مطيع خدا و رسولش بودند. و اگر ادّعايت حق مىبود، نقل آن فقط به پيشينيان شما اختصاص نداشت و همه با اقرار و اذعان، تسليم آن شده، به اتّفاق آن را براى ما نقل مىكردند؛ همچنان كه در موضوع معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمبراى ما نقل كردند. امّا مىبينيم [ نقل نصّ] فقط به شما اختصاص دارد نه به ما. از همينجا، بطلان ادّعاى شما و فساد گفتارتان را مىيابيم و اين دليل از دست تو خارج مىشود.
شيعى خواست جواب دهد كه يهودى در كلام بر او سبقت گرفت و به معتزلى گفت:
به من خبر بده ـ خدا تو را عزيز بداردـ آيا دقّت كردى كه در آنچه گفتى، نكتهاى است كه به نفع ما و به زيان توست و در موضوع نبوّت، تو را ملزم مىكند يا دقّت نكردى؟
معتزلى به يهودى:
چه چيزى به من برمىگردد و مرا ملزم مىكند؟
يهودى به معتزلى:
به مانند آنچه شيعى را مورد خطاب قرار دادى، تو را مخاطب قرار مىدهم و مىگويم: آنچه من ذكر كردم، براى تو صحيح نيست؛ چرا كه ما گروه يهود، با مسلمانان در اقرار به خدا و اعتقاد به توحيد و اقرار به نبوّت حضرت موسى عليه السلام اتّفاق نظر داريم. گذشتگان ما، در زمانى كه به نظر شما، معجزات پيشواى شما روى داده، در قيد حيات بودهاند؛ در حالى كه ديندار و امانتدار و مطيع خدا و پيامبرش موسى عليه السلام بودهاند. پس اگر معجزات مورد ادّعاى تو، حق مىبود، فقط به پيشينيان شما اختصاص نداشت و همه با اقرار و اذعان به آن تسليم مىشدند و بالاتّفاق آن را براى ما نقل مىكردند؛ همچنان كه معجزات پيامبر ما، موسى عليه السلام را نقل كردهاند. حال كه نقل معجزات پيامبرتان به شما اختصاص دارد و ما آنها را نقل نكردهايم، بطلان ادّعاى شما و فساد گفتارتان روشن مىشود و دليل از دست تو خارج مىشود. پس درست بنگر؛ اگر اين سخن صحيح باشد، دليل خودت بر نبوّت ضايع مىشود؛ و اگر اين سخن باطل باشد، دليل تو در حقّ دوستت[ شيعى]، از اعتبار مىافتد و تو بايد قائل باشى به آنچه او در موضوع امامت بر تو ايراد كرده است. من اين بيان را پيوسته و مداوم مىبينم كه