حديث يوم الدار پژوهش و بررسى - صفحه 44

2ـ 1ـ 2) پاسخ

بياضى پاسخ مى‏دهد: پيامبر آنها را انذار كرد. سپس براى افزونى در ترغيب آنها، بحث طلب يارى (وزارت) را نيز پيش كشيد؛ زيرا با علم فراوان خود مى‏دانست كه تمام آنها به فراخوان رسالتش پاسخ نمى‏دهند. به هر حال، ميان انذار تمام آنها و طلب وزارت از بعض آنها، منافاتى نيست.
نگارنده مى‏افزايد: كلام مرحوم بياضى بدان معناست كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلماوامر خداى تعالى را به انذار نزديكان‏ـ و به تعبير صحيح مسلم: رهط مخلص ـ به جاى آورد تا اعلام دارد كه در دعوت به توحيد و رسالت وعمل به احكام الاهى، دور و نزديك مساوى است و حتّى كار براى نزديكان دشوارتر است. به اين دليل، بنى‏هاشم را به توحيد و رسالت فرا خواند و هشدار داد. سپس به اذن الاهى آنها را به موازرت (هميارى) در امر نبوّت و دين‏ـ به حدّ هميارى تمام و كمال‏ـ فرا خواند؛ تا آنجا كه فرمود: «كيست كه مرا همراهى و پشتيبانى كند تا مانند هارون نسبت به موسى، ولىّ ولىّ و وصىّ و وارث و جانشين من باشد؟» (بنگريد به: گفتار پيشين، بند 1ـ9ـ2). اين جمله مى‏رساند كه كار اين دين استوار نمى‏شود، مگر به ولىّ و خليفه پس از پيامبر. يادكردِ اين سخن، اهتمام به شأن ولايت و خلافت در دين است و اين نكته را تذكّر مى‏دهد كه نبوّت و وصايت، در بعثت تمام انبيا عليهم ‏السلام همراه بوده‏اند. روايت براءبن عازب به خوبى، كلام مرحوم بياضى را تأييد مى‏كند. بر اساس اين روايت، پيامبر ابتدا آنها را به ايمان آوردن به رسالت فرا خواند و سپس به مؤاخات و موازرت و خلافت دعوت كرد. (بنگريد: گفتار پيشين، بند 1ـ 8ـ 1)

2ـ 2ـ 1) استخلاف و انقياد

واسطى گويد: تعيين وصىّ و جانشين بر گروهى، زمانى تحقّق مى‏يابد كه اطاعت و انقياد آنها روشن باشد. آنان در آن زمان هنوز در حال مخالفت با پيامبر بودند. چگونه در آن حال، پيامبر كسى را بر آنها حاكم سازد و بفرمايد: «اسمعوا له و أطيعوا»؛ در حالى كه هنوز، گوش به كلام خود پيامبر نداده‏اند؟ اين مانند آن است كه كسى به

صفحه از 60