الصحيح عندنا أنّ الروح عبارة عن الهواء المتردّد في مخارق الحيّ منّا، الذي لايثبت كونه حيّاً إلاّ مع تردّده. و لهذا لايسمّى ما يتردّد في مخارق الجماد روحاً. فالروح جسم على هذه القاعدة. (4: ج 1، ص 130)
صحيح نزد ما آن است كه روح همان هواى جارى در منافذ موجود زنده از ما انسانهاست كه بدون جريان آن، زنده بودن بر ما صادق نباشد. به همين جهت، هواى جارى در منافذ جمادات، روح ناميده نمىشود. پس با توجّه به اين اصل، روح جسم است.
با اين تعريفى كه سيّد مرتضى از روح مىكند، روايات تقدّم ارواح بر ابدان ـ آن هم با خصوصيّاتى كه در روايات ذكر شده است ـ حرفى بىمعنا و باطل خواهدبود. پس بايد توجّه داشت كه آنچه مرحوم سيّدمرتضى به عنوان روح معرّفى مىكند، غير از آن است كه در روايات تقدّم خلقت ارواح بر ابدان آمده است.
4. شيخ شهاب الدين يحيى سهروردى (587 ق)
وى تقدّم روح بر ابدان را نفى مىكند و مىنويسد:
واعلم أنّ النفس لايتصوّر وجودها قبل البدن؛ لأنّها لوكانت قبل البدن موجودة، فإمّا أن تكون متكثّرةً (التكثّر دون مميّز محال و لامميّز قبل البدن من الأفعال و الانفعالات والإدراكات) و إمّا أن تكون متّحدة. فإن بقيت واحدةً تتصرّف في جميع الأبدان، كانت للجميع نفس واحدة، و كان يجب أن يدرك جميع الناس ما أدركه واحد؛ و ليس كذا. و إن انقسمت بعد الوحدة، فهي جسم؛ و قد برهن على امتناع جرميّتها. فالنفس حادثة مع البدن. (3: ج 4، ص 53)
بدانكه نفس پيش از بدن متصوّر نيست؛ زيرا اگر نفس پيش از بدن موجود باشد، يا متكثّر است (تكثّر بدون مميّز محال است و پيش از بدن، هيچ مميّزى از افعال و انفعالات و ادراكات، وجود ندارد) يا واحد. اگر نفس حقيقت واحدى باشد كه در همه بدنها تصرّف مىكند، همه مردمان نفس واحد خواهند داشت و لازم مىآيد كه هر چه را يكى از افراد انسان ادراك مىكند، جميع مردمان ادراك كنند