یکی از قدیمیترین تلاشها برای ساماندهی پژوهش اهل سنّت نسبت به حدیث در خصوص کسانی که گزارشهای موقوف را تا پیامبر[ صلی الله علیه و آله ] ارتقا میدادند، یک طبقه مستقل از راویانِ مورد تردید را مشخص ساخت.۱ البته تبدیل گزارشهای موقوف به احادیث نبوی همیشه هم موذیانه نبود. گاهی اوقات نقادان آن را بیدقتی میشمردند، همان طور که در مورد عالم پیشین و مورد احترام یعنی اَبان بن عیّاش (م 138 ق) این طور است [چرا] که او آرای اساتیدش را با گزارشهایی که از پیامبر[ صلی الله علیه و آله ] روایت شده بود، خلط میکرد.۲
برای درک صحیح این که چگونه نقادان مسلمانِ حدیث، معضلِ رشد وارونه اسانید را دریافتند، ما باید ممنون چشمانداز آنها باشیم. با این که عالمان غربی تحول مکتوبات حدیثی را طبق ترتیب زمانی درک میکنند، [آن هم] با توجه به این که موَطأ مالک در یک پیشروی تاریخی از بقیه جوامع حدیثی فقهی مقدمتر است، [اما] یک مسلمان نقاد حدیث در قرن چهارم انبوهی از گزارشهای همزمان شده، موازی و ضد و نقیض را میدید.۳ از نظر او معضل رشد وارونه اسانید به عنوان مصادیقی از همزیستی روایتهای مرفوع و موقوف از حدیث واحد ظاهر شده است. به رسمیت شناختن رشد وارونه یک اِسناد، تشخیص این مطلب را در پی داشت که طبق اصول نقد حدیث قرائت، موقوف بیشتر مورد اعتماد بود. این که آیا قرائتهای مرفوع واقعاً برساخته از روی قرائت موقوف بوده یا خیر، به پژوهش ما مربوط نیست. ما در این جا علاقهمند به تعیین اعتبار نیستیم . آن چه به ما مربوط میشود، این است که نقادان حدیث احساس میکردند که ناگزیر از انتخابی میان دو گزارش بالقوه معتبر از یک حدیث هستند.
علمای مسلمان، رشد وارونه اسانید را از طریق اصل «زیادت» با صراحت بیان کردند. «زیادت» سه پدیده متفاوت و قابل شناسایی را در بر میگیرد که ما میتوانیم آنها را به صورت سه اصطلاح:
1.. معرفة علوم الحدیث، حاکم نیشابوری، ترجمه انگلیسی: جیمز رابسون، لندن: انتشارات لوزاک و کو، ۱۹۵۳، ص۳۶.
Al_Ḥākim al_Nayshābūrī, An Introduction to the Science of Tradition, trans. James Robson (London: Luzac and Co., ۱۹۵۳), ۳۶.
2.. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق، ۱۲ جلد، ج۱، ص۹۰.
3.. نمونهای که در آن یک نقّاد مسلمان از دوران قدیم ظاهر میشود تا ببیند که بُعد سومی برای حدیث در کتاب خطیب بغدادی رخ میدهد که مؤلف متوجه میشود حدیثی که در آن پیامبر(ص) «جزیه را از زردشتیهای حَجَر اخذر کرد (أَخَذَ الجزیَةَ من مَجوس حَجَر)» در مُوَطأ مرسل است اما با همان اِسناد در تألیف یک شاگرد متأخر از شاگرد مالک، یعنی عبد الرحمن بن مهدی (م ۱۹۸ ق) مسند است (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۳۳۵، ترجمۀ [یعنی شرح حال] خَیران بن أحمد). برای آگاهی از بحث نقل این حدیث، ر.ک: الرسالة، محمد بن ادریس شافعی، تحقیق: احمد شاکر، بیروت: المکتبة العلمیة، [بی تا]، ص۴۳۰ به بعد.