ترجمه رساله الابانه - صفحه 153

ثبوت معجزات فعلى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمبه تواتر آنها استدلال مى‏كنند. پس همه ايراداتى كه نواصب در موضوع تواتر، در اثبات نصّ جلى بر شيعه وارد مى‏كنند، بر خود آنها در باب تواتر نقل معجزات فعلى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلموارد است. و نواصب، اين ايرادات و اشكالات را از يهود عاريت گرفته‏اند و روش استدلال بر اثبات نصّ جلّى بر امامت، همان روش در اثبات معجزات فعلى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلماست. بنابراين، به اين طريق، روشن شد كه تكذيب و تأييد امامت، همانند تكذيب و تأييد رسالت است.
امّا نصّ خفىّ بر اميرالمؤمنين عليه ‏السلام : شيعى و ناصبى آن را نقل كرده‏اند و امّت بر صحّت آن اتّفاق نظر دارند و هيچ‏كس در مورد نقل آن از پيامبر، ادّعاى مخالفت ندارد؛ لكن نواصب ادّعا مى‏كنند كه نصّ خفىّ در ثبوت امامت امير مؤمنان عليه ‏السلام حجّيّت ندارد و آن را به گونه‏اى تأويل مى‏كنند كه از مراد اصلى (امامت) خارج مى‏شود. آنان مى‏گويند: نصّ خفىّ به فضيلت و رتبه جليل على عليه ‏السلام دلالت دارد؛ ولى بر امامت او دلالت ندارد. اين كلام همانند تسليم‏شدن يهود و نصارى در مقابل نواصب است كه معتقدند رسول خدا آيات قرآن (معجزات اقوال) را براى مردم آورده است، ولى اين قرآن در ثبوت نبوّتش حجّت نيست. به نظر آنان، قرآن به بلاغت در منطق و فصاحت ارزشمند آورنده آن دلالت دارد، نه بر نبوّت او.
شيعه بايد اين نكته را براى مخالفانش تبيين كند كه نصّ خفىّ به امامت دلالت دارد، همچنان‏كه همه مسلمانان بايد براى مخالفانشان تبيين كنند كه معجزات قولى (يعنى قرآن) بر نبوّت دلالت دارد. پس تكذيب يا تأييد هر يكى از اين دو (يعنى نبوّت و امامت) همانند تكذيب يا تأييد هر دو است و صحّت آنچه ذكر كرديم، بدين طريق روشن مى‏شود.

گزارش يك گفت‏وگوى فرضى

فرض مى‏كنيم كه سه نفر در مجلسى گرد هم آمده‏اند: يكى يهودى، يكى معتزلى و ديگرى شيعى امامى. اينان در نبوّت و امامت با يكديگر مناظره مى‏كنند و نظرات چنان بين آنان ردّ و بدل مى‏شود كه گويى جنگ و گريز روى داده است.

صفحه از 180