جلى را نقل كردهاند؛ حال آنكه از مخالفين نبوّت احدى به همراه مسلمانان، معجزات و تحدّى را نقل ننمودهاند. به همين ترتيب، ديدى كه پندار توـ كه تواتر، علم اضطرارى پديد مىآوردـ باطل است و به جهت آشكاربودن ادلّه، مانع قبول بر طرف و راه عذر بسته شد. پس راه استدلال را در پيش گير و از طريق ضلالت روى گردان. مبادا كسى كه از تو نسبت به شريعت دورتر است، نزديكتر از تو نسبت به اطاعت خدا باشد و با سرعتى بيشتر، در اين مسير حركت كند. پس اختلافى كه بين ماست چنان نيست كه اميد حُسن عاقبت در مبطل آن رود، تا زمانى كه توبه و ندامتى از آن نباشد.
معتزلى به شيعى:
تمام سخنانت را شنيدم؛ امّا سينهام از آنها گشايش نيافت و بالاتر از هر دانايى، داناى ديگر هست. من نمىتوانم با دو دانشمند بزرگ معتزله، ابوعلى جبّائى و ابوهاشم جبّائى، ۱ مخالفت كنم؛ در حالى كه آنها براى جواب و نقض، قدرتى بيشتر از من دارند. من تا وقتى كه زندهام، عقيده به رفض (تشيّع) را نمىپذيرم.
شيعى به معتزلى:
هر دردى به درمان نمىرسد. مردم پيش از تو هم هواپرست بودند و گمراهى را به جاى هدايت برگزيدند.
خداى تعالى فرمود: «أفَرأيت من اتّخذ إلهَهُ هواه» (جاثيه (45)/ 23)
و فرمود: «و أمّا ثمود فهديناهم، فاستحبّوا العمى على الهدى» (فصّلت (41) / 17) ما ترديد نداريم كه عصبيّت نسبت به شخصيّتها كليد گمراهى است و پيروىِ بدون منطق از رؤسا در امور محال، سبب هلاك و وبال است. خداى عزّوجلّ از دوزخيان نقل مىكند كه مىگويند:
«ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و كُبراءنا فأضلّونا السّبيلا * ربّنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا» . (احزاب (33)/ 67 ـ 68)
تازهمسلمان به شيعى:
اى موفّق سديد! و مرشد مفيد! راهنمايى كردى و مطلب را رساندى. نصيحت كردى و حقّ مطلب را ادا كردى، هشدار دادى و فرياد خود را به گوش من رساندى، خير خواستى و راه گشودى تا اينكه حجّت را ثابت كردى و مرا مجاب
1.درباره اين دو تن، بنگريد: ۱۰: ۳۷۱ ـ ۳۷۲.