ترجمه رساله الابانه - صفحه 170

شيعى به معتزلى گفت:
اى معتزلى! خداوند، از جانب اسلام و اهلش به تو خيرى ندهد و تو را از شفاعت كسى كه معجزاتش را باطل دانستى و منكر فضل او شدى، محروم دارد. اگر تعصّب تو را بر اين اظهار نظر واداشت، بدان كه حقّ، افرادى دارد شايسته آن، كه خداوند، حقّ را به يارىِ آنها، از مانندِ تويى بى‏نياز مى‏دارد.
واى بر تو! آيا از خدا نترسيدى و از رسول خدا پروا نكردى كه به خدشه معجزات و آياتى روى آورى كه خداوند سبحانه آنها را دليلى بر صدق نبوّت حضرتش قرار داده است و راويان مسلمان آنها را نقل كرده و مصنّفان از همه فرقه‏ها آنها را تدوين كرده‏اند؟! پس با خود پنداشتى كه به صحّت آنها علم ندارى و استدلال به آنها براى اثبات نبوّت پيامبر، روبرايت روا(؟؟؟)؟ تو وارد كارى خطرناك شده‏اى و بار گناهان بزرگى را بر دوش گرفته‏اى.
واى بر تو! آيا مى‏پندارى كه انكار امروز تو سودت بخشد؟ در حالى كه سرچشمه‏ات شناخته شده و آغازت معلوم است و تقدّم اسلام بر خودت و همفكرانت در مورد آنچه مسلمانان پيش از تو نقل كرده‏اند نيز دانسته است. هيهات كه چنين باشد! به خدا سوگند، آنچه در دفع امامت، مرتكب شدى سودت نمى‏رساند و به يقين، در اثبات رسالت براى تو، زيانبار است ـ اگر مسلمان باشى ـ و جز حسرت و ندامت برايت نمى‏آورد.
وقتى شيعى كلام خود را به پايان برد، يهودى به معتزلى گفت: اى انسان! اكنون به من خبر بده، حال كه تو مخالفان دين خود را پيش انداختى و به آنها موقعيّت دادى و مى‏پندارى براى نبوّت پيامبر خودتان به آن معجزات استدلال نمى‏كنى، پس در اين باب، به چه دليلى دل بسته‏اى؟
معتزلى:
دليل من بر صحّت نبوّتش، قرآن است كه خداوند تعالى آن را آشكار كرد و عجز و ناتوانى تمام آفريدگان را از آوردنِ مثل آن روشن ساخت. آن دليلى است موجود كه از بين نمى‏رود و معجزه‏اى است باقى براى كسى كه بداند. هيچ‏كس را قادر به معارضه با آن نمى‏دانيم و حتّى آوردن سوره‏اى مثل آن براى كسى ميسّر نيست. هر كسى در آن ترديد دارد، با آن معارضه كند تا ناتوانى‏اش را به او بنمايانيم.

صفحه از 180