عالم اظلّه و ارواح : بررسى آراى دانشمندان قرن 4 تا 8 - صفحه 17

مرحوم سيّد مرتضى در پاسخ به اين پرسشها مى‏نويسد:
فأمّا قوله: «إنّهم قالوا إنّ الأرواح مخلوقة قبل الأبدان بألفي عام» فمن جملة الدعاوي الباطلة الّتي يفتقرون في تصحيحها إلى الأدلّة الظاهرة، و لا دليل. و نحن فقد دللنا على حدوث الأجسام جميعها، روحاً كانت أو غير روح. و دللنا على حاجتها إلى محدث في مواضع. و عمدة كلامهم على أنّ الروح نفسها حيّة، و الحيّ عندنا هو الجسم الذي الروح له...والأرواح عندنا جملة من الأجسام...
و قوله: «و هذه الأرواح إذا فارقت الأبدان هل تحسّ؟» فقد قلنا إنّ الّذي يحسّ هو الحيّ. و الحيّ هو الّذي تحلّه الحياة، و هو الجملة التي تدرك المدركات. و إذا كانت الأرواح إذا انفردت لايكون لها هذا الحكم لم يجز أن تحسّ... فالروح عندنا عبارة عن الهواء المتردّد في مخارق الحيّ. (4: ج 4، ص 29 ـ 30)
اين سخن كه مى‏گويند: «ارواح دو هزار سال پيش از ابدان خلق شده‏اند» از جمله ادّعاهاى باطلى است كه در تصحيح آن به ادلّه روشن نيازمندند و چنين دليلى هم وجود ندارد. ما بر حدوث همه اجسام ـ اعم از روح و غير روح ـ دليل آورديم و در مواضع مختلف، روشن كرديم كه همه اجسام به پديد آورنده، احتياج دارند. عمده سخن آنها اين است كه روح خودش زنده است (يعنى روح عين حيات است)؛ در حالى كه حىّ نزد ما جسمى است كه روح از براى اوست... و ارواح در نظر ما بخشى از اجسام است...
در پاسخ به اين پرسش كه «اين ارواح بعد از جدايى از بدن آيا حسّ مى‏كنند؟» گفتيم: آنكه حس مى‏كند، موجود زنده است. موجود زنده امرى است كه حيات بر آن حلول كرده است و اين مجموعه مدركات را درك مى‏كند و آن گاه كه ارواح از ابدان جدا شوند، آنها حياتى نخواهند داشت؛ پس ممكن نيست احساس هم داشته باشند...پس روح در نظر ما عبارت است از هوايى كه در منافذ موجود زنده جريان مى‏يابد.
ايشان در جاى ديگر، روح به همين معنا را جسم شمرده و مى‏نويسد:

صفحه از 22