ترجمه رساله الابانه - صفحه 166

شما ـ اى گروه ناصبى ـ در موضوع شيعه و احوال شيعه داريد و حرصى كه براى يافتن لغزش بر شيعه مى‏ورزيد. با اين احوال، در علم نداشتن به اينكه ريشه شيعه و عقايدش پس از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمپديد آمده و آشكار شده و عدم شنيده شدن مدّعايى شبيه به تشيّع ـ كه پندار التباس دو امر را به وجود آورد ـ دلالتى است بر اينكه اينان در آنچه نقل كردنده‏اند صادق‏اند و اوّلينِ اينان در آنچه بر دوش گرفته‏اند؛ مانند آخرين ايشان‏اند و اينان رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم را ديده‏اند و در صدور نصّ حاضر بوده و آن را شنيده‏اند. پس به آنچه گفتم درست بينديش تا آن را صحيح يابى؛ و به آن به نظر يك فرد منصف بنگر كه آن را آشكار ببينى. و بدان كه [ اين دليل ]در نبوّت، همان‏گونه استمرار دارد كه در امامت. اين هر دو، يكسان‏اند. اگر مخبران معجزات پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمگروهى بر شمرده شوند كه پس از آن حضرت پيدا شدند و معجزات را ـ كه پيش از آنان كسى با آنها آشنا نبود ـ از خود ساختند، خبر آنان آشكار و زمان پيدايش ايشان دانسته و اينكه قبل از آنها كسى چنين معجزاتى را روايت نكرده است، دانسته مى‏شد. همچنين اگر اين گروه جاعلان در زمان رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمبودند، باز هم آنچه را ما از ظهور كار ايشان ياد كرديم، بر همه جهانيان لازم و واجب مى‏آمد.
و چگونه خداوند، احوال ايشان و آگاهى نيكان به باطن كارشان را آشكار نكرده باشد، در حالى كه تواتر، حجّت خدا در خلق و يكى از دلايلى است كه براى شناخت حق قرار داده است؟! پس در حكمت الاهى ضرورى است كه براى افشاى امر جاعلان، كمك كندـ خصوصا اينكه امرى به دين اختصاص يابدـ تا اينكه حجّتهاى او با ديگران مشتبه نشوند و كسى كه بر اساس نقل استدلال مى‏كند، وجهى نيابد كه صحيح را با آن ادراك كند. اين بيان در اثبات معجزات، گوياست و در اثبات نصّ جلى هم كفايت مى‏كند.
در اينجا معتزلى و يهودى متحيّر شدند. هر دو ديدند كه بايد به آنچه پيوسته انكارش مى‏كردند، اقرار كنند. يهودى راهى نمى‏يافت كه معجزات پيامبر و صحّت آنها را ردّ كند؛ پس هنگامى كه تصميم گرفت به اسلام و ثبوت نبى اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم، اعتراف كند،
معتزلى به شيعى گفت:
بى گمان، انديشه برايم فايده‏اى به آورد و تفكّر صحيح، نكته‏اى جديد در من

صفحه از 180