تواترشان باطل مىشد. پس اتّفاق ايشان در آنچه نقل مىكنند، با محال بودنِ سازش و همدستى، دليل صدق اينان است. مسلمانانـ كه خودت به كثرت آنها اقرار كردىـ معجزات پيامبر و تحدّى قرآن را از سلف خود روايت كردهاند؛ كه آن پيشينيان ديدند و از اسلاف خود شنيدند. از سويى، هيچ شكّى در صدق آنها نيست؛ چرا كه از كسانى روايت كردند كه مىگفتند: گذشتگان ما گواه ما بودند. اين در حالى است كه حكم ايشان در تواتر و قطع عذر، به ما حكم مىكند كه بايد آنها را در گزارش ديدهها و شنيدهها، راست بدانيم؛ چون اين دو حالت مانند هماند. همچنين گفتند: از گذشتگان خود شنيديم كه روايت اين معجزات را نسل به نسل، از گذشتگان خود شنيدهاند. بنابراين هر نسلى از مسلمانان، از پيشينيان خود روايت مىكند كه خبر معجزات و تحدّى به قرآن را از سلف خود شنيده و گزارش كرده و ديدهاند. خبر به حدّ تواتر رسيده بلكه از آن گذشته است، تا آنجا كه نقل به گروهى مىرسد كه تواتر آن را خبر دادهاند؛ يعنى كسانى كه معاصر پيامبر بوده و آيات و معجزاتش را شاهد بودهاند. و در آن زمان نيز فصحا حضور داشته و تحدّى به قرآن را شنيدهاند كه آنها را ناتوان ساخته است و اين راويان معاصر پيامبر، حالت معارضان را ديدند كه چون از معارضه در برابر مسلمانان ناتوان شدند، به شمشير روى آوردند. اين دليلى است روشن ـ اگر درست بنگرى ـ و تو را از بررسيهاى بيشتر، بىنياز مىسازد.
ديگر كلامى باقى نمىماند جز اينكه شبههاى را كه معتزلى بر تو وارد كرده رها كنى، كه من بطلان اين شبهه را در برهان گذشته بيان كردم. معتزلى گفته بود: «شرط صحّت خبر متواتر، اين است كه ضرورتا براى شنونده به صحّت مخبر آن علم آورد.» اين سخن باطل و محال و مدّعاى بىدليل است. دليل بر بطلان اين سخن، آنكه ضروريّات، ريشههاى علوم و مبادى عقول و اصولى كلّىاند براى هر آنچه دليل، ما را به آن سوق مىدهد. پس به ناچار، بايد مقدّم باشند و بايد هر دلالتى از آنها متأخّر باشد. و محال است كه علوم استدلالى، متقدّم بر علوم ضرورى باشند.
از سويى، شك نداريم كه علم به صحّت آنچه در خبر متواتر آمده، بعد از علم ما به راويان متواتر است كه سازش بر آنها روا نيست؛ يعنى زمانى كه بدانيم محال بودنِ سازش آنها، دليل بر بطلان جعل در مورد آنهاست. امّا اين استدلال، قبل از علم به صحّت مخبر خبر به دست آمده؛ يعنى اينكه علم به آن، جز به استدلال