است.۱ این دو گونه گزاره، رویارویی ندارند. گزارههای دینی را باید با نگاه كلی و مجموعی نگریست، نه با نگاه جزئی و موردی.
هفتم. بسیار شگفت است كه در ادامه، آقای خرمشاهی به آیهای تكیه كرده است كه مفهوم رویینی آن به روشنی بیانگر بایستگی ایمان آوردن به اسلام است. ستایش برخی از مسیحیان حقپرست در این آیه از آن رو است كه به اسلام ایمان میآورند و چنان كه آقای خرمشاهی خود در ترجمه قرآنی كه نگاشته برگردان كرده است:
و [اینان] چون آن چه به پیامبر [اسلام] نازل شده است بشنوند، میبینی كه چشمانشان از اشک لبریز میشود؛ از آن كه حق را میشناسند [و] میگویند: پروردگارا، [ما] ایمان آوردهایم ... ۲.
هشتم. پیشتر گفتهایم كه كتابهای آسمانی در بر دارنده حقیقت است؛ چون خاستگاه حقانی دارد، ولی این دلیل روایی پیروی از ادیان پیشین نیست؛ چه جملگی نسخ شده است.
نهم. این كه فرموده است: (و لیحكم اهل الانجیل بما انزل الله فیه)۳ ؛ و اهل انجیل باید به آن چه خدا در آن نازل كرده داوری كنند»، نیز با نسخ رو در رو نیست؛ چه نسخ به روشنی از آیههای دیگر بر میآید و از این رو _ چنانكه ابن كثیر ۴، جمال الدین قاسمی ۵ و آیة الله مكارم شیرازی ۶ نیز گفتهاند _ این حكم به دوران پیش از اسلام مربوط است و یا ایمان آوردن به آن چه در آن است؛ از جمله توجه به مژده رسالت پیامبر خاتم و فرمان به پیروی و تصدیق او مورد نظر است، نه حكم راندن بر پایه حكمهای نسخشده ۷. وهبه زحیلی نیز معنای آیه را نهی اهل انجیل از دگرگون كردن آن چه در آن است میداند؛ چونان یهود كه حكمهای تورات را پوشیده میداشتند ۸. به هر روی، از این آیه نسخناشدگی مسیحیت بر نمیآید.
دهم. پس از این، آقای خرمشاهی آیه دیگری را شاهد آورده است: (و انزلنا الیك الكتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الكتاب و مهیمناً علیه ...)۹ ؛ و ما این كتاب [قرآن] را به حق به سوی تو فرو فرستادیم؛ در حالی كه تصدیقكننده كتابهای پیشین و حاكم بر آنها ست».
علامه طباطبایی پیرامون این آیه نگاشته است:
«مهیمن» از «هیمنه» و به معنای چیره بودن چیزی بر چیز دیگر است؛ البته گونهای از چیرگی، نگهداری، مراقبت و حقّ تصرف را در پی دارد. قرآن كریم نسبت به دیگر
1.. در بارۀ گونه درست رابطه با ناهمكیشان بنگرید به: «اسلام و گونه همزیستی با ناهمكیشان»، آینه معرفت، ش۲، زمستان ۸۹، از نگارنده.
2.مائده / ۸۳
3.مائده / ۴۷
4.تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۱۵
5.محاسن التأویل، ج۴، ص۱۵۵
6.تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۹۹ و ۴۰۰
7.روح المعانى، ج۳، ص۳۱۹
8.التفسیر المنیر، ج۶، ص۲۱۱
9.مائده / ۴۸