حدیث غدیر در کلام امام باقر علیه السلام

حدیث غدیر در کلام امام باقر علیه السلام

و تكميل شدن نعمت من بر خلقم، با پيروى از ولىّ من و اطاعت از اوست و از اين روست كه زمينم را بى ولىّ و سرپرست ، رها نمى كنم، تا حجّت من بر خلقم باشد. پس با ولايت وليّم، على ، كه مولاى هر مرد و زن با ايمان است و بنده ام، وصىّ پيامبرم، جانشين پس از پيامبرم و حُجّت رسايم بر خلقم، «امروز ، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين اسلام را برايتان پسنديدم» .

🔅 الإمام الباقرعليه السلامـ في قَولِهِ تَعالى :«يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»ـ :هِيَ الوِلايَةُ .[۱]

امام باقر عليه السلام ـ درباره سخن خداى متعال :  «اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزارده اى»  ـ: آن ، ولايت است.

🔸🔸🔸

🔅الإمام الباقرعليه السلام:حَجَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ المَدينَةِ ـ وقَد بَلَّغَ جمَيعَ الشَّرائِعِ قَومَهُ ، غَيرَ الحَجِّ وَالوِلايَةِ ـ فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ اسمُهُ يُقرِئُكَ السَّلامَ ، ويَقولُ لَكَ : إنّي لَم أقبِض نَبِيّا مِن أنبِيائي ولا رَسولاً مِن رُسُلي إلّا بَعدَ إكمالِ ديني ، وتَأكيدِ حُجَّتي ، وقَد بَقِيَ عَلَيكَ مِن ذاكَ فرَيضَتانِ مِمّا تَحتاجُ أن تُبَلِّغَهُما قَومَكَ : فَريضَةُ الحَجِّ ، وفَريضَةُ الوِلايَةِ وَالخِلافَةِ مِن بَعدِكَ ؛ فَإِنّي لَم اُخلِ أرضي مِن حُجَّةٍ ، ولَن اُخلِيَها أبَدا . فَإِنَّ اللّهَ ـ جَلَّ ثَناؤُهُ ـ يَأمُرُكَ أن تُبَلِّغَ قَومَكَ الحَجَّ ، وتَحُجَّ ، ويَحُجَّ مَعَكَ مَنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً مِن أهلِ الحَضَرِ وَالأَطرافِ وَالأَعرابِ ، وتُعَلِّمَهُم مِن مَعالِمِ حَجِّهِم مِثلَ ما عَلَّمتَهُم مِن صَلاتِهِم وزَكاتِهِم وصِيامِهِم ، وتوقِفَهُم مِن ذلِكَ عَلى مِثالِ الَّذي أوقَفتَهُم عَلَيهِ مِن جَميعِ ما بَلَّغتَهُم مِنَ الشَّرائِعِ .

فَنادى مُنادي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي النّاسِ : ألا إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُريدُ الحَجَّ ، وأن يُعَلِّمَكُم مِن ذلِكَ مِثلَ الَّذي عَلَّمَكُم مِن شَرائِعِ دينِكُم ، ويوقِفَكُم مِن ذلِكَ عَلى ما أوقَفَكُم عَلَيهِ مِن غَيرِهِ .

فَخَرَجَ صلى الله عليه و آله ، وخَرَجَ مَعَهُ النّاسُ ، وأصغَوا إلَيهِ ؛ لِيَنظُروا ما يَصنَعُ فَيَصنَعوا مِثلَهُ . فَحَجَّ بِهِم ، وبَلَغَ مَن حَجَّ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ مِن أهلِ المَدينَةِ وأهلِ الأَطرافِ وَالأَعرابِ ـ سَبعينَ ألفَ إنسانٍ ، أو يَزيدونَ ، عَلى نَحوِ عَدَدِ أصحابِ موسَى السَّبعينَ ألفا ...

فَلَمّا وَقَفَ بِالمَوقِفِ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام عَنِ اللّهِ عزّوجلّ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عزّوجلّ يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : إنَّهُ قَد دَنا أجَلُكَ ومُدَّتُكَ ، وأنَا مُستَقدِمُكَ عَلى ما لابُدَّ مِنهُ ولا عَنهُ مَحيصٌ ، فَاعهَد عَهدَكَ ، وقَدِّمُ وَصِيَّتَكَ ، وَاعمِد إلى ما عِندَكَ ؛ مِنَ العِلمِ ، وميراثِ عُلومِ الأَنبِياءِ مِن قَبلِكَ ، وَالسِّلاحِ ، وَالتّابوتِ ، وجَميعِ ما عِندَكَ مِن آياتِ الأَنبِياءِ ، فَسَلِّمهُ إلى وَصِيِّكَ وخَليفَتِكَ مِن بَعدِكَ ؛ حُجَّتِي البالِغةِ عَلى خَلقي ؛ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَأَقِمهُ لَلنّاسِ عَلَما ، وجَدِّد عَهدَهُ وميثاقَهُ وبَيعَتَهُ ، وذَكِّرهُم ما أخَذتَ عَلَيهِم مِن بَيعَتي وميثاقِي الَّذي واثَقتَهُم بِهِ ، وعَهدِي الَّذي عَهِدتَ إلَيهِم ؛ مِن وِلايَةِ وَلِيّي ومَولاهُم ومَولى كُلِّ مَؤمِنٍ ومَؤمِنَةٍ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؛ فَإِنّي لَم أقبِض نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ إلّا مِن بَعدِ إكمالِ ديني وحُجَّتي ، وإتمامِ نِعمَتي ؛ بِوِلايَةِ أولِيائي ، ومُعاداةِ أعدائي ، وذلِكَ كَمالُ تَوحيدي وديني .

وإتمامُ نِعمَتي عَلى خَلقي بِاتِّباعِ وَلِيّي وطاعَتِهِ ؛ وذلِكَ أنّي لا أترُكُ أرضي بِغَيرِ وَلِيٍّ ولا قَيِّمٍ ؛ لِيَكونَ حُجَّةً لي عَلى خَلقي فَ  «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَـمَ دِينًا»  بِوِلايَةِ وَلِيّي ومَولى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ؛ عَلِيٍّ عَبدي ، ووَصِيِّ نَبِيّي ، وَالخَليفَةِ مِن بَعدِهِ ، وحُجَّتِي البالِغَةِ عَلى خَلقي ، مَقرونَةٌ طاعَتُهُ بِطاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيّي ، ومَقرونَةٌ طاعَتُهُ مَعَ طاعَةِ مُحَمَّدٍ بِطاعَتي ، مَن أطاعَهُ فَقَد أطاعَني ، ومَن عَصاهُ فَقَد عَصاني ، جَعَلتُهُ عَلَما بَيني وبَينَ خَلقي ... .

فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمِّ ـ قَبلَ الجُحفَةٍ بِثَلاثَةِ أميالٍ ـ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ـ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَت مِنَ النَّهارِ ـ بِالزَّجرِ وَالاِنتِهارِ ، وَالعِصمَةِ مِنَ النّاسِ ! فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عزّوجلّ يُقرِئُكَ السَّلامَ ، ويَقولُ لَكَ :  «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»  في عَلِيٍّ ،  «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»  . وكانَ أوائِلُهُم قَريبا مِنَ الجُحفَةِ ، فَأَمَرَهُ بِأَن يَرُدَّ مَن تَقَدَّمَ مِنهُم ، ويَحبِسَ منَ تَأَخَّرَ عَنهُم ، في ذلِكَ المَكانِ ؛ لِيُقيمَ عَلِيّا لِلنّاسِ عَلَما ، ويُبَلِّغَهُم ما أنزَلَ اللّهُ تَعالى في عَلِيٍّ عليه السلام ، وأخبَرَهُ بِأَنَّ اللّهَ عزّوجلّ قَد عَصَمَهُ مِن النّاسِ . [۲]

🔅امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا از مدينه حج گزارْد، در حالى كه پيش از آن، همه فرمان هاى دينى را، جز حج و ولايت ، به امّتش ابلاغ كرده بود. پس، جبرئيل عليه السلام به نزدش آمد و گفت :

اى محمّد! خداوند ـ نامش بزرگ باد! ـ به تو سلام مى رساند و مى گويد : «من هيچ يك از پيامبران و فرستادگانم را جز پس از تكميل دين و استوار كردن حجّتم، قبض روح نكرده ام و از اين دين، دو فريضه به عهده تو مانده كه نياز است به قومت برسانى. فريضه حج و فريضه ولايت و خلافت پس از خودت ؛ چرا كه من زمينم را از حجّت، تهى ننهادم و هرگز آن را تهى نمى نهم». خداوند ـ ستايشش شكوهمند باد! ـ به تو فرمان مى دهد كه حج را به قومت ابلاغ كنى و خود ، حج بگزارى و نيز هر كس از شهرنشينان و اطراف و اكناف و باديه نشينان كه مى توانند ، با تو حج بگزارند. دانستنى هاى حج را به آنان بياموز، همچنان كه نماز و زكات و روزه شان را به آنان آموختى و همان گونه كه آنان را از همه آيين ها و فريضه ها آگاه كردى، از آن هم آگاهشان كن.

منادىِ پيامبر خدا در ميان مردم ، ندا در داد : هان! پيامبر خدا آهنگ حج دارد و همان گونه كه آيين هاى دينتان را به شما آموخته، آن را هم به شما بياموزد و همان گونه كه شما را از احكام ديگر آگاه كرده بود ، از آن هم آگاهتان كند .

پيامبر صلى الله عليه و آله [ از مدينه] حركت كرد و مردم هم با او حركت كردند و به او توجه داشتند تا ببينند او چه مى كند تا آنها هم همان كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان حج گزارد . حاجيانِ همراه پيامبر خدا از اهل مدينه و اطراف و باديه نشينان، هفتاد هزار نفر يا بيشتر بودند، همانند اصحاب موسى كه هفتاد هزار تن بودند ... .

پس چون در مَوقِف[۳]وقوف كرد، جبرئيل از سوى خداى عز و جل به نزدش آمد و گفت : اى محمّد! خداى عز و جل به تو سلام مى رساند و مى گويد : «اجلت فرا رسيده و مدّتت پايان يافته است و به زودى تو را به جايى خواهم بُرد كه چاره و گريزى از آن نيست. پس سفارشت را بكن و وصيّتت را جلو انداز و آنچه را از علم و ميراث علمى پيامبران پيشينت و سلاح و صندوق و همه آيات پيامبران كه نزد توست، گرد آر و به وصى و جانشين پس از خودت، يعنى : حجّت رساى من بر خلقم، على بن ابى طالب ، بسپار.

پس، او را رهبر مردم معرّفى و عهد و پيمان و بيعتش را تجديد كن و هر آنچه از بيعت و پيمان من كه با آنان بسته اى و هر تعهّدى كه به من داده اند، به آنان يادآورى كن، از جمله : ولايت ولىّ من و مولاى آنان و مولاى هر مرد و زن با ايمان، على بن ابى طالب را چرا كه من هيچ يك از پيامبران را قبض روح نكردم، جز آن كه دين و حجّتم را با ولايتِ اوليايم و دشمنى دشمنانم به كمال رساندم ونعمتم را كامل كردم. اين است كمال توحيد و آيين من.

و تكميل شدن نعمت من بر خلقم، با پيروى از ولىّ من و اطاعت از اوست و از اين روست كه زمينم را بى ولىّ و سرپرست ، رها نمى كنم، تا حجّت من بر خلقم باشد. پس با ولايت وليّم، على ، كه مولاى هر مرد و زن با ايمان است و بنده ام، وصىّ پيامبرم، جانشين پس از پيامبرم و حُجّت رسايم بر خلقم،  «امروز ، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين اسلام را برايتان پسنديدم»  .

اطاعت از او با اطاعت از پيامبرم محمّد و اطاعت از او و محمّد، با اطاعت از من همراه است. هر كس از او اطاعت كند، از من اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچد، از من سرپيچى كرده است. او را نشانِ ميان خود و خلقم كرده ام...».

چون پيامبر صلى الله عليه و آله به غدير خم در سه ميلى جحفه ، رسيد، جبرئيل عليه السلام ، پنج ساعتْ گذشته از روز ، نزدش آمد و او را از محفوظ ماندنش از [ گزند] مردم و باز داشتن آنان از آزار رساندن به وى خبر داد و گفت : اى محمّد! خداى عز و جل به تو سلام مى رساند و درباره على عليه السلام مى گويد :  «اى پيامبر! آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزارده اى و خداوند، تو را از [ گزند ]مردم ، حفظ مى كند»  .

جلوى جمعيّت به نزديك جحفه رسيده بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد كه هر كه جلو رفته، باز گردد و منتظر كسانى بماند كه عقب مانده اند، تا على را براى مردم به عنوان «رهبر» معرّفى نمايد و آنچه را خداى متعال درباره على عليه السلام نازل كرده بود، به آنان برساند ؛ زيرا جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه خداى عز و جل او را از [ گزند] مردم ، حفظ كرده است.

🔸🔸🔸

🔅 الإمام الباقرعليه السلام: لَمّا أنزَلَ اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ :«يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَـفِرِينَ»، ـقالَ ـ : فَأَخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِ عَلِيٍّ فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لَم يَكُن نَبِيٌّ مِنَ الأَنبِياءِ مِمَّن كانَ قَبلي إلّا وقَد عُمِّرَ ثُمَّ دَعاهُ اللّهُ فَأَجابَهُ ، واُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وأنَا مَسؤولٌ وأنتُم مَسؤولونَ ، فَما أنتُم قائِلونَ ؟  قالوا : نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ، ونَصَحتَ ، وأدَّيتَ ما عَلَيكَ ؛ فَجَزاكَ اللّهُ أفضَلَ ما جَزَى المُرسَلينَ . فَقالَ : اللّهُمَّ اشهَد .  ثُمَّ قالَ : يا مَعشَرَ المُسلِمينَ ، لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ : اُوصي مَن آمَنَ بي وصَدَّقَني بِوِلايَةِ عَلِيٍّ ، ألا إنَّ وِلايَةَ عَلِيٍّ وِلايَتي، ووِلايَتي وِلايَةُ رَبّي (۱) عَهدا عَهِدَهُ إلَيَّ رَبّي وأمَرَني أن اُبَلِّغَكُموهُ .  ثُمَّ قالَ : هَل سَمِعتُم ـ ثَلاثَ مَرّاتٍ يَقولُها ـ ؟ فَقالَ قائِلٌ : قَد سَمِعنا يا رَسولَ اللّهِ .[۴]

امام باقر عليه السلام :چون خداوند بر پيامبرش [ آيه: ]«اى پيامبر! آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزارده اى و خداوند، تو را از مردم ، حفظ مى كند. خداوند ، كافران را هدايت نمى كند»را نازل كرد، پيامبر خدا دست على عليه السلام را گرفت و گفت : «اى مردم! هيچ يك از پيامبران پيش از من نبوده، جز آن كه دعوت حق را در پايان عمر لبيك گفته است . نزديك است كه من هم فرا خوانده شوم و دعوت حق را اجابت كنم. [ درباره رسالت ]هم از من سؤال مى شود و هم از شما . چه پاسخ مى گوييد؟».  گفتند : گواهى مى دهيم كه تو [ پيام رسالت را ]ابلاغ نمودى و خيرخواهى كردى و آنچه بر گردنت بود، رساندى. پس ، خدا برترين پاداشى را كه به فرستادگانش داده، به تو بدهد!  پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «خدايا! گواه باش». سپس گفت : «اى گروه مسلمانان! حاضر بايد [ اين سخن را] به غايب برساند كه : همه آنانى را كه به من ايمان آورده و تصديقم كرده اند، به ولايت على سفارش مى كنم. بدانيد كه ولايت على ولايت من و ولايت من ولايت پروردگارم است و اين ، عهدى است كه پروردگارم به عهده ام نهاده و فرمان داده است كه آن را به شما برسانم». سپس سه بار گفت : «آيا شنيديد؟».  گوينده اى گفت : اى پيامبر خدا! شنيديم.

🔸🔸🔸

🔅 الإمام الباقر عليه السلام : لَمّا نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حِجَّةِ الوَداعِ بِإِعلانِ أمرِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام :«يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»إلى آخِرِ الآيَةِ ـ قالَ : ـ فَمَكَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ثَلاثا حَتّى أتَى الجُحفَةَ ، فَلَم يَأخُذ بِيَدِهِ ؛ فَرَقا مِنَ النّاسِ .  فَلَمّا نَزَلَ الجُحفَةَ يَومَ الغَديرِ في مَكانٍ يُقالُ لَهُ : مَهيَعَةُ ، فنادى (۲) : الصَّلاةَ جامِعَةً ، فَاجتَمَعَ النّاسُ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَن أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم ؟ قالَ : فَجَهَروا فَقالوا : اللّهُ ورَسولُهُ . ثُمَّ قالَ لَهُمُ الثّانِيَةَ ، فَقالوا : اللّهُ ورَسولُهُ . ثُمَّ قالَ لَهُمُ الثّالِثَةَ ، فَقالوا : اللّهُ ورَسولُهُ .  فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٍّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ ؛ فَإِنَّهُ مِنّي ، وأنَا مِنهُ ، وهُوَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي . [۵]

امام باقر عليه السلام :چون جبرئيل عليه السلام در حَجّة الوداع براى علنى ساختن امر (ولايت) على بن ابى طالب عليه السلام آيه :  «اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان»  (تا آخر آن) را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد، پيامبر صلى الله عليه و آله سه روز درنگ كرد تا به جُحفه رسيد ؛ امّا از بيم مردم، دست او را نگرفت [ و اعلان نكرد].  چون [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] روز غدير در جحفه و در جايى به نام «مَهْيَعه» پياده شد، ندا داد : «نماز همگانى!» و مردم گرد آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «چه كسى به شما از خودتان سزاوارتر است؟».  مردم با صداى بلند گفتند : خدا و پيامبرش.  سپس بار دوم پرسيد. گفتند : خدا و پيامبرش.  سپس بار سوم گفت. گفتند : خدا و پيامبرش. پس دست على عليه السلام را گرفت و گفت : «هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست خدايا! دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار و يارى دهنده اش را يار باش و واگذارنده اش را واگذار . او از من است و من از اويم و او براى من به منزله ، هارون براى موسى عليه السلام است ، جز اين كه پيامبرى پس از من نيست».


[۱]بصائر الدرجات : ص ۵۱۶ ح ۴۰

[۲]الاحتجاج : ج ۱ ص ۱۳۳ ح ۳۲

[۳]مَوقِف (توقّفگاه) ، در اصطلاح فقهى به «عرفات» و يا «مشعر الحرام» گفته مى شود .

[۴]تفسير العيّاشي : ج ۱ ص ۳۳۴ ح ۱۵۵.

[۵]تفسير العيّاشي : ج ۱ ص ۳۳۲ ح ۱۵۳