.الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ خَيرٌ مِنَ الاقتِحامِ في الهَلَكةِ، وتَركُكَ حَديثا لَم تَروِهِ خَيرٌ مِن رُوايَتِكَ حَديثاً لَم تُحصِهِ. إنّ عَلى كُلِّ حَقٍّ نورا، وما خالَفَ كِتابَ اللّهِ تعالى فَدَعوهُ. ۲۷
إنّ أسرَعَ الخَيرِ ثَواباً البِرُّ، وإنّ أسرَعَ الشَّرِّ عُقوبةً البَغيُ، وكَفى بِالمَرءِ عَيباً أن يَنظُرَ مِنَ الناسِ ما يَعمى عَنهُ مِن نَفسِهِ، يُعَيِّرُ الناسَ بِما لا يَستَطيعُ تَركَهُ، أو يؤذي جَليسَهُ بِما لا يَعنيهِ. ۲۸
۳۰۶.توقّف در امور مشتبه بهتر از فرو رفتن در هلاكت است و نقل نكردن حديث بهتر از نقل كردن آن است بى آن كه معنايش را دريافته باشى. بى گمان بر هر حقيقتى، هاله اى از نور است و آنچه را كه با كتاب خداى متعال مخالف است وانهيد.
بى گمان (در ميان نيكى ها) نيكى به ديگران سريعترين پاداش و (در ميان شرارت ها) ظلم و تجاوز سريعترين عقوبت را دارد، و در عيب آدمى همين بس كه عيب را در خود نبيند و آن را در مردم بيابد و مردم را به چيزى سرزنش كند كه خود قدرت تركش را ندارد، يا همنشين خود را با بيهوده گويى آزار دهد.
۳۰۷.الغَلَبةُ بِالخَيرِ فَضيلةٌ، وَبِالشَّرِّ قَبيحةٌ. ۲۹
۳۰۷.با نيكى چيره گشتن، فضيلت است و با شرارت، قباحت و زشتكارى.
۳۰۸.ورَوى هشامُ بنُ محمّد، عَن أبيهِ قالَ: قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام في بعضِ ما شَكوتُ إلَيهِ: استتر ۳۰ مِنَ الشامِتينَ بِحُسنِ العَزاءِ عَنِ المَصائبِ. ۳۱
۳۰۸.هشام بن محمّد از پدرش: به امام باقر عليه السلام شكوه كردم به من فرمود: با نيك تحمل كردن مصيبت، خود را از شماتت سرزنش كنندگان ايمن بدار.
۳۰۹.قال: وسَمِعتُه عليه السلام يَقولُ: العَبدُ مَنِ استَعَبَدتهُ المَقابِحُ. ۳۲
۳۰۹.همو مى گويد و شنيدم كه مى فرمايد: بنده كسى است كه زشتى ها او را به بند كشيده باشند.
۳۱۰.(ما عَرَفَ الخَيرَ مَن لَم يَتَّبِعُه، و) ما عَرَفَ الشَّرَّ مَن لم يَجتَنِبهُ. ۳۳
۳۱۰.كسى كه از نيكى پيروى نكند، آن را نشناخته و كسى كه از شرّ پرهيز نكند، آن را نشناخته است.
۳۱۱.اعرِفِ الخَيرَ لِتَعَمَلَ بِهِ، واعرِفِ الشَّرَّ لِئلّا تَقَعَ فيهِ. ۳۴
۳۱۱.نيكى را بشناس تا بدان عمل كنى و شرّ را بشناس تا در آن نيفتى.
۳۱۲.قالَ: وكانَ عليه السلام يَقولُ: أوَّلُ الحَزمِ المَشورَةُ لِذي الرَّأيِ الناصِحِ، والعَمَلُ بِما يُشيرُ بِهِ. ۳۵
۳۱۲.همو مى گويد: و امام باقر عليه السلام مى فرمود: سر آغاز استوارانديشى مشورت با خيرخواهان صاحب نظر است و عمل به آنچه نظر داده اند.
۳۱۳.أخوكَ مَن واساكَ. ۳۶
۳۱۳.برادرت آن است كه تو را با خود سهيم كند.
۳۱۴.مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ، عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم يَعلَمُ. ۳۷
۳۱۴.هركس به آنچه مى داند عمل كند، خداوند آنچه را نمى داند به او مى آموزد.
۳۱۵.وقالَ جابِرٌ: دَخَلتُ علَى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ـ ونَحنُ (جَميعا ما قَضَينا ـ نُسُكَنا ـ فَقُلتُ:) أوصِنا يابنَ رَسولِ اللّهِ.
فَقالَ: لِيُعِن قَوِيُّكُم ضَعيفَكُم، وليَعطِف غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكِم، وليَنصَحِ الرَّجُلُ أخاهُ كَنَصيحَتِهِ لِنَفسِهِ، واكتُموا أسرارَكُم، ولا تَحمِلوا الناسَ عَلى رِقابِنا وانظُروا أمَرنا وما جاءكُم عَنّا ؛ فَإن وَجدتُموهُ مُوافِقاً للقُرآنِ فَهُوَ مِن قَولِنا، وما لَم يَكُن لِلقُرآنِ مُوافِقاً فَقِفوا عِندَهُ، ورُدّوهُ إلَينا حتّى نَشرَحَ لَكُم ما شُرِحَ لَنا. ۳۸
۳۱۵.جابر گويد: با گروهى كه همگى هنوز اعمال حجّ را تمام نكرده بوديم بر امام باقر عليه السلام درآمديم؛ من گفتم: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله ما را سفارشى كن.
امام فرمود: توانايتان به ناتوانتان كمك كند و ثروتمندتان به نيازمندتان توجّه و هركس براى برادرش خيرخواهى كند آن چنان كه براى خود مى كند و رازهايتان را پنهان بداريد و مردم را بر ما مسلّط مداريد و در فرمان ما و در آنچه از ما به شما مى رسد دقّت كنيد، اگر آن را موافق قرآن يافتيد، از گفتار ماست و در آنچه با قرآن موافق نبود توقّف كنيد و به ما بازگردانيد تا آنچه را برايمان شرح شده، برايتان شرح دهيم.
۳۱۶.واجتَمعَ عِندَه عليه السلام: قَومٌ مِن بَني هاشِمٍ وغَيرِهِم فَقالَ لَهُم: اتَّقوا اللّهَ شيعةَ آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله وكونوا النُّمرُقَةَ ۳۹ الوُسطى، يَرجِعُ إلَيكم الغالي، ويَلحَقُ بِكُمُ التالي.
قالوا: وما الغالي؟ قال: الَّذي يَقولُ فينا ما لا نَقولُهُ في أنفُسِنا.
قالوا: فَما التالي؟ قالَ: الذي يَطلُبُ الخَيرَ فَيزيدُ فيهِ خَيرا، إنّه واللّهِ ما بَينَنا وبينَ اللّهِ قرابةٌ، ولا لَنا على اللّهِ مِن حُجّةٍ، ولا نَتَقَرَّبُ إلَيهِ إلّا بِالطاعةِ، مَن كانَ مِنكُم مُطيعاً للّهِ يَعمَلُ بِطاعَتِهِ نَفَعَتهُ وِلايَتُنا أهلَ البَيتِ، ومَن كانَ مِنكُم عاصِيا للّهِِ يَعمَلُ بِمَعاصيهِ لَم تَنفَعهُ وِلايَتُنا، (وَيحَكُم، لا تَغتَرُّوا). ۴۰
۳۱۶.گروهى از بنى هاشم و ديگران نزد حضرتش گرد آمدند. حضرت به آنان فرمود: اى شيعه آل محمّد صلى الله عليه و آله از خدا پروا كنيد و تكيه گاه ميانه باشيد، غالى به شما باز گردد و تالى به شما بپيوندد.
گفتند: غالى كيست؟ فرمود: كسى كه در باره ما چيزى مى گويد كه ما درباره خود نمى گوييم.
گفتند: تالى كيست؟ فرمود: آن كه به دنبال خير است و خيرش افزوده مى شود. به خدا سوگند ميان ما و خدا، خويشى اى نيست و ما حجّتى بر خدا نداريم و جز با فرمانبرداريش به او نزديكى نمى جوييم. هركس از شما فرمانبردار خدا باشد و به فرمان او عمل كند، ولايت ما أهل بيت به او سود دهد و هركس از شما خدا را نافرمان و معصيت كار باشد، ولايت ما او را سودى نبخشد ؛ واى بر شما فريفته مشويد.
۳۱۷.وقالَ لَهُ بَعضُ شيعَتِهِ: أوصِني ـ وهُوَ يُريدُ سَفَرا ـ فَقالَ لَهُ عليه السلام: لا تَسيرَنَّ شِبرا وأنت حاقِنٌ ۴۱، ولا تَنزِلَنَّ عَن دابّتِكَ لَيلاً لِقضاءِ حاجةٍ إلّا ورِجلِكَ في - خُفٍّ، ولا تبولَنّ في نَفَقٍ، ولا تَذوقَنّ بَقَلةً ولا تَشَمُّها حَتّى تَعلَمَ ما هِيَ، ولا تَشرَب مِن سِقاءٍ حَتّى تَعلَمَ ما فيهِ، واحذَر مَن تَعرِفُ، ولا تَصحَب مَن لا تَعرِفُ. ۴۲
۳۱۷.يكى از شيعيان حضرتش عزم سفر داشت و سفارشى خواست. حضرت به او فرمود:
يك وجب هم با حالت حبس پيشاب راه مسپار و شب از مركبت براى قضاى حاجت پياده مشو، مگر آن كه كفش به پا داشته باشى و در نقب و دالان بول مكن و هيچ سبزى اى را مچش و بو مكن تا آن كه بدانى چيست و از هيچ ظرفى منوش تا آن كه بدانى در آن چيست و از كسى كه مى شناسى برحذر باش و با كسى كه نمى شناسى همراه مشو.
۳۱۸.تَعَلَّموا العِلمَ ؛ فَإنّ تَعَلُّمَهُ حَسَنةٌ، وطَلَبُهُ عِبادةٌ، ومُذاكَرَتَهُ تَسبيحٌ، والبَحثَ عَنهُ جِهادٌ، وتَعليمَهُ صَدَقةٌ، وبَذلُهُ لِأهلِهِ قُربةٌ. والعِلمُ مَنارُ الجَنَّةِ واُنسٌ في الوَحشةِ، وصاحِبٌ في الغُربةِ، ورَفيقٌ في الخَلوَةِ، ودَليلٌ عَلَى السَّرّاءِ، وعَونٌ عَلَى الضَّرَّاءِ، وزَينٌ عِندَ الأخِلّاءِ، وسِلاحٌ عَلَى الأعداءِ، يَرفَعُ اللّهُ بِهِ قَوماً لِيَجعَلَهُم في الخَيرِ أئمَّةً يُقتَدى بِفِعالِهِم، وتُقتَصُّ آثارُهم، ويُصَلِّي عَلَيهِم كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ، وحيتانُ البَحرِ وهَوامُّهُ، وسِباعُ البَرِّ وأنعامُهُ. ۴۳
۳۱۸.دانش را فرا گيريد كه فراگرفتنش نيكى است، و پى جوييش عبادت، و به گفت وگو نهادن آن تسبيح، و بحث از آن جهاد، و آموزشش صدقه، و بذل آن به اهلش، مايه نزديكى به خداست. دانش نشان دهنده و راهنماى به سوى بهشت است و مونس تنهايى و يار غربت و همراه خلوت و در خوشى و ناخوشى راهنما و زيورى براى همدلان و سلاحى عليه دشمنان است.
خداوند كسانى را با آن برمى كشد تا پيشواى نيكى قرارشان دهد و به ايشان اقتدا و از آثارشان اقتباس كنند و هر تر و خشكى، حتى ماهيان و جانوران دريا و درندگان و چهارپايان خشكى، براى آنها آمرزش مى طلبند
۳۱۹.إنّ طَبائَع الناسَِ كُلَّها مُرَكَّبةٌ عَلَى الشَّهوةِ والرَّغبةِ والحِرصِ والرَّهبَةِ والغَضَبِ واللَّذَّةِ، إلّا أنَّ في الناسِ مَن قَد ذَمَّ هذهِ الخِلالَ بِالتَّقوى والحَياءِ والأَنَفِ ۴۴، فإذا دَعَتكَ نَفسَكَ إلى كَبيرةٍ منَ الأمرِ فارمِ بِبَصَرِكَ إلى السَّماءِ، فإن لَم تَخَف مِمَّن فيها، فانظُر إلى مَن في الأرض لَعَلَّكَ أن تَستَحيِيَ مِمَّن فيها، فإن كُنتَ لا مِمَّن في السَّماءِ تَخافُ، ولا مِمَّن في الأرضِ تستحيي، فَعُدَّ نَفسَكَ في البَهائمِ. ۴۵
۳۱۹.طبيعت مردمان، مركّب از خواهش و ميل و حرص و ترس و خشم و لذّت است، جز آن كه در برخى از مردم، اين خصلتها با رويه اى از تقوا و حيا و عار پوشيده شده است. پس چون نفست تو را به گناه بزرگى فرا خواند، نگاهت را به آسمان بينداز، پس اگر از كسى كه در آن است نمى ترسى، به زمين بنگر شايد از كسى كه در آن است حيا كنى، پس اگر نه از كسى كه در آسمان است مى ترسى و نه از كسى كه در زمين است حيا مى ورزى، خود را از چهارپايان بشمار.
۳۲۰.ما أقبَحَ الأَشَرَ عِندَ الظَّفَرِ، والكآبةَ عِندَ النائبةِ، والغِلظةَ عَلى الفَقيرِ، والقَسوةَ عَلَى الجارِ، ومُشاحَنةَ ۴۶ القَريبِ، والخِلافَ على الصاحِبِ، وسوءَ الخُلقِ عَلَى الأهلِ، والاستِطالةَ بِالقُدرةِ، والجَشَعَ مَعَ الفَقرِ، والغيبةَ لِلجَليسِ، والكَذِبَ في الحَديثِ، والسَّعيَ بِالمُنكَرِ، والغَدرَ مِنَ السُّلطانِ، والخُلفَ من ذي المُروءة ۴۷ !
۳۲۰.چه زشت است سرمستى به گاه پيروزى، و اندوه و پريشانى هنگام مصيبت و درشتى با فقير و سنگدلى با همسايه، و دشمنى با خويشاوند، و مخالفت با همراه، و بدخويى با خانواده، و دست درازى به گاه قدرت، و حرص زدن در وقت نادارى، و غيبت همنشين كردن، و سخن دروغ گفتن، و كوشيدن در كار زشت و نيرنگ از سلطان، و خلف وعده از جوانمرد.
۳۲۱.وَقيلَ لَهُ عليه السلام: مَن أعظَمُ الناسِ قَدراً ؟ فَقالَ: مَن لا يبالي في يَدِ مَن كانتِ الدُّنيا. ۴۸
۳۲۱.به حضرتش گفته شد: گران قدرترين مردم كيست؟ فرمود: آن كه اهميتى ندهد دنيا به دست كيست.
۳۲۲.وقيلَ له عليه السلام: مَن أكرَمُ الناسِ نَفساً؟ فَقالَ: مَن لا يَرَى الدُّنيا لِنَفسِهِ قَدراً. ۴۹
۳۲۲.به حضرتش گفته شد: بزرگوارترين مردم كيست؟ فرمود: آن كه دنيا را بهاى خود نبيند.
۳۲۳.وقالَ حُمرانُ بنُ أعيَنُ: سَمِعتُ أبا جَعفرٍ عليه السلام يَقولُ: إنّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى فَضَّلَ الإيمانَ عَلَى الإسلامِ بِدَرَجةٍ، كَما فَضَّلَ الكَعبةَ عَلى المَسجِدِ الحَرامِ. ۵۰
۳۲۳.حمران بن اعين مى گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند سبحان و متعال، ايمان را يك درجه بر اسلام برترى داده، همان گونه كه كعبه را بر مسجدالحرام برترى بخشيده است.
۳۲۴.المُروءَةُ: الفِقهُ في الدِّينِ، والصَّبرُ عَلى النَّوائبِ، وحُسنُ التَّقديرِ في المَعيشةِ. ۵۱
۳۲۴.مروّت، فهم عميق دين و شكيبايى بر مصيبت ها و نيك اندازه گيرى در زندگى است.