1. مُلك در لغت
ملك در لغت، به معنى سلطنت و استيلا همراه با ضبط و تمكّن در تصرّف است. (40: ج 5، ص 290؛ 5: ج 7، ص 54) يعنى صاحب ملك هم بايد قوّه نگهدارنده و نظامبخش داشته باشد كه بتواند امور را نظام بخشد و هم بايد در ملك خود اِعمال تصرّف كند. اين تصرّف و مستولى شدن از نظر لغت، عامّ است.
2. مُلك در اصطلاح قرآنى
در قرآن مجيد، ملك، گاه به معناى سلطنت و آمريّت (بقره (2) / 246 ـ 247؛ زخرف (43) / 51) و گاهى به معناى تسلّط و حقّ تصرّف استعمال شده است. (اسرا(17) / 71) به تصريح قرآن مجيد، ملك به خداى تعالى اختصاص دارد و خداوند آن را به هر كسى و به هر مقدارى كه خواهد، عطا مىكند. (آل عمران (3) / 26)
3. حقيقت مالكيّت
حقيقت مالكيت، به معناى تسلّط يافتن و چيرهشدن بر امور ديگران و مقام آمريّت به صورت مطلق، از آنِ خداى تعالى است؛ چرا كه مالكيت از خالقيّت ناشى مىشود و خالق چيزى، مالك آن نيز هست. خداى تعالى خالق همه خلايق است پس مالك مطلق آنها نيز مىباشد و همه خلايق ملك طلق اويند. مولويّت نيز بر مالكيت استوار است و كسى حقّ تصرّف و آمريّت دارد كه مالكيت داشته باشد. از سوى ديگر، بديهى است كه حقّ تصرّف قابل تفويض به ديگران نيز مىباشد. بنابراين لازم نيست مولويّت به طور مستقيم، بر مالكيت استوار گردد؛ بلكه به اذن مالك و با تفويض مولويّت از سوى او، ديگرى نيز آمريّت و حقّ تصرّف مىيابد. تصرّف گاهى، به واسطه همراهداشتن شيئى تحقّق مىيابد؛ مانند ملك سليمان كه در انگشتر او بود. (46: ج 2، ص 236) و گاهى تصرّف به واسطه علمىـ كه از ناحيه خداوند افاضه شده است ـ صورت مىگيرد. البتّه تمام تصرّفاتى كه صاحب ملك اِعمال مىكند، به اذن الاهى است و هر تصرّفى نياز به اذنِ لحظه به لحظه دارد و