2ـ 1ـ 2) پاسخ
بياضى پاسخ مىدهد: پيامبر آنها را انذار كرد. سپس براى افزونى در ترغيب آنها، بحث طلب يارى (وزارت) را نيز پيش كشيد؛ زيرا با علم فراوان خود مىدانست كه تمام آنها به فراخوان رسالتش پاسخ نمىدهند. به هر حال، ميان انذار تمام آنها و طلب وزارت از بعض آنها، منافاتى نيست.
نگارنده مىافزايد: كلام مرحوم بياضى بدان معناست كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلماوامر خداى تعالى را به انذار نزديكانـ و به تعبير صحيح مسلم: رهط مخلص ـ به جاى آورد تا اعلام دارد كه در دعوت به توحيد و رسالت وعمل به احكام الاهى، دور و نزديك مساوى است و حتّى كار براى نزديكان دشوارتر است. به اين دليل، بنىهاشم را به توحيد و رسالت فرا خواند و هشدار داد. سپس به اذن الاهى آنها را به موازرت (هميارى) در امر نبوّت و دينـ به حدّ هميارى تمام و كمالـ فرا خواند؛ تا آنجا كه فرمود: «كيست كه مرا همراهى و پشتيبانى كند تا مانند هارون نسبت به موسى، ولىّ ولىّ و وصىّ و وارث و جانشين من باشد؟» (بنگريد به: گفتار پيشين، بند 1ـ9ـ2). اين جمله مىرساند كه كار اين دين استوار نمىشود، مگر به ولىّ و خليفه پس از پيامبر. يادكردِ اين سخن، اهتمام به شأن ولايت و خلافت در دين است و اين نكته را تذكّر مىدهد كه نبوّت و وصايت، در بعثت تمام انبيا عليهم السلام همراه بودهاند. روايت براءبن عازب به خوبى، كلام مرحوم بياضى را تأييد مىكند. بر اساس اين روايت، پيامبر ابتدا آنها را به ايمان آوردن به رسالت فرا خواند و سپس به مؤاخات و موازرت و خلافت دعوت كرد. (بنگريد: گفتار پيشين، بند 1ـ 8ـ 1)
2ـ 2ـ 1) استخلاف و انقياد
واسطى گويد: تعيين وصىّ و جانشين بر گروهى، زمانى تحقّق مىيابد كه اطاعت و انقياد آنها روشن باشد. آنان در آن زمان هنوز در حال مخالفت با پيامبر بودند. چگونه در آن حال، پيامبر كسى را بر آنها حاكم سازد و بفرمايد: «اسمعوا له و أطيعوا»؛ در حالى كه هنوز، گوش به كلام خود پيامبر ندادهاند؟ اين مانند آن است كه كسى به