دوران سنگینتر میسازد. به همین منظور، آنها به ناچار علی رغم حضور در متن اجتماع و معاشرت با مردم، در انزوا و غربت به سر میبرند. این خبر را حضرت در نهجالبلاغه چنین بیان میفرمایند:
وَ ذَلِكَ زَمَانٌ لَا ینْجُو فِیهِ إِلَّا كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ یعْرَفْ وَ إِنْ غَابَ لَمْ یفْتَقَد۱.
زندگی با گمنامی، بر دو قسم عمده تقسیم میشود كه یكی از آنها ناشی از ناتوانی از قرار گرفتن در معرض نوسانات زندگی و اجتماعی و اتفاقات و حوادث است. این قسم ممكن است ناشی از ضعف و ناتوانی نفس و اراده باشد در صورتی كه عوامل جبری در آن مؤثر نباشند. در این حالت از انزوا و عزلت، سرمایه وجودی شخص، بیهوده تلف میشود در حالی كه میتوانست از آن سرمایه برای رفع نیازهای مادی و معنوی خود و دیگران بهرهبرداری نماید. اما قسم دوم، عزلت و انزوایی است كه شخص در ارتباط با همنوعان خود، جلب منفعت را در نظر نمیگیرد. بدین توضیح كه ارتباط او با مردم نه برای نفع مادی است و نه دفع ضرر و حتی از مطرح شدن در میان مردم نیز گریزان است. البته مقصود از گمنام زیستن، گوشهگیری و زندگی بدور از اجتماع نیست، بلكه مراد قطع تأثیر و تأثرهای مبتنی بر مصالح و منافع مادی است. با این توضیح میتوان گفت كه علی علیه السلام در عین مطرح شدن در اجتماع، گمنام زیست و گمنام چشم از دنیا فرو بست. اكثریت قریب به اتفاق مردم دوران علی علیه السلام توانایی شناخت و درک عظمت وی را نداشتند. آیا انسانی كه در یک جامعه ناشناخته است گمنام نیست ؟ ۲.
هر دل كه درون پرده محرم گرددچون پردگیان گرد جهان كم گردد
در گوشه نشسته و فرو رفته به خودبهتر ز هزار كس در عالم گردد
از آن جا كه حق و حقیقت پنهان گشته و در میان مردم ظهور ندارد، مؤمنان كه طالبان واقعی حق و حقیقت اند نیز ناچار به اعراض از خلق میشوند به گونهای كه به هنگام حضور در بین مردم ناشناختهاند و اگر غائب باشند كسی در پی پرسش حال آنها نیست.
منّت بر خداوند به سبب دینداری
یكی دیگر از دگرگونیهای ارزشی كه در آخر الزمان به وقوع میپیوندد این است كه مردم به سبب دینداری خود بر خداوند منّت میگذارند. در حالی كه خداوند به علت این كه آدمی را از گمراهیها نجات میدهد و به نور ایمان هدایت میكند بر انسان منت نهاده است. خداوند در قرآن در خطاب به عدهای كه به سبب اسلام آوردنشان بر پیامبر منت میگذارند میفرماید:
1.نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳
2.ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جعفری، ج۱۸، ص۱۸۵