به جسم لطيف بودن ارواح هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه دلالت آن بر عدم تجرّد روشنتر است. زيرا اگر ارواح را مجرّد بدانيم و براى آنها ظرفى خاصّ قائل شويم و تعارف و تناكر و حبّ و بغض را مربوط به مرتبه تجرّدى آنها بدانيم، در اين صورت، نمىتوانيم بگوييم روح خاصّ يك شخص با روح خاصّ شخص ديگر، حبّ و بغض و آشنايى و عدم آشنايى دارد حال آنكه امتيازات مطرح شده در روايات، مربوط به شخص خاصّاند؛ يعنى آشنايى و عدم آشنايى در مورد اشخاص خاصّ مطرح شده است. موارد نقل شده از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص نيز بسيار روشن و واضح، گوياى آن است كه حضرتش به شخص خاصّ توجّه مىكند و او را از گروه مؤمنان نمىشناسد.
به علاوه، روايات هر گونه آشنايى و نفرت و حبّ و بغض در دنيا را مربوط به آشنايى و نفرت روحى نمىشمارند؛ بلكه آن آشنايى و نفرتى را كه بدون هيچ گونه سابقه خوبى و بدى از اشخاص پديد مىآيد، نشانه آشنايى و نفرت در عالم ارواح مىدانند.
2ـ4ـ4) تعارف در ميان ارواح با صرفنظر از تعلّقشان به ابدان، در دنيا نيز امكان دارد. بر اساس روايات، ارواح هنگام خواب از ابدان خارج مىشوند و در هوا و آسمان با همديگر ملاقات مىكنند.
2ـ4ـ5) در احاديث متعدّدى آمده است كه خداوند، جسم ائمه عليهم السلام را از طينت علّيّين و ارواح آنها را از فوق علّيّين خلق كرد و ارواح شيعيان را از علّيّين آفريد. در روايتى پس از تصريح به اين موضوع، آمده است:
فَمِنْ أَجْلِ تلك الْقَرَابَةِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا. (۹: ج۱، ص۱۱۷؛ ۱۱: ج۱، ص۱۸۴؛ ۱۲: ص۴۰؛ ۱۸: ج۱، ص۳۸۹؛ ۲۱: ج۵، ص۲۴۳)به جهت همين قرابت و نزديكى ميان ما و آنهاست كه دلهاى آنها به سوى ما تمايل دارد.
پس معلوم مىشود كه تمايل روحى مؤمنان به ائمّه اطهار عليهم السلام و به همديگر، همه از جهت مادّه خلقتىِ ارواح است. تمايل روحى كافران به پيشوايان خود نيز از