اضطرارى را در نقل نصّ مطرح كند، عين همان را يهودى در تحدّى به قرآن مطالبه خواهد كرد. از اين رو سكوت كرد و ناتوانى او براى خاصّ و عامّ روشن شد.
شيعى به معتزلى گفت:
در همانجا كه گامهاى كوتاهت تو را بدان رساند، توقّف كن؛ كه اين آخرين حدّ قدرتت و نهايت امكانات توست. بدان كه با وجود تلاش فراوان، نه نبوّت را يارى رساندى و نه امامت را باطل ساختى. خداوند حجّت را بر تو ثابت كرد و شبههاى در دست تو نماند كه بتوانى نصّ امامت را انكار كنى.
سپس شيعى به يهودى رو كرد و گفت:
آنچه از شما گروه يهود شناخته شده، اكتفا به تقليد است؛ تا آنجا كه با اهل اعتزال (معتزله) آميختيد و آنان به شما راه جدل آموختند؛ پس نه در موضوع رسالت براى شما خيرخواهى كردند و نه آن گونه با شما سخن گفتند كه راه آن را بيابيد و به سود جانهايتان در موضوع رسالت، ننگريستيد تا كسى كه شايسته آن است برايتان آشكار شود. امّا وظيفهاى به عهده من است كه ادا مىكنم و حقّى است كه بيان مىدارم. بدان كه آگاهى از آنچه از ما پنهان است، از دو راه به دست مىآيد: عقل و نقل. به عقل، معقولات ادراك مىشوند و به نقل، محسوسات. معجزات پيامبران، از امور حسّى است؛ بنابراين براى كسى كه در زمان او معجزه رخ نداده، هيچ راهى براى علم به آن نيست جز از طريق شنيدن نقل آن. از سويى، هيچ راهى براى صحّت همه اخبار نداريم، چنانكه هيچ راهى به انكار همه آنها نيست؛ چرا كه در ميان آنها، حق و باطل و صحيح و فاسد وجود دارد.
راويان دو دستهاند:
1. اندكى كه سازش و جعل بر آنها رواست، مخبر آنها در تردّدى است كه حق را از باطل تميز نمىدهد.
2. بسيارى كه سازش و جعل بر آنها روا نيست و به گفتار آنها مىتوان اعتماد كرد، وقتى از مطلبى خبر دهند كه با حواسّ درك مىشود.
زمانى كه سخن از تواتر در سخن پيشينيان مىرود، اينان مورد نظرند. پس در زمانى كه اين گويندگان متواتر، خبر دهند از آنچه به چشم يا گوش درك كردهاند، تصديق ايشان بر ديدهها و شنيدهها ضرورى است؛ چرا كه روال عادى بر دروغِ مثلِ اينان جارى نمىشود. اگر دروغ مىورزيدند، به اختلاف مىافتادند و