«فهو» تا پایان حدیث را توضیح راوی یا مصنف تلقّی کنیم.۱ در این صورت، روایت فاقد نمونه۲ میشود؛ یعنی باید متن روایت را این گونه در نظر گرفت: «وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: مَعْنَاهُ مَا عَاتَبَ اللهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله »و باقی آن را توضیح راوی یا مؤلف به شمار آورد.
این ابهام در متن با مراجعه به تفسیر العیاشی بیشتر هم میشود. عیاشی در تفسیر خود این دو روایت را به همین ترتیب نقل کرده است؛ با این تفاوت که در روایت اول، یکی از راویان روایت (ابن ابی عمیر) نام برده شده، و در روایت دوم، اختلاف اندکی در متن با روایت الکافی دارد.
متن دو روایت عیاشی به این شرح است:
عن عبد الله بن بكير، عن أبي عبد الله علیه السلام قال: نزل القرآن بإياك أعني و اسمعي يا جارة.
عن ابن أبي عمير، عمن حدثه، عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ما عاتب الله نبيه فهو يعني به من قد مضي في القرآن مثل قوله «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا» عني بذلك غيره۳.
اختلاف اصلی دو منبع در نقل حدیث دوم_ همانگونه که در نقل عبارات نشان داده شده_ استفاده از موصول «من» به جای «ما» در نقل عیاشی است. این اختلاف در نسخههای قدیمیتر این دو کتاب نیز موجود بوده است. این مطلب از آنجا روشن میشود که صاحب تفسیر البرهان هم، هنگام نقل هر دو روایت از این دو منبع، این اختلافات را به همین صورت نقل کرده است۴ .
روایت عیاشی از نظر متن در افاده معنای خود با مشکلاتی که روایت الکافی با آن مواجه است، رو در رو نیست و میتوان با حفظ ظاهر نقل و نسبت تمامی عبارات به امام علیه السلام معنای روشنی برای آن در نظر گرفت. در این روایت منعی برای فاعل بودن «خدا» برای فعل «یعنی» یا «عنی» وجود ندارد؛ اما از نظر بلاغی عبارت «من قد مضی فی القرآن» عبارت بلیغی به نظر نمیرسد و اصولاً در خطاب کنایی ذکر مخاطب اصلی در کلام ضروری نیست و تنها روشن بودن آن برای مخاطب کفایت میکند.
1.. مرآة العقول، ج۱۲، ص۵۲۱.
2.. سوره اسراء، آیه۷۴.
3.. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰.
4.. البرهان فی تفسیر القرآن، مقدمه، ص۵۹.