ظبيان را هزار لعنت كه از پى آن بيايد هزار لعنت كه هر لعنتى از آنها برساند تو را به قعر جهنّم. شهادت مىدهم كه ندا نكرد او را مگر شيطان! بدان و آگاه باش كه يونس با ابىالخطاب در اشدّ عذاب، قريناند و اصحاب ايشان با آن شيطان با فرعون و آلفرعون در اشدّ عذاباند. حضرت رضا عليه السلام فرمود كه شنيدم اين را از پدرم عليه السلام . پس يونسبنعبدالرحمن گفت: پس برخاست آن مرد از نزد آن حضرت. پس هنوز به در نرسيده بود إلّا به قدر ده گام كه افتاد و غشّ كرد نجاست او از حلق او مىآمد و مرده او را برداشتند. پس حضرت فرمود كه آمد او را ملكى و به دست او عمودى بود. پس بر فرق او زد ضربتى كه مثانه او را واژگونه كرد تا قى كرد نجاست خود را و خدا روح او را به زودى به هاويه رسانيد و ملحق كرد او را به رفيق او يونسبن ظبيان و ديه شيطانى را كه از براى او نمودار شده بود. (همان: ص430، ح 673)
و ايضا روايت كرده كه دخترى از ابوالخطّاب ملعون مرد. پس چون دفن كردند او را، يونسبن ظبيان رفت بر سر قبر او و گفت: السّلام عليك يا بنت رسول اللّه. (همان: ص 430، ح 674 و به نقل از آن در 26: ج 25 / 263)
مقدّمه سوم
بدانكه مذاهب و اديان مختلفه كه در عالم به هم رسيده و اساس هر يك از آنها از يك نفر يا بيشتر از صاحبان ادراك آن طائفه شده و ديگران از بابت دم تابع سرند، غافل از حقيقت امر؛ هر جا كه سر مىرود بالضرورة دم از عقب او مىرود. پس ضرور نيست كه تابعين و عوام هر فرقه رفتارشان مبتنى بر دليل و مسبوق به فكر باشد. پس تعجّب نبايد كرد از كثرت اهل باطل. پس حقيقت اختلاف در عالم، ميانه چند نفر معدود است و ديگران به متابعت و تقليد، اختيار دين و طريقه كردهاند و هر صاحب طريقهاى كه سر آن طائفه است، مأخذى از براى خود قرار داده كه او حقيقت نداشته باشد. پس در اينجا دو مطلب بايد بيان شود: مطلب اوّل ادّعاى الوهيّت شخصى از براى خود و دوم، نسبت دادن اين مرتبه به غير خود.
امّا ادّعاى آن مرتبه از براى خودش به يكى از دو راه است: اوّل اينكه صاحبان