مؤلفه‌هاي احساس سعادتمندي در احاديث با رويکرد روانشناختي - صفحه 133

اینجاست که موضوعاتی همچون واجب و حرام، در ادبیات دین شکل می‌گیرند. دین، چیزی را که تأمین کننده سعادت واقعی و شادکامی اصیل است، واجب می‌کند و آنچه را که تهدید کننده سعادت و شادکامی باشد، حرام می‌داند.
آنچه در این بحث، مهم است واکنش به این دو قسم است که می‌تواند ابعاد دیگری از ماهیت احساس سعادتمندی را تبیین نماید. واکنش انسان در دو مقام قابل بحث است: مقام عمل و احساس. چگونگی واکنش ما در مقام عمل، مفاهیم طاعت و معصیت را، و در مقام احساس نفسانی، «رغبت» و «کراهت» را شکل می‌دهد. آنچه به بحث احساس رضامندی ارتباط پیدا می‌کند، واکنش هیجانی و احساس نفسانی در برابر دو قلمرو بایدها و نبایدهای تشریعی است. به دیگر بیان، رضامندی از قوانین الهی در معنای عام خود، راضی بودن از تشریع‌های خداوند متعال (قضای تشریعی) به طور کلی است. اما از آنجا که قضای تشریعی به دو بخش باید و نباید تقسیم می‌شود، رضامندی نیز به دو بخش رغبت و کراهت تقسیم می‌گردد. بر اساس برخی روایات، روح دارای پنج مرتبه است: «روح الحیاة، روح الشهوة، روح القوة، روح الایمان و روح القدس». انسان‌ها نیز به سه گروه طبقه‌بندی می‌شوند: «السابقون، اصحاب المیمنة و اصحاب المشئمة». معیار طبقه‌بندی نیز میزان بهره‌مندی افراد از مراتب روح است. اصحاب المشئمة از سه مرتبه نخست برخوردارند؛ اصحاب المیمنة از روح الایمان نیز برخوردارند و السابقون تمام مراتب روح را دارا هستند.۱
آنچه به بحث ما مربوط می‌شود، ویژگی روح الشهوه است. ویژگی روح الشهوه،
خواستن و تمایل پیدا کردن است. البته انسان به هر چه گرایش پیدا کند، از ضد
آن گریزان می‌شود. لذا رغبت و کراهت، گرایش و گریز، محبت و نفرت، و مانند آن را باید
با هم در نظر گرفت. امام صادق علیه السلام در باره کارکرد این بعد از روح در گروه السابقون می‌فرماید: «و جعل فیهم روح الشهوة فبه اشتهوا طاعة الله عزوجل و کرهوا معصیته». در همین روایت، در باره اصحاب المیمنة نیز چنین آمده است: «و جعل فیهم روح الشهوة فبه اشتهوا طاعة الله».۲ بنا بر این، رغبت و کراهت نسبت به طاعت و معصیت، از ویژگی‌های انسان‌های در مسیر است. در طرف مقابل، رغبت به معصیت و کراهت از طاعت قرار دارد که مربوط به گروه سوم و گاه، گروه دوم است. روح الشهوه کسانی که کاملاً

1.. برای مطالعه بیشتر: ر. ک: اخلاق‌پژوهی حدیثی، ص۸ به بعد.

2.. الکافی، ج۱، ص۲۷۱، ح۱.

صفحه از 139