ترجمه و شرح قصيده غديريّه مولى مسيحا فسوى - صفحه 78

متن قصيده و ترجمه آن

۱. فضلي و مجدي و إتقاني و معرفتيعادت بأجمعها أسباب حرماني
ترجمه: فضيلت و بزرگوارى و استوارى و دانش و معرفتم، همه و همه دست به دست هم داده و اسباب حرمان من شده است.
شرح: شكوه و گلايه از گردش روزگار ـ كه با اهل دانش دشمنى مى‏كند و به سفلگان و بى‏هنران، مال و مكنت مى‏بخشد در ادبيّات سابقه‏اى طولانى دارد.
براى مثال خواجه شيراز مى‏فرمايد:

فلك به مردم نادان دهد زمام مرادتو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس
و قاآنى مى‏گويد:

مباش غرّه دلا در جهان به فضل و هنركه شاخ فضل و هنر، فقر و فاقه آرد بَر
۲. لو قلّب الدهر أوراقي لصادفهاآيات لقمان في أشعار حسّان
ترجمه: اگر روزگار، صفحات كلام مرا زير و رو كند، با حكمت و نشانه‏هاى لقمان حكيم در خلال اشعار حسّان‏بن ثابت، مواجه خواهد شد.
شرح: شاعر در مقام مفاخره ـ كه ميان شاعران دانشمند و حكيم، امرى رايج است ـ مى‏گويد: كلام من، از سويى داراى حكمتهايى چون حكمت لقمان حكيم است و از سوى ديگر، اين حكمت در قالب اشعار زيبايى قرار دارد كه شبيه اشعار حسّان‏بن ثابت (شاعر مخضرم و برجسته عصر رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم) است.

۳. دنياي قد ثكلتني فهي باكيةنجومها الدمع و العينان عينان
ترجمه: روزگار، سوگوار من است و مى‏گريد؛ گويى ستارگانش اشكهاى اوست و چشمهايش نيز چون دو چشمه جوشان از اشك، جارى است.

۴. واسوء بسط يدٍ غلّت إلى عنقىحتّى بدى المزن بالامطار بارانى
ترجمه: آه از آن ناتوانى و گرفتارى [كه در رنج آن] ابرهاى پُر باران با گريه‏هاى من رقابت مى‏كنند.

۵. و قوّست ألفي كالنُّون من نصبفكاد ينقلب إيران نيراني

صفحه از 78