قائم به نفس و بدون خصوصيات مادهّ بداند و در ضمن، به عالم ارواح قائل شود؛ عالمى كه ارواح همه افراد انسان، در آنجا از همديگر ممتاز و داراى محل بوده و با همنوعشان ائتلاف و اختلاف و اجتماع داشتهاند. به همين جهت، شيخ مفيد، على رغم صريحِ روايات فراوان، خلقت ارواح پيش از ابدان را تأويل و آنها را به فرشتگان يا خلقت تقديرى علمى معنا كرده است.
مرحوم سيّد رضا صدر هم بر اين نكته تأكيد مىكند كه قول به تجرّد روح، با اعتقاد به تقدّم ارواح بر ابدان در تنافى است. ايشان مىنويسد:
از نظر قواعد فلسفى، سخن افلاطون را نمىتوانيم بپذيريم؛ زيرا با كيفيّت وجود نفس ـ كه همه فيلسوفان بر آن اتّفاق دارند ـ سازگار نيست. همه مىگويند كه وجود نفس، تعلّقى است؛ يعنى هميشه بايستى با بدن همراه باشد و مستحيل است نفس بدون بدن ـ مادامى كه نفس است ـ وجود پيدا كند و تعلّقى نداشته باشد يعنى بدنى در كار نباشد. و اگر نفس پيش از پيدايش بدن وجود داشته باشد، تعلّق به بدن نخواهد داشت، پس نفس نخواهد بود؛ چون بدون تعلّق وجود پيدا كرده است. (5: ص 207)
3. سيّد مرتضى (436 ق)
شخصى از مرحوم سيّد مرتضى مىپرسد: آيا ميثاق اصلى دارد؛ كه حاجيان در مقابل حجرالاسود مىايستند و مىگويند: «به عهد خويش وفا كردم و پيمان خويش را تجديد نمودم؟» اگر چنين امرى راست بوده باشد، قول اصحاب تناسخ تقويت خواهد شد؛ زيرا آنان بر ما احتجاج مىكنند كه «ارواح دو هزار سال پيش از ابدان خلق شدهاند.»
سائل به سيّد مرتضى مىگويد: مىخواهم اين بحث را كه ارواح پيش از ابدان خلق شدهاند يا نه، برايم تشريح كنى؛ چرا كه اصحاب تناسخ بيشتر به اين روايت و به قديم بودن ارواح پيش از اجسام، استناد مىكنند. وى سپس مىپرسد: آيا ارواح، آن گاه كه از ابدان جدا مىشوند، حسّ مىكنند يا نه؟ و آيا احساس بر ارواح و ابدان هر دو است يا تنها بر ارواح است؟