ترجمه: روزگار، قامت رساى چون الفم را از شدّت رنجها همچون حرف نون، خميده كرده، تا آنجا كه سرزمينم ايران را بر من چون آتش گردانيده است.
شرح: در اين بيت دو تشبيه با ظرافت به كار رفته است: يكى: تشبيه قامت شاعر به حرف الف (كه راست و كشيده است) و نون (كه خميده و منحنى است). ديگرى واژه ايران به نيران، چون اگر واژه ايران را وارونه كنيم، كلمه نار يعنى آتش، به دست مىآيد كه مرادف كلمه نيران است و وزن آن نيز با واژه ايران يكى است.
۶. فيما ارتقابي سحابا غير ماطرة؟إلى مَ أرضى بأرضٍ ليس ترعاني؟
ترجمه: چه انتظارى دارم از ابرى كه عقيم است؟ و چرا راضى باشم به زمينى كه باير است؟
شرح: شاعر پس از بيان مشكلات عديدهً خود، گويا دنبال راه حلّ مناسبى مىگردد؛ امّا هيچ كجا آن را نمىيابد. پس روى به حلّال همه مشكلات مىآورد و او كسى نيست جز امام اميرالمؤمنين و يعسوب الدين علىبن ابىطالب عليه السلام ...لذا چنين شروع به مدح آن حضرت مىكند:
۷. من لى بعاصف شملالٍ يبلّغنيإلى الغريِّ فيلقيني و ينساني؟
ترجمه: كجاست آن كه مرا با تندبادى طوفانى (يا باد شمال) به وادى غرىّ (نجف) رسانده و همانجا بگذارد و بگذرد و فراموشم كند؟
شرح: باد شمال در ادبيّات منظوم، بيشتر به عنوان پيامرسان و ياور عاشقان مطرح مىشود.
حافظ مىفرمايد:
اگر چه در طلبت هم عنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم
نيز مىفرمايد:
اى باد اگر به گلشن احباب بگذرىزنهار عرضه ده بَرِ جانان پيام ما
۸. إلى الذي فرض الرّحمن طاعتهعلى البريّة من جنٍّ و إنسان
ترجمه: [اى كاش باد صبا] مرا [در نجف] به كسى برساند كه خداى رحمان اطاعت از او را بر جنّ و انس واجب گردانيده است.